کراسوس به حکمرانی سوریه و سرداری سپاهی که میباید به آن مملکت برود مأمور شد، ولی سناتورها اجازه ندادند که در این سمت و مأموریت با دولت اشکانی پارت جنگ کند. کراسوس که مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در روسیه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی شط فلات پلی ساخت و چند شهر بین النهرین را تصرف کرد. آن گاه به علت فرار رسیدن فصل زمستان به روسیه برگشت تا در فصل بهار با آمادگی کامل به جنگ پادشاه اشکانی برود.
چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاقها جمع کنند و منتظر فرمان باشند. در این وقت سفیرانی از طرف اُرُد، اشک سیزدهم رسیدند و با کلماتی موجز و قاطعانه موضوع مأموریت خود را به کراسوس بیان کردند. پیام آنها قریب به مضمون این بود: اگر این لشکر را رومیها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد کرد، ولی چنانکه به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفاً برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملکت پارتیها شده شهر ما را تصرف کرده اید، اشک حاضر است که به ضعف و پیری شما رحم کرده و به سپاهیان رومی که در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاک ما بیرون بروند، زیرا پادشاه ما این رومیها را زندانیان خود میداند.
کراسوس با تکبر جواب داد: قصد و نیتم را در سلوکیه به شما اعلام میدارم. ویزیگس معروفترین سفیر ایران، چون سخن نیشدار کراسوس را شنید. پوز خندی زده کف دستش را نشان کراسوس داده و گفت: کراسوس، اگر در کف دست من مویی ببینی، سلوکیه را هم خواهی دید.
منبع:shamiim.ir
پاسخ ها