دکتر چمران، در مراسم خاکسپاری دکتر شریعتی از تأثیری که دکتر شریعتی بر روح و جهانبینی و شخصیت وی گذاشته اینچنین میگوید:
"ای علی! همیشه فکر میکردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم!
ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم؛ زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابۀ ما احتیاج داشته باشی.
خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجۀ هنرمند تو بسپارم و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.
میخواستم که غمهای دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیرصفت» غمهای کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.
میخواستم که پردههای جدیدی از ظلم و ستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) میگذرد، بر تو نشان دهم و کینهها و حقهها و تهمتها و دسیسهبازیهای کثیفی را که از زمان ابوسفیان تا به امروز بر همهجا ظلمت افکنده است ، بنمایانم.
ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته و ناگفتۀ خود را در آن یافتم.
قبل از آن، خود را تنها میدیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم میکردم؛ اما هنگامی که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو همراز و همنشین شدم.
ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی.
من از خود بیگانه بودم.
همۀ ابعاد روحی و معنوی خود را نمیدانستم.
تو دریچهای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتیها و زیباییهای آن را به من نشان دادی.
ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفتۀ گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمانها میبرد و ازلیّت و ابدیّت را متصل میکرد؛ کویری که در آن ندای عدم را میشنیدم، از فشار وجود میآرمیدم، به ملکوت آسمانها پرواز میکردم و در دنیای تنهایی به درجۀ وحدت میرسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا لخت و عریان در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، میگداخت و همۀ ناخالصیها را دود و خاکستر میکرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم مینمود.
ای علی! همراه تو به کویر میروم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفانهای سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بیانتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکستۀ حیات وجود ما میتازد.
ای علی! همراه تو به حج میروم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت و جلال محو میشوم؛ اندامم میلرزد و خدا را از دریچۀ چشم تو میبینم و همراه روح بلند تو به پرواز در میآیم و با خدا به درجۀ وحدت میرسم.
ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو میروم، راه و رسم عشقبازی را میآموزم و به علی بزرگ آنقدر عشق میورزم که از سر تا به پا میسوزم.
ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه میروم.
[···]راستی چقدر دلانگیز است آنجا که فاطمۀ کوچک را نشان میدهی که صورت خاکآلود پدر بزرگوارش را با دستهای بسیار کوچکش نوازش میدهد و زیر بغل او را که بیهوش بر زمین افتاده است، میگیرد و بلند میکند!
ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بیامانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی؛ شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنیناراده را چه زیبا تصویر کردی؛ وقتی که استخوانپارهای را به دست گرفته، بر فرق «کعب» میکوبد و خون به راه میاندازد!
من فریاد ضجهآسای ابوذر را از حلقوم تو میشنوم و در برق چشمانت خشم او را میبینم.
در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را مییابم که ابوذر قهرمان، بر شنهای داغ افتاده در تنهایی و فقر جان میدهد.
ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطانها و طاغوتها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانینمایان، با دشمنی غربزدگان، با تحریف تاریخ، با خدعۀ علم، با جادوگری هنر روبهرو شدی، همۀ آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛
اما تو با معجزۀ حق و ایمان و روح بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی.
ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربۀ تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ «روشنفکر» مینامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند و...
منبع:👇
https://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2019%5C06%5C06-18%5C21-15-20.htm&storytitle=%FE%FE%CA%E6%20%C7%ED%20%D4%E3%DA%20%D2%ED%C8%C7%ED%20%E3%E4
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
پاسخ ها