میدونم که حرف زدن با والدین درباره مشکلات شخصی ممکنه خیلی سخت باشه. شاید با خودت فکر کنی که اگه درباره چیزی که ذهنت رو درگیر کرده باهاشون صحبت کنی، متوجه نمیشن یا ممکنه قضاوتت کنن. با این حال، واقعیت اینه که والدین معمولاً بیشتر از اونچه که فکر میکنی، نگران تو هستن و دلشون میخواد بدونن چی توی ذهنت میگذره. پس اگه دنبال راهی میگردی که بتونی مشکلات شخصی خودت رو باهاشون درمیون بذاری، بیا با هم این موضوع رو بررسی کنیم.
یکی از دلیلهای اصلی که باعث میشه حرف زدن درباره مشکلات شخصی با والدین سخت بشه اینه که ما همیشه حس میکنیم اونها ما رو به چشم بچه میبینن. شاید فکر میکنی اگه درباره نگرانیهات حرف بزنی، والدینت تو رو به اندازه کافی درک نمیکنن یا ممکنه بگن که نگرانیهات بیمورد هستن.
اما یه نکته مهم اینه که اگه تو حس میکنی چیزی داره اذیتت میکنه، اون مشکل واقعاً مهمه، حتی اگه به نظر والدینت بیاهمیت بیاد. تو حق داری که احساسات و مشکلاتت رو باهاشون در میون بذاری. فقط باید بدونی چطوری این کار رو انجام بدی.
اولین قدم همیشه سختترین قدمه، ولی همین که تصمیم گرفتی با والدینت درباره مشکلات شخصی که داری حرف بزنی، نصف راه رو رفتی. حالا باید فکر کنی که چطوری میتونی حرف رو شروع کنی.
یه روش خوب برای درمیون گذاشتن مشکلات با والدین اینه که از قبل یه موقعیت مناسب پیدا کنی، مثلاً وقتی که والدینت در حال استراحت هستن و وقت دارن به حرفات گوش بدن. وقتی حس میکنی که آرامش دارن، بگو: "مامان/بابا، میخوام باهاتون درباره یه موضوع شخصی حرف بزنم." اینجوری بهشون نشون میدی که چیزی که میخوای بگی برات مهمه و ازشون کمک میخوای.
گاهی وقتها وقتی درباره مشکلات نوجوانان صحبت میشه، والدین ممکنه بخوان فوراً راه حل بدن. این طبیعیه؛ چون والدین دوست دارن مشکلات رو حل کنن، ولی قبل از اینکه دنبال راه حل باشن، تو حق داری که احساساتت رو بیان کنی و بگی چه چیزی داره اذیتت میکنه. بهشون بگو که اول از همه میخوای درباره احساساتت صحبت کنی و اینکه هنوز آماده شنیدن راه حل نیستی. اینطوری به والدینت فرصت میدی که به احساساتت گوش بدن و بفهمن که موضوع چقدر برات مهمه.
برای اینکه بتونی بهتر مشکلات خصوصی و احساساتت رو توضیح بدی، از "من" شروع کن. مثلاً به جای اینکه بگی "شما اصلاً منو درک نمیکنین"، بگو: "من احساس میکنم که توی این موضوع تنها موندم." اینطوری والدینت متوجه میشن که مشکل مربوط به احساس توئه، نه اینکه دارن کار اشتباهی انجام میدن. وقتی از "من" شروع میکنی، به والدینت این فرصت رو میدی که باهات همدردی کنن و بهتر بفهمن چرا احساس ناراحتی میکنی.
وقتی درباره مشکلات شخصی که داری حرفت رو زدی، حتماً گوش بده که والدینت چی میگن. گاهی ممکنه حرفهایی بزنن که برات سنگین باشه یا حتی کمی ناراحتت کنه، ولی باید بدونی که اونا هم از دید خودشون به قضیه نگاه میکنن و دوست دارن تو رو حمایت کنن.
اگه والدینت پیشنهادی یا نگرانیای دارن، سعی کن با آرامش به حرفهاشون گوش بدی و بعداً دربارهشون فکر کنی. حتی اگه با بعضی از حرفهاشون مخالفی، مهمه که احترام بذاری و بگی: "متوجهام که چی میگین، ولی میخوام بیشتر راجع بهش فکر کنم."
اگه مشکلات خصوصی که میخوای دربارهش حرف بزنی خیلی حساسه، مثل رابطهها یا مسائلی که شاید والدینت راحت باهاش کنار نیان، بهتره آروم و با صبر پیش بری. بهتره که اول بهشون بگی که این موضوع برات خیلی شخصیه و دوست داری باهاشون دربارهش حرف بزنی، ولی هنوز نمیدونی چطور باید شروع کنی.
گاهی پیش میاد که والدینت با حرفها یا نگرانیهات موافق نیستن و ممکنه حتی عصبانی یا ناامید بشن. این موضوع خیلی طبیعیه. همه ما دیدگاههای متفاوتی داریم و همیشه قرار نیست که حرفهامون مورد تأیید باشه. اگه این اتفاق افتاد، سعی کن به خودت فرصت بدی و کمی فاصله بگیری. بعداً دوباره میتونی باهاشون حرف بزنی و بگی که چرا موضوع برات مهمه. همیشه یادت باشه که مهمترین چیز توی این موقعیتها آرامشه.
در آخر، دوست خوبم، حرف زدن با والدین درباره مشکلات شخصی شاید اولش سخت باشه، ولی وقتی یه بار این کار رو انجام بدی، میبینی که چقدر میتونه راحت باشه و بهت کمک کنه. والدینت ممکنه همیشه نتونن کاملاً درک کنن که چه حسی داری، ولی دوست دارن بدونن که چی توی ذهنت میگذره و چطوری میتونن کمکت کنن.
پاسخ ها