به گزارش گروه وبگردی اخبار ، بارها شنیدهایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی میانجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صدها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرنها پیش خشتبهخشت این بنای سترگ را روی هم گذاشتهاند.
با شما مخاطب گرامی قراری گذاشتهایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان میدهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشارهای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.
برای خوشهچینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علیاکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره بردهایم.
ابوزید عبدالرحمان بن ابوعبدالله بن خلدون حَضْرَمی اِشبیلی تونسی (۷۳۲-۸۰۸ق) ملقب به «ولیالدین» و «ابن خلدون»، جامعهشناس، مورخ، سیاستمدار و قاضی مالکی مذهب است.
عبدالرحمان، در اول رمضان در تونس متولد شد. مقدمات برخی علوم را نزد پدر آموخت و برای فراگیری علوم بیشتر، نزد دیگر استادان به شاگردی پرداخت.
آشنایی او با یکی از همین دانشمندان به نام ابوعبدالله محمد بن ابراهیم آبلی (متوفی ۷۵۷ق) در باروری اندیشه و توجهش به فلسفه و منطق تأثیری عمیق نهاد.
ابن خلدون در ۲۱ سالگی به خدمت دولت درآمد و در عهد ابومحمد تافْراگین، به منصبِ علامتنویسی سلطان دست یافت. وظیفه صاحب این شغل، نوشتنِ تحمیدیه «الحمدلله و الشکرُللّه» با خط درشت و فاصله بسمله و متن فرمانها بود. در این هنگام جنگی بین ابوزید، امیر قُسْنَطینه و ابن تافراگین بر سر تونس درگرفت. لشگر ابن تافراگین شکست خورد. پس ابن خلدون تونس را رها کرد و به اَبّه رفت و تا ۲۶ سال بعد به تونس بازنگشت. او از ابّه به تَبسّه و بعد به قَفْصه و سپس به بسکره رفت و سرانجام به سلطان ابوعنان مرینی در فاس پیوست و دبیر خاص سلطان شد. وی هرچند این منصب را مناسب با پایگاه خانوادگی خود نمیدید، آن را با اکراه پذیرفت و از این فرصت برای مطالعه و دیدار استادان مغربی سود جست.
با ورود ابن خلدون به فاس، دوره دوم زندگی او که دوره فعالیت سیاسیاش محسوب میشود آغاز شد. در این دوره بود که ویژگیهای شخصیتی او مانند عزم و اراده، خطر کردن، استفاده از فرصتهای مناسب نمایان شد. توقف ابن خلدون در فاس هشت سال به طول انجامید که دو سال آن بر اثر فعالیتهای سیاسی در زندان سپری شد.
وی در ۷۶۴ق به اندلس رفت. از علل مهم این سفر، سابقه آشنایی ابن خلدون با لسانالدین ابن خطیب وزیر و ابوعبدالله محمد بن یوسف، سلطانِ غرناطه بود. بعد از ورود به آنجا در زمره بزرگان دربار قرار گرفت و سلطان او را به همراه هدایایی برای عقد پیمان صلح با پدرو، پادشاه قشتاله، به اشبیلیه فرستاد و برای پاداش قریه البیره را طی فرمانی به اقطاع به وی داد. زمانی که امیر عبدالله محمد به بجایه دست یافت (۷۶۵ق)، ابن خلدون را طی نامهای نزد خود خواند. ابن خلدون نیز بنا به عللی راه بجایه را در پیش گرفت و در اواسط ۷۶۶ق به آنجا رسید. استقبال گرم مردم و درباریان از او آن روز را به یکی از روزهای بزرگ و خاطرهانگیز زندگی سیاسی ابن خلدون بدل کرد. سلطان منصب حاجبی را که در مغرب به معنای استقلال در اداره امور دولت و رابط میان سلطان و عمّال او بود، به ابن خلدون سپرد.
سلطان ابوالعباس حاکم قسنطینه، پسرعم ابوعبدالله، در ۷۶۷ق به بجایه لشکر کشید و ابوعبدالله در یک شبیخون کشته شد. ابن خلدون در اوایل عصر سلطان ابوالعباس نیز بر همان منصب بود، ولی به سبب سعایت بدخواهان مجبور به ترک منصب خود شد و به بسکره نزد دوستانش، بنی مَزَنی رفت و شش سال آنجا ماند و به کارهای علمی پرداخت. آنگاه به تلمسان رفت و به همراه خانوادهاش در قلعه ابن سلامه در عبّاد اقامت گزید و با کنارهگیری از سیاست و پرداختن به امر تحقیق و تدریس، دوره سوم زندگی خود را آغاز کرد. ابن خلدون چهار سال در قلعه ابن سلامه یا قلعه تاو غزوت در ایالت وَهْران الجزایر در ۶ کیلومتری جنوب غربی شهر فرنده به دور از جنجالهای سیاسی و توطئههای درباری به تألیف کتاب العبر پرداخت.
وی پس از آنکه بخشی از اثر خود را از حافظه نوشت، برای تکمیل و تصحیح آن نیازمند کتابهایی شد که فقط در شهرها به دست میآمد؛ بنابراین برای سفر از سلطان ابوالعباس حفصی اجازه و امان گرفت و قلعه ابن سلامه را به سوی تونس ترک کرد. وی در ۷۸۰ق/۱۳۷۸م پس از ۲۶ سال به تونس بازگشت و از او استقبال شد و بخشی از کتاب تاریخ خود را آنجا نوشت.
بعد از گذشت چهار سال از اقامت ابن خلدون در تونس، سلطان به اندیشه سفر زاب افتاد. ابن خلدون نیز از سلطان اجازه خواست تا به سفر حجم برود. بدین ترتیب در نیمه شعبان ۷۸۴ با کشتی رهسپار بندر اسکندریه شد.
این سفر دریایی ۴۰ شبانهروز طول کشید. تاریخ ورود وی به بندر اسکندریه ۷۸۴ق (در روز عید فطر) بود. وی از این تاریخ تا پایان عمر نزدیک به یک ربع قرن در مصر ماند و دیگر به وطن بازنگشت.
ابن خلدون، چون از سفر حج بازمانده بود، در اول ذیالقعده به قاهره رفت و در جامعالازهر و دیگر مدارس به تدریس پرداخت. پس از آن با با سلطان الملک الظاهر سیفالدین برقوق ملاقات کرد و از او برای رهایی خانوادهاش که در تونس گروگان بودند، یاری خواست. در قاهره سلطان دو وظیفه به عهده او نهاد؛ یکی تدریس در مدرسه قمحیه از موقوفات صلاحالدین ایوبی و دیگر منصب قضای مالکیان مصر به جای جمالالدین عبدالرحمان قاضی پیشین که سلطان به او غضب ورزیده بود. او بعد از دریافت خلعت سلطانی در مدرسه صالحیه بر مسند قضا نشست، اما چون با فساد و سودپرستی رایج در کار قضا مبارزه میکرد، مخالفان از هر سو به مخالفت با او برخاستند و رابطهاش با بزرگان تیره شد. در این میان، همسر و فرزندانش که با کشتی عازم اسکندریه بودند، گرفتار طوفان شدند و همگی جان سپردند. این دو عامل سبب شد که ابن خلدون منصب خود را ترک کند و بهترین پناه را در تدریس و مطالعه و تألیف و نیز عبادت بازیابد.
ابن خلدون در مدت سه سال اقامت خود در مصر در نیمه رمضان ۷۸۹ به حج رفت. پس از بازگشت، در مدرسه صلغتمش (یا صرغتمش) به تدریس پرداخت. همچنین سلطان در همان سال او را به تولیت خانقاه بیبرس گماشت. او پس از حدود یک سال از این مقام عزل شد. علت آن همراهی با فقهای دیگر در صدور جواز قتل سلطان ملک ظاهر بود که بر اثر توطئه برخی از امرا از سلطنت برکنار شده بود.
آخرین ماجرای سیاسی زندگی ابن خلدون از نیمه ربیعالاول ۸۰۳ آغاز شد. وی در این زمان ناگزیر شد سلطان مصر، ناصرالدین فرج را در سفر شام همراهی کند. بدین ترتیب هنگام محاصره دمشق به دست تیمور، ابن خلدون نیز در آن شهر بود. وی با توافق قاضیان دمشق با تیمور دیدار کرد و ظاهراً تیمور خود به وی اجازه بازگشت به مصر داد. ابن خلدون در راه گرفتار راهزنان شد و هر چه داشت به یغما رفت و سرانجام در شعبان ۸۰۳ به قاهره رسید. چند روز پس از بازگشت به مصر، برای سومین بار به قاضیالقضاتی مالکیان منصوب شد و هنگامی که عهدهدار منصب قضای مالکیان مصر بود، در ۷۸ سالگی درگذشت و در مزار صوفیان در بیرون باب النصر قاهره به خاک سپرده شد.
معاصران ابن خلدون درباره او داوریهای متفاوتی کردهاند. برخی مانند ابن خطیب او را صاحب صفات پسندیده و سرآمد در علوم عقلی و نقلی دانستهاند. برخی دیگر مانند محمد بن محمد عرفه او را فاقد شرایط لازم برای احراز مقام قضا دانستهاند.
اظهارنظرهای متفاوت درباره ابن خلدون حاکی از کیفیت زندگی بیرونی و درونی او در دو سه دهه آخر حیات اوست. او با همه علاقهاش به مصر، هر چه بیشتر با خلق و خوی مصریها آشنا میشد، عوامل انحطاط و فساد را در آن بیشتر مییافت. برخی این واقعیت را عامل گرایش تعصبآمیز او به راه و رسم مغربی دانستهاند. زیرا سادگی توأم با خشونت مغرب را بر زندگی پرتجمل و فاسد مصر ترجیح داده است.
ابن خلدون در مصر به متفکری پخته و دور از ماجراجویی تبدیل شده بود که از رفاه و آرامش زندگی در مصر لذت میبرد.
شهرت ابن خلدون در جهان دانش مرهون کتاب بزرگ و مشهور او به نام «العبر و دیوان المبتدأ و الخیر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر»، به ویژه مقدمه آن است. این مقدمه موضوع بحثها و بررسیهای بسیاری در جهان شده است و بسیاری از محققان ابن خلدون را به سبب همین اثر از نوابغ فکری بشر دانستهاند.
گزافه نیست اگر گفته شود که نام ابن خلدون با «مقدمه» مترادف شده است. به تعبیر دیگر اگر مقدمه نبود، تاریخ ابن خلدون در اهمیت به پای آثار کسانی، چون طبری و مسعودی نمیرسید، زیرا او خود از خرمن آثار آنان خوشهچینی کرده است. ابتکاری بودن مباحث مقدمه در عین اتکای بر سنت، ابن خلدون را همچون نابغهای شناسانده است.
ابن خلدون موضوع دانش ابتکاری خود، یعنی موضوع مقدمه را عمران بشری و اجتماع انسانی و مسائل آن را بیان کیفیات و عوارض مربوط به ماهیت عمران معرفی کرده است و به علت داشتن موضوع و مسائل خاص، آن را علمی مستقل به شمار آورده است.
ابن خلدون در «دانش عمران» که موضوع کتاب العبر است، از واژههای معمول زبان در مفاهیمی نو استفاده کرده است؛ مانند عمران، ابنیه، وازع، خلافیّة، عجمالعرب، فارسیّة، ملکه، ثقافة، استعداد، دولت، عمارت، بدوی و بسیاری دیگر. در این واژهها وی توجه خاصی به واژه «عصبیت» داشته و در واقع این واژه محور مباحث مقدمه بوده است. ابن خلدون از عصبیت و نظر اسلام در مورد آن و سودمندی آن در جهاد و تبلیغ دینی سخن رانده است. به نظر وی، «عصبیت» به مفهوم «همبستگی اجتماعی نَسَبی» در زندگی بدوی، در مرحله بعد از مبانی لازم زندگی اجتماعی قرار دارد و از لوازم تشکیل دولت است. نظریه ابن خلدون در مورد دولت متکی بر نظریه «عصبیت» اوست.
نظریات ابن خلدون درباره مسائل اقتصادی، مانند نسبت ارزش و کار و قیمت و عرضه و تقاضا و تناسب تحولات آنها با دگرگونیهای اجتماعی، درخور توجه است.
از آنجا که در مقدمه، نظریات ابن خلدون به صورت بیان قوانین حاکم بر جریانهای تاریخ و جامعه آمده است. از سده پیش تاکنون عنوان «فلسفه تاریخ» بر این مقدمه بسیار رایج شده است.
بخش دوم العبر ابن خلدون، شامل کتابهای دوم و سوم و قسمت تاریخی آن است. این قسمت شامل یک دوره تاریخ عمومی است. بنا بر اظهار ابن خلدون، بخشی که به نام مقدمه شناخته شده است، یعنی بخش محتویِ «دانش عمران»، خود عین کتاب تاریخ است. او در بیان ترتیب اجزای کتاب العبر این قسمت را به نام کتاب نخست مبنای دو کتاب دیگر قرار داده است؛ اما در دوران معاصر اغلب آن را از دیگر اجزای العبر جدا دانستهاند، در حالی که هدف اصلی ابن خلدون با توجه به انگیزههایی که او را به این امر واداشت، نگارش تاریخ نبوده است و در صورت جدا شمردن مقدمه از تاریخ، باید گفت که مقدمه یا «علم عمران» را تنها به منظور درک و ارائه تاریخیِ درست تألیف کرده؛ زیرا پس از آن به تاریخ محض پرداخته است.
بخش سوم اثر تاریخی ابن خلدون شرحی است که خود در احوال خویشتن نوشته است. این بخش که اختصاراً به التعریف شهرت یافته، شامل قسمتی از وقایع مهم زندگی ابن خلدون تا یک سال پیش از مرگ وی، یعنی تا شعبان ۸۰۷ است. التعریف از آغاز جزئی از کتاب العبر بوده و فقط نامش آن را از دیگر بخشها جدا میکرده است. ابن خلدون امروزه در فرهنگ جهانی جایگاه والایی دارد. او نه تنها در روزگار خود استثنایی بوده؛ بلکه با انسان متفکر زمان ما هم سخنان بسیار دارد.
ابن خلدون مدعی است که شیوه آهنگین او در نگارش برای بسیاری از اهل فن شگفتانگیز بود.
وی به شعر گفتن نیز پرداخت و در وزنهای گوناگون طبعآزمایی کرد و خود انصاف داده است که حاصل این تلاش کاری متوسط بوده است.
منبع: آنا
پاسخ ها