او تاکید میکند که دانشمندان نیز در معرض کشف خطای جهان بینی شان قرار دارند و در معرض شکست های علمی هستند و علم نیز مانند هر چیز دیگری تحت فشار اجتماعی و سیاسی قرار میگیرد. علاوه بر این خطای انسانی که حتی بزرگترین ذهن انسان را در معرض شکست قرار می دهد، چالش دیگری پیش روی دانشمندان است.
با الهام از این کتاب ، پنج شکست علمی را بررسی میکنیم که ثابت میکند توانایی های ذهنی ارتباطی با میزان موفقیت ندارند.
هنگامی که آلبرت انیشتین یکی از بزرگترین اشتباهات علمی را مرتکب شد
گرچه واژه «انیشتین» امروزه مترادف نبوغ شده است اما «آلبرت انیشتین» فیزیکدان مشهور پیش از اینکه به نماد نبوغ تبدیل شود، یک جوان دارای لکنت زبان بود و حتی معلمان او معتقد بودند که او کند ذهن است. انیشتین به دلیل داشتن روحیه سرکش از مدرسه اخراج شد و در ریاضیات شکست می خورد. با این وجود او در پایان توانست مفهوم فیزیک در کل جهان را تغییر دهد و از طریق «نظریه نسبیت عام» از فیزیک سنتی فراتر رود. تحقیقات او در مورد کشف قانون اثر فوتوالکتریک نیز برنده جایزه نوبل شد.
انیشتین نه تنها یک دانشجوی شکست خورده بود ، بلکه یک کارمند شکست خورده نیز بود که کارت های بیمه زندگی را می فروخت و برای تأمین هزینه زندگی خود با بیش از یک شغل دست و پنجه نرم میکرد. حتی پدرش نیز با این باور که پسرش توان رسیدن به هیچ هدفی را ندارد است ، درگذشت. اگرچه او بعداً دانشمند مشهوری شد اما فعالیت علمی او بدون شکست سپری نشد، گویی که موفقیت تنها آخرین قدم در سفر است.
برای مثال انیشتین در سال ۱۹۰۵، مقالات پژوهشی متعددی را در مورد تأثیر فوتوالکتریک، حرکت براونی و موارد دیگر منتشر کرد، تا جایی که این سال را به دلیل فراوانی تولید علمی سال معجزه نامیدند. از جمله این تحقیقات محاسبه اعداد «انرژی استراحت» است که بخشی از کل انرژی ذره است برخی آن را موفقیتی بی نظیر دانستند تا اینکه در نهایت خطای محاسبتی او مشخص شد.
انیشتین در طول زندگی خود مرتکب چندین اشتباه شد، از جمله مواردی که دانشمندان از جدیترین خطاهای علمی مدرن میدانستند، افزودن «اصل کیهان شناسی» به معادلات نظریه نسبیت عام به منظور حفظ وضعیت ثابت در جهان بوده است. این معادلات در ابتدا بیان میکرد که گرانش باعث انقباض جهان میشود اما انیشتین آن را اشتباهی میدید که باید اصلاح شود، تا جهان را به حالت پایدار خود برگرداند، اعتقادی که در آن زمان در بین دانشمندان غالب بود. به همین دلیل انیشتین ثابت کیهان شناسی را به معادلات اضافه کرد، که سالها بعد در تئوری «بیگ بنگ» اشتباه آن ثابت شد. تئوری «بیگ بنگ» نشانگر بی ثباتی جهان، از نظر توانایی انبساط و انقباض آن را اثبات میکند.
شکست علمی داروین در درک ژنتیک
«ماریو لیویو»، ستاره شناس در کتاب «خطاهای روشن» به «چارلز داروین» اشاره میکند و میگوید: او وقتی ایده تکامل از طریق انتخاب طبیعی را مطرح و چنین نظریه جامع را بیان کرد، نابغه و حیرت انگیز بود. به ویژه اینکه نظریه او به دلیل عدم دانش کافی در ریاضیات کاملاً از محاسبات ریاضی خالی بود. با این حال، این دانشمند بی نظیر نسبت قوانین وراثت و نحوه انتقال صفات بین موجودات زنده را نادیده گرفت.
لیویو در کتاب خود «منشأ گونهها» به اصطلاح خطای درخشان چارلز داروین یا همان عدم آشنایی با ژنتیک را بررسی کرده است، زیرا داروین تاکید کرده است که صفات بین نسلها از طریق ترکیب خصوصیات پدر و مادر منتقل میشود، مانند رنگهای سفید و سیاه در قوطیهای رنگی که مخلوطی از رنگ خاکستری را ایجاد میکند. از نظر لیویو این تفسیر ساده، ناآگاهی داروین نسبت به موضوع وراثت را نشان داد، حتی اگر این نادانی نتیجه دانش رایج در آن زمان بوده باشد.
به گفته لیویو، اشتباه مهلک داروین عدم آگاهی بود، زیرا این توضیح ساده اساساً با نظریه او در تضاد است.
لیویو در این مورد میگوید: داروین متوجه این نبود که اگر یک گربه سیاه با یک میلیون گربه سفید ازدواج کند، نتیجه این اختلاط ژنتیکی ناپدید شدن تدریجی رنگ سیاه بین نسلهای جدید خواهد بود، تا زمانی که کاملا از بین برود و در نتیجه پایان دادن به گربههای سیاه غیر ممکن است.
"سنگ فلاسفه" و میل انسان به تبدیل فلزات به طلا
همه ما «آیزاک نیوتن» را که بنیانگذار علم فیزیک مدرن است، میشناسیم، اما آنچه در مورد این دانشمند نابغه نمیدانیم این است که او کیمیاگر بود و وسواس زیادی در شیمی داشت و این تمایل درونی در او برای تبدیل فلزات اساسی مانند آهن به طلا ایجاد شده بود، بنابراین او شروع به جستجوی «سنگ فیلسوف» این ماده افسانهای کرد که قادر به تبدیل هر فلزی به طلا است و کیمیاگران از قرون وسطی با آن مشغول بوده اند.
علاقه نیوتن به شیمی یک راز نبود اما کشف فرمولهای شیمیایی برای آنچه که او به عنوان سنگ فلسفه توصیف میکرد یکی از رمز و رازهای تاریخ بود تا اینکه «لارنس پرینسیپ»، شیمیدان و مورخ علوم، نسخه خطی قدیمی مربوط به قرن هفدهم را در یک مجموعه خصوصی از کتابهای شیمی که توسط آیزاک نیوتون به خط خودش نوشته شده و آن ماده افسانهای را از نظر شیمیائی توصیف کرده، دست یافت.
این سند چندین سال پیش کشف و در «بنیاد میراث شیمیایی» مستقر در فیلادلفیا ایالت پنسیلوانیا حفظ شد، در آن ما میتوانیم یک دستورالعمل - نقل شده توسط نیوتن از «جورج استارکی» شیمی دان - برای تهیه جیوه بیابیم که به عنوان ترکیب اصلی سنگ فلاسفه است و تصور میشود که میتواند سرب را به طلا تبدیل کند، اگرچه دانشمندان هنوز حتی یک مدرک پیدا نکرده اند که نیوتن توانسته است فلزات را به طلا تبدیل کند، اما آنها در حال مطالعه این سند برای درک گستردهتر از اقدامات و روشهای ویژه نیوتن هستند.
پلی اتر؛ این قطره باعث از بین رفتن منبع آب کل مردم می شود
در بحبوحه جنگ سرد بین آمریکا و شوروی، به ویژه در دهه ۱۹۶۰، دانشمندان شکل جدیدی از آب را کشف کردند که انتظار میرفت به یکی از موفقترین و خطرناکترین کشفیات علمی قرن بیستم تبدیل شود. در سال ۱۹۶۶ دو دانشمند اتحاد جماهیر شوروی با متراکم کردن بخار آب خالص در لولههای شیشهای فوق العاده نازک، نوع جدیدی از آب را اعلام کردند. آب جدید چسبناکتر بود. از آنجا که چگالی آن ۴۰ ٪ بیشتر از آب طبیعی بود، بنابراین قوام آن بیشتر شبیه روغن کودک بود. نقطه انجماد آن برخلاف آب عادی که در دمای صفر یخ میزند ۴۰ درجه سانتیگراد بود.
همه چیز در اوایل دهه ۱۹۶۰ در یک آزمایشگاه کوچک در شوروی آغاز شد، زمانی که «نیکولای ویدیاکین»، دانشمند در انستیتوی فناوری استان کوستروما در روسیه، روی آب کار کرد و در مورد یک نظریه باستانی مربوط به قرن نوزدهم تحقیق انجام داد مبنی بر اینکه قطرات مفرد آب بسیار سریعتر از زمانی که در یک ظرف نگهداری به خصوص لوله شیشهای شوند، تبخیر میشوند.
«ویلیام تامپسون»، معروف به لرد کلوین پیش بینی کرد که انحنای سطح آب بر سرعت تبخیر آن تأثیر میگذارد و این همان چیزی است که باعث شد دانشمند «ویدیاکان» قطرههای آب خالص را درون ظروف به اشکال مختلف قرار دهد و بخار آب را در یک لوله شیشهای به قطر موی انسان متراکم کند.
نتایجی که ویدیاکان در زیر میکروسکوپ مشاهده کرد در عین حال عجیب و غیرمنتظره بود. هنگامی که قطرات آب خالص به دو ستون جداگانه مانند روغن و آب تقسیم شد، او پس از چندین بار آزمایش توانست نتیجه گیری کند که آب پایین لوله شیشهای از آب معمولی متراکمتر است. در آن زمان «بوریس دریایگین»، مدیر مرکز شیمی فیزیکی در مسکو به او پیوست و با هم آنها توانستند این «آب اصلاح شده» را به جهان ارائه دهند.
این نوعی اختراع است که قادر به از بین بردن هر رودخانه در هر کشوری است که باعث ایجاد جنگ سرد بین ایالات متحده و روسیه سلطنتی آن شد، یک مسابقه پنهان بین جهان کمونیست و سرمایه داری، که طی آن هر یک سعی در نشان دادن نبوغ و برتری علمی خود نسبت به دیگری داشت.
در سال ۱۹۶۹، دانشمندان در یک آزمایشگاه در ایالات متحده آمریکا با وجود دشواری آزمایش موفق به تولید آب جدید کافی شدند. ژورنال علوم در همان سال منتشر کرد که کشف «پلی اتر» منجر به انقلابی در دنیای شیمی میشود. آب جدید قرار بود در مبردها و روان کنندههای موتور استفاده شود، اما نگرانیها این بود که از آن به عنوان سلاحی در کاربردهای نظامی استفاده میشود. اگر مخلوط کردن این آب اصلاح شده با آب معمولی به معنای مجموعهای از واکنشها باشد، ممکن است مولکولهای آب معمولی را تحریک کند تا به شکل پلی اتر در آید.
این بدان معنی بود که یک قطره از این آب میتواند منبع آب را از بین ببرد و آن را به یک مایع غلیظ و تمام نشدنی تبدیل کند. این کشف یک خطر واقعی برای بسیاری از دولتها باقی مانده بود، تا اوایل دهه هفتاد قرن گذشته، زمانی که دانشمند آمریکایی به نام «دنیس روسو» توانست کشف کند که «پلی اترها» توهم هستند و آنها اصلا وجود ندارند، بنابراین چرا دانشمندان سالهای زندگی خود و اموال کشورهارا صرف به دست آوردن یک قطره کثبف به تعبیر دانشمندان کردند.
فلوگستن جز ماده مرموز قابل اشتعال
در طول قرن هجدهم، دانشمندان مادهای مرموز را کشف کردند که در داخل مواد قابل اشتعال قرار دارد و هنگام سوختن مواد پنهان میشود. در آن زمان آنها آن را «فلوژستون» نامیدند و آن را نگین علوم رنسانس دانستند. در واقع، نظریه فلوژستون به عنوان چراغ روشنایی شیمیدان قرن هجدهم توصیف شد. این البته قبل از آن بود که دانش مدرن کشف کند که چنین مادهای وجود ندارد.
آغاز نظریه فلوگیستون در سال ۱۶۶۹ بود، زمانی که «یوهان بیچر» پزشک و شیمیدان آلمانی کتابی درباره ماهیت مواد معدنی و سایر مواد منتشر کرد و ایدههای او در مورد احتراق و مواد معدنی مبنایی پایه ریزی این نظریه شد. بیچر پیش بینی کرد که مواد سوزانده شده حاوی برخی از اجزای قابل اشتعال هستند. این همان چیزی است که «عنصر احتراق» نامیده شد که هنگام آتش همراه با خاکستر در هوا آزاد میشود.
این روند تا سال ۱۷۰۳ ادامه داشت، زمانی که «جورج استال» دانشمند و پزشک آلمانی نسخه گستردهای از نظریه بیچر را منتشر کرد و اجسامی را که هنگام سوختن از مواد آزاد میشوند تغییر نام داد و نام «لاهوب» بر آنها نهاد. نظریه استال این بود که تمام مواد قابل احتراق حاوی فلوژیستون هستند که هرچه درصد آن در یک شی بیشتر باشد، بهتر میسوزد.
در طول قرن هجدهم، نظریه فلوگستون، اصل اساسی هر واکنش شیمیایی بود. دانشمندان در آن زمان معتقد بودند که این عنصر احتراق ترکیب اصلی موجود در همه مواد است، بنابراین هر مادهای از عنصر فلوژیستون به همراه عنصر دیگری از طبیعت تشکیل شده است، خواه این عنصر آب، خاک یا اسید باشد؛ قابلیت اشتعال هر ماده به دلیل وجود عنصر احتراق در آن بود.
این نظریه علمی تا پایان قرن هجدهم ادامه داشت، زمانی که «آنتوان لاووازیه»، دانشمند فرانسوی اکسیژن و نقش آن در احتراق و خواص آن را کشف کرد. او توانست در طی آنچه به عنوان «انقلاب شیمیایی» معروف شد، نظریه دروغین فلوژیستون را رد کند و اثبات کرد که این نظریه علمی که شیمی برای یک قرن کامل بر اساس آن بنا شده است، مبنی بر یک عنصر واهی است.
پاسخ ها