به گزارش گروه وبگردی اخبار ، «سید جلیل میرحسینی»، روحانی جوانی است که تجهیز و تطهیر اموات کرونایی شمال کشور را با دوستان طلبه، جهادی و جوانش انجام داد. خاطرههای نمناکی دارد؛ وقتی تعریف میکند، میمانی گوش کنی یا اشک بریزی. غربت و مظلومیت اموات کرونایی را خوب به تصویر میکشد. خاطره روزهایی که بازماندهها خدا خدا میکردند، عزیز از دست رفته شان دست کم و فقط یک دست کفن ببرد، اما نمیبرد.
چهره خانواده اموات کرونایی از یاد نمیرود. غربت غم و درماندگی چهره شان که بالای سکو میایستادند تا از آن بالا بدرقه عزیزشان را ببینند، میگوید: «یک روز داشتیم میرفتیم به سمت سالن تطهیر. پیرزنی که از خانوادهای ثروتمند بود و ظاهر چندان مذهبی نداشت با اشاره دست نشانمان داد.
فریاد میزد: ملّاها آمدند، ملّاها آمدند. رمق به چهرههای غمگین عزاداران کرونایی آمد. آن لحظه مطمئن شدم جای درستی ایستاده ام. مردم مدام میآمدند و میگفتند حاج آقا خوشحالیم عزیز ما را با دعا و نیایش بدرقه میکنید. گریه امانشان نمیداد. خیلی خوب بود، چون غمشان را بیرون میریختند، سرکوب نمیشد. خدا میداند این عزاداری و مصیبت غریبانه با این خانوادهها چه میکند؟» حجت الاسلام میرحسینی میگوید: «خیلی سخت است، بدن هموطن خودت را بشویی و ببینی که کرونا چطور آنها را ناکام گذاشته درست وقتی هزار آرزو برای زندگی داشتند. انشاءالله یک روز زود هم بیاید و در مجلس شادی مردم خدمت کنیم.» یکی از برنامههای این گروه جهادی، دیدار با خانواده متوفیان کرونایی، مرثیه سرای و عزاداری خلوت و خانوادگی با حضور یکی، دو نفر از اعضای گروه و فقط خانواده آن مرحومان است تا خودشان را در این غم تنها حس نکنند. نکات بهداشتی هم کامل رعایت میشود.
اوایل اسفندماه، مظلومیت اموات کرونایی ماجرای غم انگیزی بود. ویروس ناشناخته و صحبت از این بود که احتمالاً آب تغسیل بیماران کرونایی آلوده به ویروس است و میتواند در انتشار بیماری موثر باشد.
مدتی اموات کرونایی بدون انجام روال عادیِ کفن و دفن به خاک سپرده میشدند. رهبر تاکید کردند برای حفظ شأن این اموات دست کم باید «حنوط» انجام شود. همان کافورمال کردن که برای اموات مسلمان واجب است. شرایط فوتیهای کرونایی خاص بود. پیکرها از بیمارستان آماده و برای تدفین منتقل میشد. اینجا بود که پای غسالان داوطلب روحانی به میان آمد. میرحسینی و دوستانش در گروه جهادی «میرزا کوچک» که به یاد سردار جنگل همان اسفند ۱۳۹۸ برای انجام کارهای جهادی و کمکهای مومنانه تشکیل شده بود، بدون معطلی و داوطلبانه برای این کار هم پیشقدم شدند: «کرونا ما را به مردم نزدیکتر کرد. خانواده بسیاری از متوفیان آرزویشان این بود که فوتی هایشان با حرمت و کفن و دفن شوند.
ما هم سعی کردیم این آرزو و خواسته زمین نماند.» ماجرای غسال داوطلب شدن را هم این طور مرور میکند: «اوایل اسفند بود که حوزههای علمیه گیلان فراخوان داده بودند ما هم رفتیم و خوشبختانه موافقت شد. نیرو کم بود و شیفت بندی شدیم. کار تجهیز میّت را یک گوشه مشخص شده از بیمارستان رازی گیلان انجام میدادیم. بعد فوتی منتقل میشد به سردخانه و از آنجا مستقیم برای تدفین.»
شایعات و احتمالات میگفتند اجساد کرونایی میتوانند، ناقل و عامل شیوع کرونا باشند. میرحسینی و دوستانش، اما هر روز در فضای کوچک سالن تجهیز اموات و سردخانه بیمارستان سر و کارشان با همین پیکرها بود: «تلخترین روز ما روزی بود که رکود زدیم. ۲۹ فوتی کرونایی را تجهیز و راهی دفن کردیم.» صدایش نم برداشته. مکالمه، چندثانیهای قطع میشود و این یعنی چشمان روحانی جوان پر وتر شده است: «هربار مردهای را تجهیز میکردیم و حنوط انجام میدادیم فکرمان میرفت پیش خانواده شان. بعضی هایشان میآمدند با چشمهای خیس نگاه میکردند. یک خانمی همسرش مبتلا شده بود. یک شب رفت به خانه سر بزند و صبح زود برگردد که شوهرش ساعت ۲ بامداد به رحمت خدا رفت. تجهیز کردیم و مستقیم برای دفن رفت. بانوی بینوا حتی نتوانست دم آخری چهره همسرش را ببیند و خداحافظی کند. این طور اتفاقها کم نبود. خدای نکرده مردم رعایت نکنند، خدا میداند چند خانواده دوباره چنین احوالی را تجربه کنند.»
میرحسینی از روزهایی میگوید که تعدادشان ۲ نفر بود و به مرور به ۲۰ نفر رسیدند. یک جمله از خودشان میگوید و ۱۰ جمله از یک گروه ویژه که برای کمک به آنها آمدند. میگوید که «شهدای زنده»، آنها را در دفن و کفن اموات کرونایی کمک میکردند. این شهدا کسانی نبودند جز همان «گروه ویژه مظلوم». رفقای شفیقی شدند برای هم: «مدافعان حرم، داوطلبانه به جمع ما اضافه شدند. خیلی کاربلد، متخصص و بی ادعا بودند. کارهای هر پیکری که میآمد را با جان و دل انجام میدادند.
روضه میخواندند، اشک میریختند و مثل عزیزشان بدرقه میکردند. خیلی دلم میخواست آنهایی که میگویند مدافعان حرم در کشورهای دیگر چه میکنند و اگر راست میگویند به داد و حال مردم کشور خودشان برسند، بودند و میدیدند که ما هرجا میرفتیم مدافعان حرم قبل از ما آنجا بودند. چه کمک مومنانه به خانوادههای کم بضاعت چه کمک به سیل زدگان یا مراقبت از بیماران کرونایی و تجهیز اموات کرونایی. انگار نه انگار این زخم زبانها را شنیده باشند. خیلی به شهدای دفاع مقدس علاقه دارم. سردخانه بیمارستان، شنیدهها را برایم به دیدهها تبدیل کرد. چشمانمان که گرم میشد و چند دقیقه بعد از خواب بیدار میشدیم میدیدم هرکدام از رفقای مدافع حرم یک گوشه خلوت کرده، نماز شب میخواند و در قنوتش نام اموات کرونایی را میبرد، مغفرت میخواست. نماز وحشت و شب اول قبر برایشان میخواند.»
همسر میرحسینی، «مینا حاجی زاده» هم به همراه نیروهای جهادی و بانوان حوزوی، خانمهای کرونایی که فوت کرده بودند را تجهیز و تطهیر میکردند. فرزند کوچکی دارند که مثل هر پدر و مادری بیم بیماری و امید سلامتی اش را دارند، اما دلشان را به خدا گره زده بودند: «روزهای اول موج اول کرونا اوضاع اصلاٌ خوب نبود. وقت سرخاراندن نداشتیم. تا ۲۹ اسفند فقط ۲ بار و هربار فقط نیم ساعت به خانه آمدم. بقیه را در بیمارستان و باغ رضوان (آرمستان شهر گیلان) گذراندم. اواخر فروردین، تعداد فوتیها کمتر شد. غسالها برگشتند سر کارشان و کار ما سبکتر شد.» علاوه بر گیلان در رامسر هم بوده اند و اموات کرونایی این شهر را هم با رعایت آداب شرعی وحرمت، راهی خانه آخرت کرده اند: «انصافاً طلاب پای کار بودند و واجب کفایی شان، دفن اموات را به بهترین شکلی که در توان داشتند انجام دادند و مردم را تنها نگذاشتند. رفیقمان طلبه «مینایی» ۲ ماه تمام دخترش را ندید. شبهای اسفند ماه حتی اگر فوتی نداشتیم کمتر خواب به چشممان میآمد. تا مغز استخوانمان سرما نفوذ میکرد. فضای آنجا سرد وتر بود. خدا و دعای خانواده ها، اما نیروی خاصی به ما داده بود.»
از بهترین خبری که در روزهای سخت موج اول کرونا شنیده بود و لبخند شادی به چهره خانواده فوتیهای کرونایی نشانده، میگوید: «اموات کرونایی خیلی مظلوم بودند، اما شب عید و سال تحویل عیدی بزرگی خدا به ما و خانواده هایشان داد. خبر دادند که از این به بعد میتوانیم اموات را علاوه بر حنوط و تجهیز تطهیر هم کنیم. حس خوبی بود. خوشحال بودیم که این اموات از غربت در میآمدند و بهتر خدمت میکردیم. خانوادهها هم روحیه گرفته بودند. روزهای اول خیلی سخت بود هم برای ما هم آنها و میگفتند: کاش عزیزمان یک کفن ببرد.» دوباره حرف هایش را ادامه میدهد: «اوایل قرار بود اموات با همان کاور مشکی سردخانه دفن شوند، اما اصرار کردیم کفن شوند. سفیدی کفن خودش باعث مایه روشنی دل خانوادهها بود.» تک مصرع یک روضه، زمزمه مشترک همه آنها بوده: «اموات را تجهیز میکردیم. چشممان پر میشد و مدام میخواندیم حسین (ع) فاطمه (س) کفن نداره...» دعای خیر مردگان کرونایی و برکت آن خدمت را بارها در زندگی اش دیده: «سعی کردیم برای خدا کار کنیم و خودش حفظمان کرد.
من قسط بانکی دارم. این مدت بیکار بودم و در سردخانه و باغ رضوان خدمت میکردم. دلم شور میزد اگر اقساط عقب بیفتد باید چه کار کنم؟ که خبر آمد مهلت سه ماهه پرداخت اقساط به مردم داده شده است. نفس راحتی کشیدم.»
روحانی جوان میگوید در متون دینی خوانده بودم به دنیا دل نبندید که مجال بستن چشم و دهان به مردگان نداده و جانشان را گرفته. با همین چشمان خودم این صحنهها را دیدم. نهیب میزدم به نفسم که: سیدجلیل، تو چه طور راهی میشوی؟ کرونا ما را حواس جمعتر کرد. فوتیهایی میآوردند که در حال سرفه، مرگ امان نداده بود. بعضی چشمانشان باز بود. باور نمیکردی مرده باشند. انگار نگاهت میکردند... فضای سالن تجهیز فضای مناجات خانه بود. کفن اموات را بانوان حوزوی آماده میکردند.
روی کاور آقایان نام امیرالمومنین (ع) و روی پوشش پیکر خانمها که خواهران کارهایشان را انجام میدادند نام مبارک حضرت زهرا (س) را مینوشتیم. گاه خانواده اموات هم پشت سر ما نماز میّت میخواندند. یکبار وقتی نماز میخواندیم متوجه شدیم همراه یکی از اموات اهل تسنن بوده. تشکر کرد که متوفی شان را با حرمت آماده کردیم برای دفن.» روزهای سختی بوده که اگر در استفاده از ماسک و رعایت فاصلههای اجتماعی کوتاهی کنیم، تکرار خواهد شد: «اسفند ماه بچهها تا میخواستند، بنشینند و کمی استراحت کنند میگفتند حاج آقا بیایید کار این فوتی را هم انجام دهید. دوستی داشتیم از که دانشجوی دکترای تاریخ فقه بود و از مشهد برای کمک به ما آمده بود «بشیر سراجی» امیدوارم مردم سلامت باشند و ما جای دیگری به آنها خدمت کنیم.»
از خاطره غسل دادن یک فوتی میگوید که خیلی سخت بوده برایش: «بیمارستان به ما اعتماد کرده بود. کلید سردخانه دست خودمان بود. یک شب صدای شیون یک زن تمام سالن را پر کرد. دلمان ریش شد که زن بیچاره عزیزش را با کرونا از دست داده است. پیکرش را آوردند. بوی تند عرق از کاور هم بیرون میزد. زیاده روی و سنگ کوب کرده بود. به صورتش نگاه و بغض کردم. گفتم: حیف تو نبود که حالا این طور، اینجا باشی؟ کلی برایش دعا کردیم، نماز خواندیم و استغفار کردیم.
آن شب من از کرونا بدتر را هم دیدم که حسابی دلم را سوزاند.» میپرسم مردان خوب خدا را هم دیدید؟ میگوید: «آنهایی که خوب زندگی کرده بودند، خوب هم مردند و تجهیز و تغسیل شدند. انقدر راحت و آسان که به عقیده همه بچههای گروه میگفتیم: آدم حس میکند، فلانی خودش دارد برای کفن و دفن خودش همکاری میکند.» باید توضیح دهد تا منظورش را بفهمم: «خوب زندگی کردند یعنی خوب بندگی خدا را بجا آوردند. شستن برخی اموات ساده نبود. بدن میّت خشک و سنگین میشود. بعضی اموات مثل پر سبک بودند و متوجه نمیشدیم کی کارشان تمام شد. بعضی هم بودند که سخت پیش میرفت کارشان. البته هیچ کس را قضاوت نکردیم.» از یک کرونایی مرحوم یاد میکند: «مثلاً «سیداکبر» با آن چهره آرام و تغسیل آسان بین بچهها معروف بود. میگفتند قرآن خوان و دست به خیر بوده است. همین چند وقت پیش خوابش را هم دیدم.»
سردخانه بیمارستان رازی و سالن تطهیر اموات باغ رضوان میدان جهاد هم بود: «اوایل حتی لباس استریل کافی نداشتیم. یک لباس را میپوشیدیم، در میآوردیم و دوباره برای میت بعدی همان را میپوشیدیم. یک روز یادم هست ۱۷ بار همین کار را انجام دادیم. شکرخدا بعدها ماسک، لباس محافظ و استریل بیشتر شد. کار بچهها به خصوص مدافعان حرم فقط این نبود. مواقع بیکاری با رعایت نکات بهداشتی میرفتند توی بخش و کارهای نظافت و رسیدگی به بعضی امور شخصی بیماران بدحال را انجام میدادند. بعد بچهها مثل بمب انرژی دورهم جمع میشدند تا چای بنوشند و استراحت کنند.
دوست داشتم مدافع حرم شوم، اما منتظر بودم همسرم رضایت کامل قلبی بدهد. بعد از شهادت سردار سلیمانی رضایت داد و حمایتم کرد. ماجرای کرونا که پیش آمد، گفتم زمین جهاد خدا حالا همین جاست. جانباز مدافع حرمی بین ما بود که دیابت داشت؛ بیمار زمینهای بود، اما یک نفس خدمت میکرد. حاج آقا چهری نماینده، ولی فقیه در هلال احمر استان گیلان و حاج آقا میثم زحمت کش مسئول حفظ آثار دفاع مقدس امور روحانیان استان هم آن روزها خیلی به خانوادههایی که فوتی کرونایی داشتند بدون نام و ادعا تسلّا دادند و غسال داوطلب شدند. فرصت خوبی بود. فرمانده و همرزمان خوبی پیدا کردم و آماده جهادم.»
میگوید که بعضیها الان حرفهایی میزنند که مثلاً: مسئولان اوایل کرونا به مردم آرامش میدادند و میگفتند که ترس از کرونا به اندازه همان ویروس خطرناک است حالا، اما همان مسئولان آمارهای کرونا را هولناک میدانند و مدام به مردم تذکر میدهند: «روزهای اول ما در بیمارستان میدیدیم که بعضیها از ترس کرونا سکته میکردند فشار و قندخونشان میافتاد، حتی میمردند. یک پسرجوان پدرش را به بیمارستان آورده که مطمئن شوند علائمی که دارد، کروناست یا نه؟ حالش چندان بد هم نبود، اما به شدت میترسید. کمی بعد از ترس سکته و فوت کرد. متوجه شدند کرونا نداشته است. هر مرحله تذکرها و رفتارهای اجتماعی و سلامت خاص خودش را میخواهد. کادر درمان ۵ ماه است در جبهه جنگ با کروناست و خسته شده. این بی توجهیها و بالا رفتن آمارها واقعاً خطرناک خواهد بود. تشکر واقعی ما این است که مراقبت و مراعات کنیم. آمار مبتلایان و متوفیان بیاید پایین و این زحمت کشان بزرگوار نفسی تازه کنند.»
حجت الاسلام میرحسینی در روزهای سخت کرونا و محدودیتهای کسب و کار قدمهای خوبی در راه کمک مومنانه زدند. گروه جهادی شان نام جالبی داشت؛ «میرزا کوچک» به یاد سردار جنگل. بستههای معیشتی این گروه در ایام محدودیتهای رفت و آمد و تعطیلی مشاغل همچنین ماه مبارک رمضان آبروی خانوادههای نیازمند را خرید. گروه جهادی میرزا کوچک، نسخه بیماران کرونایی و سایر بیماران شناسایی شده شان را صلواتی تهیه میکند. روزهایی که کشور در تهیه ماسک با مشکل روبه رو بود و کادر درمان در خطر بودند. اعضای این گروه خط تولید ماسک را راه اندازی کرده بودند و ۱۰ هزار ماسک در مراکز درمانی و بین مردم توزیع کردند. یکی از کارهای این گروه تهیه و توزیع ۵ هزار «حرز امام جواد (ع)» بین بیماران و همراهانشان بود که بر اساس روایات شیعه و سفارش علما برای در امان ماندن از بلا سفارش شده است. بیماران اوتیسم ماهانه ۴۰۰ هزار تومان هزینه کمک درمانی و کاردرمانی به مدد خیّران دریافت میکنند. این گروه در فضای مجازی با انتشار تصاویر خدمات و توزیع شفاف کمکهای مومنانه مردم جایگاه خوبی پیدا کرد. میرحسینی میگوید: «یک بار رفتم بانک یکی از کارمندانش که نمیشناختم بلند شد و تشکر کرد. بیشتر پیامهای ما در این فضا، استقبال مردم از حضور و فعالیت روحانیان بود. کرونا ما و مردم را صمیمیتر کرد.»
منبع: فارس
پاسخ ها