شبی خستهکننده را تصور کنید. پس از ساعتها کار و درگیری با چالشهای روزمره، کنترل تلویزیون را به دست میگیرید. در مقابل شما، فهرستی بیپایان از جدیدترین و تحسینشدهترین سریالهای جهان قرار دارد؛ آثاری که همه دربارهشان صحبت میکنند و شما هنوز فرصت تماشایشان را پیدا نکردهاید. اما انتخابتان چیست؟ به احتمال زیاد، تماشای دوباره سریال پایتخت یا حتی خانه سبز! در بین بهترین سریال های خارجی دنیا هم احتمالا دوباره سراغ «فرندز» (Friends)، «آفیس» (The Office) یا هر سریال آشنای دیگری را خواهید گرفت.
شاید این انتخاب را به حساب تنبلی یا نداشتن حوصله بگذارید، اما روانشناسی توضیح بسیار جالبتری برای این رفتار به ظاهر تکراری دارد. تماشای چندبارهٔ یک سریال، نه تنها یک سرگرمی صرف، بلکه راهکاری برای مراقبت از سلامت روان (Self-Care) است. بیایید ببینیم چرا یک سریال را چند بار میبینیم و چرا تماشای چندباره یک سریال برای سلامت روان ما مفید است؟
دنیای واقعی سرشار از عدم قطعیت و اتفاقات غیرمنتظره است. حتی بخشی از هیجان هر فیلم و سریال جدیدی نیز مدیون این عدم قطعیت است. ما هر روز با تصمیمها و نتایجی روبرو میشویم که کنترلی بر آنها نداریم و این موضوع میتواند منبع اصلی استرس و اضطراب باشد. در مقابل، دنیای یک سریال آشنا کاملاً قابل پیشبینی است. شما دقیقاً میدانید که راس و ریچل پس از فراز و نشیبهای فراوان بالاخره به هم میرسند، جویی هرگز غذایش را با کسی شریک نمیشود و چندلر با یک طعنهٔ هوشمندانه، موقعیتهای ناجور را مدیریت میکند.
برای مثال، ما بارها و بارها بحرانهای نقی معمولی در پایتخت را تماشا کردهایم. اضطراب اولین باری که این بحرانها را دیدیم، حالا به یک آرامش خاطر آشنا تبدیل شده است. ما میدانیم که این بحران نقی نیز مانند بقیه، حل خواهد شد. این پیشبینیپذیری، یک «پناهگاه روانشناختی» امن ایجاد میکند که در آن هیچ غافلگیری ناخوشایندی وجود ندارد. در نتیجه این بار با خیال راحت و لذت تمام قصه نقی را دنبال میکنیم.
تماشای یک سریال جدید، نیازمند صرف انرژی ذهنی است. شما باید خط داستانی را دنبال کنید، شخصیتهای جدید را بشناسید، روابط پیچیدهٔ آنها را تحلیل کنید و برای اتفاقات بعدی آماده باشید. این فرایند که در روانشناسی به آن «بار شناختی» (Cognitive Load) میگویند، فعالیتی است که مغز را درگیر میکند.
تصور کنید میخواهید سریالی پیچیده مانند «وستورلد» (Westworld) را شروع کنید؛ مغز شما باید دائماً در حال تحلیل و نظریهپردازی باشد. در مقابل، تماشای «فرندز» یا «پایتخت» هیچکدام از اینها را نیاز ندارد. مغز شما نیازی به پردازش اطلاعات جدید ندارد و میتواند در حالت استراحت مطلق قرار بگیرد. این تجربه، نوعی مدیتیشن بیدردسر است که به ذهن اجازه میدهد بدون تلاش، از یک روایت لذت ببرد و انرژی از دسترفتهٔ خود را بازیابی کند.
سریالهای قدیمی اغلب با دورههای خاصی از زندگی ما گره خوردهاند؛ مثلاً دوران دانشجویی، سالهای اول شروع به کار یا زمانی که عاشق شدیم. تماشای دوبارهٔ آنها مانند باز کردن یک آلبوم عکس قدیمی، احساسات و خاطرات مثبت آن دوران را زنده میکند.
فضای دهه ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ در «فرندز»—از مد لباسها گرفته تا نبود تلفنهای هوشمند و فرهنگ کافهنشینی—خود یک ماشین زمان است. درست مثل فضای ساده و صمیمی سریال خانه سبز که با صدای خسرو شکیبایی گره خورده است. چنین سریالهایی ما را به دورانی سادهتر پرتاب میکند. این پدیده که «نوستالژی» نام دارد، یک ابزار روانشناختی قدرتمند برای مقابله با احساس تنهایی و اضطراب است. این سریالها به یک «لنگرگاه عاطفی» تبدیل میشوند که در دریای متلاطم زندگی امروز، ثبات و آرامش را به ما هدیه میدهند.
روانشناسان معتقدند ما با شخصیتهای داستانی، نوعی «رابطهٔ فرااجتماعی» (Parasocial Relationship) برقرار میکنیم. آنها برای ما چیزی فراتر از کاراکترهای روی صفحه هستند؛ آنها به دوستان خیالی ما تبدیل میشوند. مزیت این دوستان خیالی چیست؟ آنها همیشه پایدار و قابل اعتمادند.
برخلاف روابط در دنیای واقعی که ممکن است پیچیده و ناپایدار باشند، ویژگیهای شخصیتی این «دوستان» ثابت است. مونیکا همیشه با وسواسهای دوستداشتنیاش همه چیز را مرتب میکند، هری پاتر همیشه پیروز میشود، نقی همیشه با مهربانی پیش میرود و رضا صباحی همیشه خانه را سبز نگه میدارد. وقت گذراندن با آنها نیاز ما به ارتباط اجتماعی را بدون ریسکها و پیچیدگیهای آن برآورده میکند و احساس تعلق و راحتی خیال را به ارمغان میآورد.
بنابراین، دفعهٔ بعدی که به جای شروع یک سریال پرهیاهوی جدید، دوباره به کافهٔ «سنترال پرک» پناه بردید، خودتان را سرزنش نکنید. این انتخاب شما، یک مکانیسم مقابلهای هوشمندانه و کارآمد برای مدیریت استرس، کاهش خستگی ذهنی و ایجاد حس امنیت است.
در دنیایی که دائماً ما را به تجربههای جدید و هیجانانگیز فرامیخواند، بازگشت به آغوش آشنای داستانهای تکراری، نه تنها یک لذت ساده، بلکه یک ضرورت برای حفظ تعادل روانی ماست. گاهی بهترین راه برای مواجهه با آیندهٔ نامعلوم، پناه بردن به گذشتهٔ قطعی و دوستداشتنی است.
پاسخ ها