کنفسیوس با شاگردانش از راهی در صحرایی میگذشت، در بیابان زنی را بر گوری گریان دید.
شاگردی را فرستاد تا از حال او بپرسد؛ شاگرد باز گشت و گزارش کرد که میگوید:
در اینجا پدر شوهرم را ببر درید، شوهرم و سپس پسرم را نیز ببر در هم شکست!
گفت: بپرس چرا این سرزمین خطرناک را که جای ببرهای وحشی است ترک نمیکنی و به سرزمین امنی نمیروی؟!
زن گفت: پادشاه این سرزمین ستمکار نیست!
کنفسیوس رو به شاگردانش کرد که: فرزندان من به یاد بسپارید که پادشاه ستمکار از ببر، وحشیتر است!
(دکتر شریعتی- آثار گونهگون- صفحه٨٩۰)
👇
🆔 @Dr_Shariaaty
https://t.me/Dr_Shariaaty/81
پاسخ ها