به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی اخبار ، هنگامی که مریلین مک اینتایر در سال ۱۹۸۰ در خانه خود به طرز وحشیانهای ذبح شد، پلیس یکی از مظنونین اصلی این قتل را شوهر مقتول دانست.
هنگامی که لین مک اینتایر صبح روز ۱۱ مارس ۱۹۸۰ پس از یک شیفت طاقت فرسا در کارخانه کاغذسازی در کلمبوس، ویسکانسین، به خانه بازگشت، با منظرهای روبرو شد که زندگی او را برای همیشه تحت تاثیر قرار داد.
"وقتی به درب ورودی نزدیک شدم، سگ در زنجیر و بیرون بود و پارس میکرد. من با خود فکر کردم، " این غیرعادی است. " من وارد شدم و برای مدتی در آنجا ایستادم و چیزی را که میدیدم باور نمیکردم. همسرم را دیدم که روی زمین خوابیده و مرده است و مثل این بود که در یک تونل هستم. "
مرلین مک اینتایر ۱۸ ساله کشته شده بود. یک چاقو از سینه او بیرون زده بود. لین پس از پردازش منظره هولناکی که رو به رویش بود، به اتاق خواب فرزندش شتافت تا از سلامت فرزند ۳ ماهه خود، کریستوفر، اطمینان حاصل کند. پس از تأیید صحت سلامت کریستوفر، لین ۲۳ ساله، با والدینش تماس گرفت و از آنها التماس کرد با پلیس تماس بگیرند.
پس از رسیدن به محل، پلیس متوجه شد که هیچ نشانهای از ورود اجباری وجود ندارد. به نظر میرسید مریلین فرد مهاجم را به محل اقامت خود راه داده است؛ چرا که او را میشناخت. او همچنین خفه شده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. در کالبد شکافی مشخص شد که چاقو در واقع پس از مرگ در قفسه سینه او فرو رفته است.
وین اسمیت از اداره کلانتری کلمبیا به تهیه کنندگان گفت: "وقتی این سطح از خشونت را میبینید، یعنی این جرمی است که توسط کسی انجام شده که قربانی را میشناخته و به دلایلی نسبت به او عصبانی بوده است. چه کسی اینقدر شرور است که یک تازه مادر ۱۸ ساله را بکشد؟ چه کسی میتواند چنین کینهای نسبت به مرلین داشته باشد؟ "
لین ادعا کرد: "او زیبا بود، همیشه لبخند بر لب داشت. او همیشه خوبیها را در مردم میدید. " البته لین بلافاصله یکی از افراد مورد ظن در این پرونده شد. وی هرگونه دخالت را انکار کرد و به پلیس گفت که تمام شب در محل کارش بوده است. کارت زمان ورود و خروج به محل کار او، ادعای او را تأیید میکرد؛ اما لین غالباً تنها کار میکرد و اجازه داشت استراحت کند، پس میتوان گفت بهانه اش کاملا قابل اطمینان نبود.
بعلاوه، به نظر میرسید انگیزه مالی جدیای برای لین وجود دارد. درست چند روز قبل از کشته شدن مریلین، وی بیمه نامه زندگی همسرش را از او گرفته بود؛ بنابراین محققان فوراً مشکوک شدند. پس از صحبت با یک همسایه، که گفت حدود ساعت ۳ صبح بعد از قرار گرفتن سگ در خارج از خانه و پارس کردن او، بیدار شده، پلیس تخمینی از زمان وقوع قتل به دست آورد. اما با دریافت هیچ مدرک پزشکی قانونی واقعی از صحنه، آنها چیز زیادی برای ادامه کار نداشتند.
با این حال، هنگام صحبت با خانواده و دایره اطرافیان مریلین، یک مظنون دیگر به جز لین ظاهر شد. گفته میشود کورتیس فوربس، دوست این زن و شوهر بود.
پس از صحبت با محققان، فوربس از شهر فرار کرد. پلیس از این رفتار عجیب او شوکه شد؛ با این حال آنها هنوز هیچ مدرک محکمی نداشتند و بنابراین هیچ بازداشتی انجام نشد.
بیست و هفت سال گذشت. اعضای خانواده مرلین اغلب با پلیس تماس میگرفتند تا ببینند آیا پیشرفتی در پرونده وجود داشته است یا خیر. هر چند در سال ۲۰۰۷، خواهرزادهاش به جای پلیس کلمبوس با دفتر کلانتری شهرستان کلمبیا تماس گرفت. کارآگاهان آنجا از این قتل حل نشده اطلاع نداشتند و فوراً شیفته آن شدند. آنها قول دادند که با استفاده از تکنیکهای جدید DNA میتوانند در پرونده پیشرفت کنند.
محققان در تحقیقات خود نمونه خون عجیبی پیدا کردند که در آن زمان در سینک ظرفشویی دیده شده بود. پس از ارسال آن به آزمایشگاه برای تجزیه و تحلیل، آنها کشف کردند که این مخلوطی از دو نمونه DNA است: مرلین و یک شخص سری.
لین داوطلب نمونه دادن و معلوم شد که این DNA او نبوده که در صحنه پیدا شده است و وی رسماً تبرئه شد. با وجود سالها سوءظن به دنبال او، معلوم شد قاتل نبوده است. این برای لین بسیار تلخ و شیرین بود؛ زیرا شایعات در مورد کشتن همسرش باعث شده بود که شهرت وی در شهر کوچکش از بین برود و او حتی با پسرش نیز بیگانه شده بود. لین گفت: " من هم معتقدم از هر ۱۰ بار، ۹ بار شوهرها قاتل هستند. "
سپس محققان نگاهشان را به فوربس معطوف کردند، اما شواهد محکمی برای محکومیت وی نداشتند.
آنها تصمیم گرفتند با نبش قبر سرنخی از این ماجرا پیدا کنند و محققان میخواستند ببینند آیا مدرکی در زیر ناخنهای او باقی مانده است؛ زیرا او ممکن است در هنگام حمله مقابله کرده باشد. متأسفانه، بدن او در حال تجزیه شدید بود. ناخنهای مصنوعی وی باقی مانده بود؛ اما هر گونه شواهد DNA به دست آمده از آنها غیرقابل استفاده بود.
خوشبختانه، محققان فقط دستور نبش قبر برای یافتن شواهد جدید DNA را ندادند. آنها همچنین به شدت امیدوار بودند که این اقدام باعث شود قاتل سر و صدایی کند و اقدامی اشتباه انجام دهد. وین گفت: "ما میخواستیم مظنون ما بداند که ممکن است سالها فرار کرده باشد، اما شواهد DNA وجود دارد و ما به دنبال آن هستیم. با این که نبش قبر شواهدی ارائه نکرد، ما آن را برای عموم منتشر نکردیم. مظنون نمیداند که قرار نیست از شواهد استفاده شود. "
این طرح در واقع جواب داد. محققان فوربس را تحت نظر قرار داده بودند و متوجه شدند که او در چند ماه پس از نبش قبر، در حال تماس با اتحادیه نجاران در هاوایی بوده است. دادستان دیوید وامباخ به تهیه کنندگان گفت: "به دلیل نبش قبر، فوربس شروع به ترسیم طرحی برای جعل ناپدید شدن خود کرد. "
برنامه نهایی فوربس این بود که یک قایق بادی بخرد، یک قایق را به دریاچه میشیگان ببرد و آن را غرق کند و طوری آن را نشان دهد که انگار در این حادثه فوت کرده است. در همین حال، او قایق بادی را به ساحل میبرد و فرار میکند. متأسفانه برای او، پلیس با آتلسون دوباره مصاحبه کرده بود؛ او اظهار داشت که صبح روز قتل روی پیراهن فوربس خون دیده است. آنها اکنون به اندازه کافی دلیل احتمالی برای دستگیری وی داشتند.
حتی از این بدتر، یک تماس تلفنی ضبط شده بین فوربس از زندان و آتلسون گناهکار بودن او را تقویت کرد. در این تماس او در شب قتل، خون روی پیراهن خود را انکار نکرده بود. فوربس به قتل درجه اول متهم شد. در نوامبر ۲۰۱۰، هیئت منصفه پس از تنها سه ساعت مشورت، حکم خود را صادر کرد: گناهکار.
وی به حبس ابد محکوم شد.
پاسخ ها