به گزارش خبرنگار حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی اخبار ، چند وقتی است که ویروسی به نام کرونا که بسیار به آنفلوآنزا شباهت دارد از مبدا چین در سطح جهان پخش شده و بسیاری را آلوده کرده و برخی را هم به کام مرگ کشانده است. البته دامنه نفوذ این ویروس به کشورمان نیز کشیده شده و برخی از مردم ما را آلوده و برخی را هم به کام مرگ فروبرده است.
آنچه در این میان اهمیت دارد، استفاده از ماسک و دستکش و همچنین رعایت نکات ایمنی و بهداشتی است. ماسک و دستکش که پیش از ورود این ویروس به کشورمان قیمت زیادی نداشتند و به وفور نیز یافت میشدند، این روزها توسط برخی افراد سودجو در انبارهای زیرزمینی و یا برخی دیگر از انبارها این اقلام را احتکار کردند تا به مبالغ گزاف به مردمی که نیاز دارند بفروشند. استفاده از ماسک و یا دستکش هنگامی ضرورت پیدا میکند که ممکن است افرادی این ویروس را در بدن خود داشته باشند و از طریق تنفس و یا هوا به سایرین منتقل کنند.
دفاع مقدس بستری برای بروز و ظهور رزمندگانی بود که با از خود گذشتگی و ایثار، لحظات نابی را در صفحات تاریخ خلق کردند، کشورمان مشابه این شرایط را در دوران دفاع مقدس داشت. در آن دوران رژیم بعثی عراق با حملات شیمیایی به جبههها و رزمندگان سعی در شکستن مقاومت آنها و به دست آوردن پیروزیهای خوبی در این دوران شود. اما غافل از اینکه رزمندگان ایرانی با روحیه ایثار و فداکاری مانع از رسیدن صدام جنایتکار به اهداف خود میشدند و او را ناکام میگذاشتند. با اینکه احتمال داشت شیمیایی شده و حتی جان خود را از دست بدهند، اما اگر ماسک به اندازه کافی در اختیار نداشتند آن را با ایثار به نفرات همراه خود میدادند تا مانع از شیمیایی شدن آنها شوند. این همان حس انسان دوستی است که در بسیاری نیز وجود دارد.
اگر بخواهیم ابعاد کوچکی از این حماسه سازیها را در قاب تصویر مشاهده کنیم میتوانیم به فیلمهای اخراجیها ۱، آژانس شیشهای و از کرخه تا راین و چندین اثر هنر دیگر اشاره کنیم.
در این میان نقش دلیرمردان ارتشی نیز پُررنگ بود و در بیشتر عملیاتها با حضور خود حماسهای ماندگار خلق میکردند. در این گزارش بر آن شدیم تا شجاعت یکی از فرماندهان نابغه ارتش و دفاع مقدس یعنی سرلشکر شهید منصور ستاری را از زبان سرهنگ رشید قشقایی توصیف کنیم.
سرهنگ رشید قشقاییگوید: شهید ستاری را باید امیری آسمانی بدانیم که وجودش را وقف خدمت به کشور و اسلام کرده بود. من در طول دورانی که در معیت ایشان بودم، نکات ارزشمندی از ایثارگری این امیر شهید دیدم که همیشه در ذهنم ماندگار شده و هیچ وقت فراموش نمیکنم.
همرزم شهید ستاری با یادآوری عملیات خیبر بیان میدارد: قرارگاه رعد یک سایت موشکی را برای پشتیبانی از نیروهای خودی در جزایر مجنون مستقر کرده بود. یکی از روزهای ابتدایی شروع عملیات، به ما اطلاع دادند بعثیها سایت را بمباران شیمیایی کرده اند. به اتفاق شهید ستاری که جانشین شهید بابایی در قرارگاه رعد بود، به طرف این سایت حرکت کردیم.
او میافزاید: آن روز سریع خودمان را به سایت رساندیم. خوشبختانه بمباران در حاشیه سایت بود و محیط سایت اندکی آلوده شده بود. گشتی زدیم و برگشتیم. اما بمباران شیمیایی دشمن تمامی نداشت.
عملیات خیبر در اسفندماه ۱۳۶۲ شاهد اولین حمله گسترده و افسارگسیخته عراق با بمب شیمیایی بود. سرهنگ قشقایی میگوید: موقع برگشت به تعدادی از برادران جهادسازندگی زنجان برخوردیم که برای جلوگیری از ورود آب، مشغول زدن خاکریز دور سایت بودند. پیرمردی به ما دست تکان داد و ما هم خسته نباشید گفتیم. در همین لحظه توپخانه دشمن دوباره شروع به بمباران شیمیایی منطقه کرد. من و شهید ستاری سریع ماسکهای مان را زدیم، ولی پیرمرد ماسک نزد و همان طور مشغول به کار شد.
در چنین لحظهای است که همرزم دیرین شهید ستاری، شاهد خلق صحنه نابی میشود که توسط این امیر شهید رقم میخورد. قشقایی میگوید: ستاری سریع از ماشین پیاده شد. اول فکر میکرد پیرمرد متوجه بمباران شیمیایی نشده و میخواست او را با خبر کند. اما وقتی فهمید آن بنده خدا
اصلا ماسک ندارد، درنگ نکرد و ماسک خودش را به او داد. دستی به سر و صورت آن رزمنده جهادی کشید و با بوسیدن گونه هایش برگشت.
سرهنگ قشقایی ادامه میدهد: وقتی خواستم ماسک خودم را به ستاری بدهم، قبول نکرد. گفت تو رانندهای و بهتر است ماسک داشته باشی. سریع برو، ولی عجله نکن. هرچه خدا بخواهد همان میشود.
طبق گفته سرهنگ قشقایی آن روز حال شهید ستاری بعد از رسیدن به قرارگاه به هم میخورد و تحت مراقبتهای پزشکی قرار میگیرد و ظاهرا کمی بعد بهبود مییابد. اما عوارض ناشی از مجروحیت شیمیایی تا سالها بعد ستاری را آزار میداده است. قشقایی بیان میدارد: سه سال بعد از اتمام جنگ در سال ۱۳۷۰، کسالتی برای امیر ستاری پیش آمد و تحت مراقبتهای پزشکی قرار گرفت.
وقتی برای ملاقات به بیمارستان رفتم، پرستار میگفت ان شاءالله حال امیر به زودی خوب میشود و از تزریقهای پی در پی و بوی الکل راحت میشود. اما شهید ستاری لبخند زد و گفت: شامه من سال هاست که از استشمام هر بویی معذور است. همان جا بود که فهمیدم ایشان از زمان شیمیایی شدن در عملیات خیبر، حس بویایی اش را از دست داده است.
همرزم شهید ستاری با بیان اینکه "گویا ایثارگری امیر تمامی نداشت" به خاطره دیگری از ایثارگری شهید میپردازد و میگوید: امیر ستاری نمونه بارزی از رزمندگان ایثارگر بود که از مال و جان برای ایثارگری و کمک به دیگران دریغ نمیکرد. دو سال بعد از عملیات خیبر وقتی که در والفجر ۸ حضور یافتیم، دوباره شاهد ایثارگر دیگری امیر و این بار با مال شان بودم.
قشقایی میافزاید: در والفجر ۸ من و همرزمانم شبانه روز در منطقه بودیم و هیچ خبری از خانواده نداشتیم. پس از مدتی وقتی به خانه برگشتم متوجه شدم فرزندی که انتظارش را میکشیدیم متولد شده است. خدا را شکر کردم و، چون میدانستم خانواده در نبود من مشکلات زیادی کشیده اند، از همسرم تشکر کردم و گفتم همین امروز میروم و حقوقم را میگیرم ان شاءالله مشکلات برطرف میشوند. همسرم گفت در این مدت که نبودی جناب سرهنگ ستاری هر ماه دوبار همراه خانمش به ما سر میزد و حقوق تو را هم به من پرداخت میکرد.
او ادامه میدهد: از حرف همسرم تعجب کردم. چون در مدتی که خدمت سرهنگ ستاری بودم هیچ حرفی در این مورد به من نزده بود. فردای آن روز به بانک مراجعه کردم تا ببینم سرهنگ چه مقدار از حقوقم را برداشت کرده است. در کمال تعجب دیدم حقوق چند ماه گذشته ام دست نخورده و در حسابم موجود است!»
امیر سرلشکر منصور ستاری در ۱۵ دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پاسخ ها