به گزارش خبرنگار حوزه احزاب و تشکلهای گروه سیاسی اخبار ، ۵۹ سال از رحلتش میگذرد، اما هنوز هم که هنوز نامش یادآور مبارزات بسیاری است که شاید مهم ترین آن رهبری مردم در جریان نهضت ملی نفت ایران باشد. در سال ۱۲۶۴ متولد شد و در سن ۲۵ سالگی به درجه اجتهاد رسید؛ تا جایی که بزرگانی مانند آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی، آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی و آیت الله صدر در نوشتههای خود، مقام علمیاش را با القابی نظیر «شكافنده دریای علم»، «كلید در گنجهای دقیق» و ... ستودند و آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی مرجع تقلید جهان تشیع موارد استفتائات خود را که احتیاط داشت برای اظهار نظر به آیتالله کاشانی ارجاع میداد. آیتالله کاشانی با این که از لحاظ علم به مقام مرجعیت رسید، ولی رساله نداد و دلیل آن را ورود در مبارزه ضد استعماری میدانست.
در نهضت مشروطه، مشاور شخصیتی چون آیت الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود. اما شاید کم تر به پیشینه مبارزاتی او علیه انگلیس در عراق و ایران پرداخته شده است و فرماندهی میدانی او در مبارزه با استعمار در جریان قیام مردم و عشایر عراق در سال ۱۹۲۰ میلادی به فراموشی سپرده شده است. یکی از فصول درخشان مبارزات مسلحانه ضد استعماری جهان اسلام را باید انقلاب ۱۹۲۰ عراق دانست که علمای اسلام حتی رهبری عملیات نظامی را در صحنه نبرد به عهده گرفتند.
در جنگ جهانی اول كه نیروهای انگلیسی بعضی از شهرهای عراق از جمله فاو و بصره را اشغال كرده بودند، به دلیل جوان و پرشورتر بودن، در صف اول نبرد علمای شیعه با متجاوزین قرار داشت، آنان با جنگهای چریكی و پی در پی، نیروهای دشمن را در منطقه كوت العماره زمینگیر كردند و سرانجام پس از هجده ماه جنگ و مقاومت، به كمك دولت عثمانی نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم نمودند.
در سال ۱۹۱۴ میلادی و با شروع جنگ جهانی اول و هجوم قوای انگلیس به عراق، علمای شیعه مانند آیتالله شیخ مهدی خالصی و آیتالله سید مصطفی کاشانی (پدر آیتالله کاشانی که با تهاجم انگلیسیها به شهادت رسید) حکم جهاد دادند و علمای دیگری مانند آیتالله شیخ الشریعه اصفهانی، آیتالله سیدعلی داماد، آیتالله سید محمد سعید حبوبی و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی که در آن هنگام در سنین جوانی بود و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری که بعداً در جریان نهضت ملی ایران هم مشارکت کرد، در جنگ علیه انگلیس وارد شدند.
آیتالله کاشانی با دست باز و آزادی کامل به صحنه مبارزه با استبداد و استعمار وارد شد و تا سال ۱۹۲۰ در عراق یکی از بزرگ ترین کارگردانان میدان سیاست و جنگ علیه انگلیس بود، به طوری که هم از مراجع تقلید زمان مثل آیتالله حاج سید محمدکاظم یزدی و آیتالله شیرازی برای جهاد علیه متجاوزین انگلیسی فتوا میگیرد و با انتشار اعلامیه به جلب افکار میپردازد و هم عشایر را برای ورود به صحنه نبرد مهیا میکند و هم خود اسلحه به دوش میگیرد و دوشادوش دیگران میجنگد.
آیتالله کاشانی علاوه بر اینکه عضو «هیأت عالی انقلابیون» بود، یکی از چهار عضو «کمیته عالی جنگ حکومت انقلاب» هم بود. این جنگ بیش از شش ماه طول کشید. اما انگلیسیها پس از مدتی با بهرهگیری از نیروهای هوایی و زمینی خود بر نیروهای انقلابی غلبه پیدا کردند و بر عراق مسلط شدند. سرپرسی کاکس کمیسر عالی انگلیس در بغداد، تسلیم شدن هفده نفر از سران انقلاب از جمله آیتالله کاشانی را از شروط صلح با عراق تعیین کرد. انگلیسیها به این باور رسیده بود که وجود آیتالله کاشانی بزرگترین مانع پیشرفت آنها در عراق خواهد بود و از این رو حکم اعدامش از سوی مرکز فرماندهی انگلیس صادر شد و آیتالله کاشانی به ناچار به اتفاق «قاطع الفوادی» یکی از رهبران ملی عراق، در لباس مبدل کُردی، شبانه به سوی ایران حرکت کرد و پس از راهپیماییهای شبانه در ۲ دی ۱۲۹۹ به مرزهای پشتکوه لرستان رسید. پس از چندی به قصد تهران به سوی کرمانشاه رفت و بعد از اقامت کوتاهی در همدان و قم، در ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ یعنی سه روز قبل از کودتای رضاخان به تهران رسید.
انگلیس که بیشتر کشورهای اسلامی را مستقیم یا غیرمستقیم تحت سلطه داشت، سعی کرد بینش اسلامی را با نیرنگ و فریب و شایعات از کشورهای اسلامی دور نگه دارد، به همین دلیل روحانیون مبارزی همچون آیتالله کاشانی با وجود دیکتاتوری شدید رضاخان در ایران تا شهریور ۱۳۲۰ مجال پیدا نکردند تا تودههای مردم را برای مبارزه مجهز و مهیا کنند.
البته آیتالله کاشانی وقتی که از عراق و جبهه جنگ علیه انگلیس به ایران بازگشت، درصدد وحدت روحانیت برای مقابله با قدرتهای حاکم برآمد. وی به صورت یک تکلیف شرعی پا به میدان سیاست گذاشت و از همان آغاز دیکتاتوری رضاخان حرکت سیاسی خود را شروع کرد. آیتالله کاشانی که در آن زمان چهل و چند سال سن داشت، علما را به دخالت در سیاست و توجه به مجلس شورا همراه ساخت. او در سال ۱۳۰۶ در نامهای به حاج میرزامهدی مجتهد زنجانی از شاگردان آخوند ملاکاظم خراسانی مینویسد: «یگانه علاج منحصر اصلاح مجلس شورای ملی است.»
آیتالله کاشانی میگفت: من اساساً با هر اجنبی که مخالف مصالح و استقلال مملکت ایران باشد مخالفم، این اجنبی، خواه روس باشد، خواه انگلیس یا آلمان یا آمریکا. من میگویم ایرانی نباید نوکر اجنبی باشد. حضور آیتالله کاشانی بعد از شهریور ۱۳۲۰ در صحنه سیاست ایران با آن سوابق برای انگلیس تحملپذیر نبود. ارتش اشغالگر انگلیس که جمعی را به بهانه ارتباط با آلمانیها بازداشت کرده بود درصدد برآمد تا آیتالله کاشانی را که به صورت سدی ظاهر شده بود و دشمنی دیرین هم با وی داشت، دستگیر کند.
در خرداد ماه ۱۳۲۲ تعدادی از افسران انگلیسی به منزل آیتالله کاشانی هجوم بردند، اما موفق به دستگیری او نشدند و مدتها مخفیانه مبارزات خود را ادامه داد تا اینکه در آستانه انتخابات مجلس چهاردهم دستگیر شد. عکسالعمل مردم در مقابل بازداشت این بود که او را به نمایندگی تهران انتخاب کنند. آیتالله کاشانی در حالی که در زندان متفقین بود از سوی مردم تهران انتخاب شد، اما این نمایندگی موجب آزادی او نشد.
۲۸ ماه حبس و تبعید آیتالله کاشانی با پایان جنگ جهانی دوم تمام شد. گفته میشود در مدت زندان به دلیل روحانی بودن و سابقه مبارزاتی بدترین وضع را تحمل کرد. در تحقیقاتی که به صورت محاکمه از وی انجام میگیرد، میگوید من اساساً با هر اجنبی که مخالف مصالح و استقلال مملکت ایران باشد مخالفم. من میگویم ایرانی نباید نوکر اجنبی باشد و بعد با عصبانیت اضافه میکند که اگر در زندان شما بمیرم، ننگ ابدی بر شما خواهد بود و اگر از زندان شما بیرون آیم کاری خواهم کرد که یک نفر انگلیسی در این مملکت باقی نماند.
چند سال بعد یکی از مبارزات بزرگ ضداستعماری با عنوان نهضت ملی ایران با شرکت تودههای میلیونی در ایران شکل گرفت و انگلیس که در آن تاریخ هنوز ابرقدرت زمان بود با شکستی بیسابقه مواجه شد. آیتالله کاشانی که در جهاد مردم عراق علیه استعمار انگلیس نقش اول را داشت، این بار پیروزیهای بزرگی علیه استبداد در ایران و استعمار مسلط انگلیس با کمک محمد مصدق به دست آورد.
سابقه آشنایی دکتر محمد مصدق با آیتالله کاشانی را باید در دوران بعد از شهریور ۱۳۲۰ جستجو کرد. وقتی دکتر مصدق به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شد، در یکی از جلسات علنی طی نطق مفصلی شدیداً به متفقین در مورد توقیف رجال ایران اعتراض کرد و آزادی فوری آنها را خواستار شد. پس از اینکه کاشانی از توقیف انگلیسها آزاد و وارد تهران شد، دکتر مصدق به ملاقات ایشان رفت و بدون اطلاع قبلی وارد منزل آیتالله گردید و در میان صدها نفر از مردم تهران که به ملاقات آمده بودند، از کاشانی دیدار نمود. در این ملاقات دکتر جلال عبده نماینده مجلس هم حضور داشت و این تنها ملاقاتی بود که دکتر مصدق از کاشانی میکرد تا اینکه دوره مجلس چهاردهم پایان یافت و قوامالسلطنه زمامدار امور گردید و پس از چندی آیتالله کاشانی را توقیف و تبعید نمود.
حسین علاء که پس از رزم آرا به نخست وزیرى رسیده بود، بیش از ۲ ماه دوام نیاورد. بعد از استعفاى علاء، در اردیبهشت ۱۳۳۰، مصدق با استفاده از جریان ملی شدن نفت و حمایتهای بی دریغ کاشانی در این راه بدون مشورت با وی، نخست وزیری را پذیرفت. آیت الله کاشانى در حمایت از او اعلام داشت که دست وى را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتى در این باره نخواهد کرد. یکی از نکات جالب توجه، حمایت فداییان اسلام از نخست وزیری مصدق است. هنگامی که کاشانی نظر به نخست وزیری «باقر کاظمی» از دیگر اعضای جبههی ملی داشت، اما مصدق ۱۴ روز بعد از نخست وزیری دستور بازداشت «نواب» را صادر کرد. مصدق به خلیل طهماسبی که برای آزادی نواب نزد وی رفته بود، گفت: «اگر نواب از دخالت در امور سیاسی پرهیز کند و به مسجد و محراب خود بازگردد، آزاد خواهد شد.»
نقطه عطف زندگی سیاسی آیتالله کاشانی و تعامل وی با مصدق را میتوان در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ جستوجو کرد. دکتر مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسى دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد.
احمد قوام با دستور مستقیم انگلستان به عنوان نخست وزیر معرفى شد. قوام براى کنترل اوضاع به تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفتهاش یارى دهد. کاشانی که به خوبی از این توطئه با خبر شده بود به مخالفت با دربار و قوام پرداخت و با نامهای به دربار خواستار ادامه نخستوزیری دکتر مصدق شد. قوام، «علی امینی» را برای جلب نظرش راجع به دولت خود نزد آیتالله کاشانی فرستاد که کاشانی پاسخ میدهد: «به قوام بگو تا دکتر مصدق هست کسی نمیتواند نخست وزیر شود.» این مجاهد مسلمان در مقابله با قوام و تهدید انگلیس و دربار میگوید: «اگر کار سخت شود، خودم حاضرم کفن بپوشم.»
آیت الله ضمن دعوت مردم به راهپیمایی علیه دولت قوام، در روز ۳۰ تیر طی بیانیهای اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه میافتد. او در پیامی خطاب به شاه گفت: به شاه بگویید اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار بر نگردد ، شخصاً به خیابان خواهم رفت و دهانهی تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم مستقیماً متوجه دربار خواهم کرد.
مصدق بعد از رسیدن به نخست وزیری با انتخاب اشخاص بد سابقه برای پستهای مهم تعجب همه را برانگیخت. کاشانی برای جلوگیری از ایجاد هر گونه اختلاف و انحراف در مسیر نهضت با حمایت از مصدق اعلام کرد دست وی را در انتخاب همکارانش باز خواهد گذاشت. اما جنجالیترین انتصاب مصدق در همین میان رخ داد. متین دفتری داماد و برادر زادهاش مصدق که متهم به جاسوسی برای آلمانها و انگلیسیها بود در دولت مصدق پُست گرفت. کاشانی در عین حمایتهای خود بارها به مصدق گوش زد کرده بود که نباید افرادی را که سابقه بد دارند، مصدر کارها نمود. اما مصدق بیاعتنا به این اخطارها همچنان رابطه را در انتصابهای خود لحاظ مینمود که همین امر به خصوص اعتماد بیش از حد به افرادی چون متین دفتری یکی از عوامل مهم در از بین رفتن اعتماد به مصدق شد.
مهمترین عامل ایجاد شکاف بین مصدق و کاشانی و حتی مردم، مسألهی معروف به لایحه اختیارات بود. مصدق که با شعارهای دموکراتیک وارد مجلس شده بود و خود در دوران نمایندگیاش همواره از مخالفان تفویض اختیارات به دولتها بود، بعد از این که به قدرت رسید، با تنظیم لوایح برای کسب اختیارات بیشتر به بهانهی اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاح امور یکی از مهمترین اصول دموکراسی یعنی بحث تفکیک قوا را به راحتی خدشه دار کرد. او در مجلس همواره برای آزادی انتخابات تلاش میکرد، اما وقتی به قدرت رسید، دو دورهی ۶ ماهه و یک ساله اختیارات قانونگذاری را در دست گرفت و در انتخابات مجلس هفدهم نیز به بدترین نحو دخالت نمود که نشانگر تنزل مصدق از یک مبارز به یک قدرت طلب بود.
ناملایمات مصدق با اطرافیانش همچنان ادامه داشت تا اینکه طرح انحلال مجلس توسط مصدق به رفراندوم گذاشته شد که البته با مخالفت شدید آیتالله کاشانی همراه شد، زیرا کاشانی آن را بر خلاف قانون اساسی میدانست. اما در نهایت نمایندگان جبهه ملی با از ریاست انداختن کاشانی و جانشینی دکتر معظمی و استعفای نزدیک به ۵۰ نفر از نمایندگان جبهه ملی، شرایط را برای انحلال مجلس فراهم کردند. آیتالله کاشانی با رفراندوم دکتر مصدق شدیداً به مخالفت برخاست و گفت: «شرکت در رفراندوم خانه برانداز که با نقشه اجانب طرح ریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر (عجلاللهتعالیفرجه) و حرام است.» البته مردم در انتخابات شرکت کردند و با اکثریت آرا رأی به انحلال مجلس دادند.
آیت الله کاشانی که در تمام این مدت با حمایتهای بی دریغ خود از مصدق و دولتش، با او بال و پر بسیار داده بود و وی را در رسیدن به آرمانها و آمالهایش همراهی میکرد، حال به عنوان یک مخالف سرسخت در مقابل بی قانونی های مصدق ایستاده بود که تحمل این واقعیت برای مصدق و هوادارانش بسیار دشوار بود؛ زیرا بزرگ ترین حامی خود را از دست داده بودند و آن کس که روزی حامی آنها بود، به دشمنی برای قانون شکنی های آنها تبدیل شده بود. دشمنان فرصت طلب هم که از ابتدا به دنبال حذف رهبری دینی در قیام بودند، از این موقعیت کمال استفاده را بردند و به ترور شخصیت وی پرداختند، درست همان کاری که با مدرس کردند.
در نهایت آیت الله کاشانی طی نامهای در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۳۲ نوشت: فریب تزویر و دورویی مصدق را خورده است و او را «یاغی طاغی» خطاب کرد. کاشانی نبرد خود با مصدق را «جدال برای بقای حقیقت اسلام و حفظ قانون اساسی و مشروطیت ایران دانست.» در همین هنگام عده ای از طرفداران مصدق، شب هنگام به خانه آیت الله هجوم بردند، سبب کشته و زخمی شدن عده ای شدند. اما آیتالله کاشانی همیشه هوای مصدق را داشت تا جایی که حتی یک شب قبل از کودتای ۲۸ مرداد با ارسال نامهای به مصدق پرده از این توطئه برداشت، اما مصدق باور نکرد و شد آنچه که نباید می شد و مصدق هم به تاریخ پیوست.
پاسخ ها