مصطفی اقلیما در گفتگو با پارس لاین قتلهای اخیر را بررسی کرد؛ زیرِ پوست قتلهای ناموسی؛ انسان به هنگام تولد مجرم زاده نمیشود نه قاتل است و نه روسپی است. وضعیت اجتماعی، شرایط خانواده، سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کنار هم جمع میشوند تا یک فرد به سمت آسیب برود. ببینید هیچ برادری نمیخواهد خواهرش را بکشد، پس باید آن شرایطی که به اینجا ختم میشود را بررسی و علل را شناسایی کرد. فرهنگی که به مرد حق هر کاری را میدهد، اما همان کار را برای زن نمیپسندد...
پارس لاین حجم خشونت تلنبار شده در پشت پرده قتل رومینا، ریحانه و فاطمه با واکنشهای زیادی در جامعه مواجه شد. قتلهایی که جزو آمار سیاه محسوب میشوند.
پارس لاین ، درباره میزان قتلهای ناموسی در ایران آمار دقیقی وجود ندارد. اما طبق برخی گزارشها در سال ۹۸ حدود ۲۰ درصد از کل قتلها و ۵۰ درصد از قتلهای خانوادگی به دلیل مسایل جنسی و ناموسی بوده است. همچنین بر اساس گزارش پلیس ایران نیز در سال ۱۳۸۸ و تنها در شهر اهواز، ۱۵ زن قربانی قتل ناموسی شدند که معادل ۲۴.۵ درصد از کل قتلهای سال ۸۸ شهر اهواز است که البته این آمار نسبت به سال ۸۴ که میزان قتلهای ناموسی در اهواز ۳۵ درصد بوده، کاهش داشته است.
اما در ماه گذشته چند قتل ناموسی به فاصله زمانی کم پشت سر هم رخ داد که حکایتی از انباشتگی مسایل اجتماعی دارد که جامعه درگیر آن است. آن هم در شرایطی که ریسمان اقتصاد و معیشت هر چه بیشتر گلوی جامعه را فشار میدهد. از اینرو با مصطفی اقلیما استاد دانشگاه، مددکار اجتماعی و رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی گفتگویی کردیم.
با قتلهای ناموسی چه باید کرد؟ چرا این قتلها رخ میدهند؟
زمانی این قتلها کمتر به چشم میآمد، چون اجازه انتشار نمییافتند، اما الان در فضای مجازی منتشر میشوند و همه باخبر میشوند. اما همیشه بوده است. قتلهای ناموسی یک مسئله اجتماعی است و مسئله اجتماعی در کوتاه مدت ایجاد نمیشود. این مسایل در طول ۴۰-۵۰ سال گذشته انباشته شده است تا به اینجا رسیده است. از سویی هم آدمکشی یا دگرآزاری صد علت دارد. برای مثال سیگار کشیدن یکی از علل سرطان است و باید همه علتها کنار هم جمع شوند تا یک فرد سرطان بگیرد و تنها با سیگار کشیدن فرد سرطان نمیگیرد.
حالا چرا به این حالت میرسیم. ببینید انسان به هنگام تولد مجرم زاده نمیشود نه قاتل است و نه روسپی است. وضعیت اجتماعی، شرایط خانواده، سیاستهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کنار هم جمع میشوند تا یک فرد به سمت آسیب برود. در کشورهای دیگر وقتی قاتلی محاکمه شود سیستم اجتماعی آن جامعه محاکمه میشود اینکه چقدر جامعه در قاتل شدن او سهم داشته؛ چقدر پدر و مادر او مشکل داشتند، سیستم آموزشی و معلمان او چه کردند و در کل چه فرایندی باعث شده تا این فرد به اینجا برسد و در آخر خود فرد قرار دارد. امروز اگر فردی کسی را میکشد این آدم از گذشته مشکل دارد و مشکل برای همین امروز نیست. ما امروز شاهد جا به جایی ارزش و ضد ارزش هستیم. ارزشهایی که در گذشته مطرح بودند امروز به ضد ارزش بدل شدند و بالعکس. در گذشته اگر کسی مواد میکشید ضدارزش بود. اما الان استفاده از مواد مخدر و مشروب به فرهنگ تبدیل شده و در مهمانی و عروسی وجود دارد و اگر فردی نخورد به او امل میگویند.
از نظر شما با توجه به وضعیت امروز چه شرایطی به این امر منجر شده است؟
وقتی در تلویزیون خبر اعدام قاتلان را اعلام میکردیم و نشان میدادیم که او در لحظه آخر میگفت پشیمان نیست بچههایی که مخاطب این تصاویر بودند ذوق کردند که تا اخرین لحظه پشیمان نشد. این مسایل در جامعه ما از گذشته وجود داشته است. حالا به اینجا رسیده است.
اینکه فردی دست به قتل کسی میزند آن هم همسر یا دختر یا خواهرش باید دید در چه وضعیتی قرار دارد. ببینید چقدر فشار روی او وارد شده است تا به اینجا رسیده است. ما در جامعهای قرار داریم که فشار زیاد است؛ امنیت روحی، اقتصادی، مالی روانی نداریم و همین موجب میشود تا فرد به اینجا برسد. فردی که زن و دختر خودش را میکشد از لحاظ روحی به کجا رسیده که این کار را کرده است. این فرد بیمار است؛ بنابراین نباید او را زندان برد باید در بیمارستان روانی بستری و علتها بررسی شود.
اگر کسی دو سال است معتاد است من میگویم ۲۲ سال است معتاد است، چون بیست سال شرایط برای او جور شده است؛ بنابراین جامعه این فرد را ساخته تا به اینجا رسیده است. وقتی فرد تحت فشار است و با مشکلات متعددی مواجه است مغز طاقت نمیآورد به صورت درد جسمی بروز پیدا میکند یا با داد و فریاد سر دیگری این فشار تخلیه میشود. فردی که کسی را میکشد به حالت انفجار رسیده است. ما نباید او را اعدام کنیم باید او را بررسی کرد علل را شناسایی و رفع کرد. ما صد نفر را اعدام میکنیم جامعه ۱۰۰ قاتل میسازد. زیرساختها را باید درست کرد.
میشود این زیرساختها را با مثال روشن کنید؟
ببینید هیچ برادری نمیخواهد خواهرش را بکشد، پس باید آن شرایطی که به اینجا ختم میشود را بررسی و علل را شناسایی کرد. فرهنگی که به مرد حق هر کاری را میدهد، اما همان کار را برای زن نمیپسندد. مثلا به برادری که خواهرش را آتش زده یاد دادند اگر با دختری دوست شود ایرادی ندارد؛ تازه پدر و مادر خوشحال میشوند، ولی اگر خواهرش با پسری دوست شود حق ندارد و باید بمیرد. این را جامعه به این پسر آموخته است. تبعیض جنیسیتی که در جامعه در جریان است. اینکه اگر به حریم خصوصی یک زن تجاوز شود از نگاه دیگران او مقصر است که بد لباس پوشیده، بد راه رفته است و مرد را تحریک کرده است. چرا نباید مرد را بازخواست کرد. چون قانونگذار و مجری قانون مرد هستند و مردسالاری حاکم است و قانون درست اجرا نمیشود.
مسایلی، چون قتلهای ناموسی کوتاه مدت پیدا نشدند. همچنین وقتی مسایل این قتلها را بررسی میکنید میبینید مسایل ناموسی گوشهای از مسایل آنهاست. گاهی مرد با همسرش هزار و یک مسئله داشته، ولی برای تبرئه خودش میگوید مسئله ناموسی بوده است. در طول زمان مسائل حل نشده بین این افراد آنقدر انباشته میشود تا به مرز انفجار برسد. چون با زن مشکل داشته، مهریه نمیتوانسته بده و خیلی مسایل دیگر به قتل دست زده است. این در حالی است که اسلام برای اینگونه مسایل حساس، خیلی سخت گرفته است. میگوید باید چهار شاهد وجود داشته باشد، چون ثابت کردنش سخت است دادگاه زن را به این جرم محکوم نمیکند. علاوه بر این، زنان کمتر در پی اینگونه خلافها هستند. اما مردان خیانت میکنند و زنان گاهی ناگزیر از زندگی هستند به دلیل آن که از فردای پس از طلاق و مشکلات آن میترسند. چون جامعه ما برای زنان تنها امن نیست. باید توجه داشت آسیبها قابل تبدیل به یکدیگر هستند. زنی که پس از طلاق از خانواده خود سرکوفت میشنود و به بیرون از خانه میرود امکان دارد بیشترین آسیبها را ببیند ممکن است برای رفع مشکل اقتصادی به روسپیگیری و هزار آسیب دیگر روی آورد.
چه علتهای دیگری در این باره به نظرتان میتوان نام برد؟
اما یکی دیگر از علتهای افزایش این قتلها، نبودِ پاسخگویی و شایستهسالاری است. در جامعه ما کسی به کسی پاسخگو نیست. بهزستی فقط اعلام میکند خانه امن دارد. خانه امنی که یک مددکار در آن نیست و روانشناس در آنجا نشسته است روانشناس که نمیتواند کار مددکار را کند. فردی که به خانه امن مراجعه میکند مسئله دارد بیمار نیست. بهزیستی داریم، ولی چیزی به نام بهزیستی در آن نیست. باید متخصص مسایل و آسیبهای اجتماعی و نه پزشک عمومی در آنجا باشد. اما ما فقط اسم را یدک میکشیم. کلا در در مملکت ما پزشکها همه کارهاند. میخواهیم مسایل اجتماعی را با پزشکان حل کنیم حل نمیشود. نیروها و مدیران باید متخصص این حوزه باشند. رئیس بهزیستی باید از کارکشتههای این حوزه باشد.
برای حل این مسئله چه باید کرد؟
علتهای این مسئله سالها عمر دارند و برای رفع این وضعیت باید روی آن کار کنیم. برای بهبود وضعیت باید شایسته سالاری و پاسخگویی حاکم شود. هر کسی را سر جای خودش نشاند. وقتی فرد شایستهای حاکم باشد حرف خودش را میزند، ولی فرد غیرشایسته فقط چشم میگوید. زیرساختها را باید درست کرد. باید به تقویت سازمانهای کمک کننده که مهمترین آن بهزیستی است بپردازیم. اگر مثل کشورهای دیگر نهادی به نام بهزیستی داریم این نهاد باید آسیبهای دیگر سازمانها را حل و رفع کند. اگر این سازمانها کار خود را درست انجام ندهند نتیجه این وضع میشود. خود سازمان بهزیستی مشکل دارد و باید به آن رسیدگی شود. کل سیستم آن باید عوض شود.
وقتی مددکار در خانه امن باشد وقتی برای مثال خانمی بیاید مسئلهاش را بگوید، چون متخصص است نمیگوید به ما چه مربوط، برای حل این مسئله کمک میکند. شاید زودتر حل شد نه اینکه مسایل تلمبار شود تا این زن بمیرد. اگر خانمی برای رفع مشکل خود رجوع میکند باید مددکار و وکیل او را ببینند راهنمایی کنند با خانواده او و همسرش در ارتباط باشند. ولی الان مسئولان بهزیستی این کاره نیستند. روانشناس کار مددکار را میکند. وقتی غیرمتخصص مسئول مسایل اجتماعی میشود ظرف چهل سال به اینجا میرسیم. چون در هیچ کاری متخصص آن حوزه مشغول نیست. وقتی فقر هست وضعیت اتقصادی بد است، کار دست غیرمتخصصین است فشارها افزایش پیدا میکنند و چنین وضعیتی ایجاد میشود.
بهزیستی اورژانس ۱۲۳ را درست کرده، اما وضعیت آنها به ویژه در شهرستان فاجعه است. نیروهای آن شرکتی هستند و گاهی همه فامیل و با مدرکهای متفاوت و نامتناسب استخدام شدند. ما مدتها طول کشید تا این اورژانس را درست کردیم نه پول داشتیم و نه بودجه. اما الان وضعیت خوبی ندارند. هیچ حق قانونی برای مددکاری که میخواهد مثلا به خانهای برود تعریف نشده است. میتوانند از او به عنوان مزاحم شکایت کنند. یا در مورد کودک آزاری اگر بهزیستی بچه را از خانواده بگیرد کجا میخواهد ببرد وقتی نمیتواند بچههای خودش را هم اداره کند. مربی آنجا بیشتر از همه بچه را میزند. چرا، چون حقوقش پایین است. با حقوق پایین ۷۰۰ هزار تومان و مشکلات زندگی نمیتواند کارش را به خوبی انجام دهد. در نتیجه این بچه اگر بهزیستی برود بدتر است.
در مجموع بایدزیرساختها را درست کرد و این کار زمان بر است. شایستهسالاری و پاسخگویی باید حاکم شود و تا زمانی که مسئولان درست نشوند مسایل حل نمیشود. در آخر نیز باید بهزیستی به دست متخصصین سپرده و به مددکاران اجتماعی در حل مسایل اجتماعی بیشتر توجه شود.
پاسخ ها