نوا محاجر

نوا محاجر

شعر و کتاب و کتابخونه یعنی بهشت

متن مرثیه حضرت رقیه (س)

متن نوحه حضرت رقیه (س)



نوحه حضرت رقیه (س)

نوحه حضرت رقیه (س) 

متن نوحه حضرت رقیه (س) در این مقاله از به شما روایت تأثرآوری از احوال و وقایع محزن فاجعه‌بار زندگی حضرت رقیه (س) را ارائه می‌دهیم. 

نوحه‌های حضرت رقیه (س) معمولاً در سوگ شهادت ایشان خوانده می‌شود. این نوحه‌ها غم و اندوه فراوانی را در دل شیعیان برمی‌انگیزند و یادآور مظلومیت و ستم‌هایی هستند که بر این دختر خردسال امام حسین (ع) روا شده است. نوحه‌های حضرت رقیه (س) معمولاً با لحنی غم‌انگیز و سوزناک خوانده می‌شوند و در آنها از اشعار و ابیات مختلفی استفاده می‌شود. برخی از این اشعار و ابیات عبارتند از:  

  

متن نوحه حضرت رقیه (س)

متن نوحه حضرت رقیه (س)

نوحه حضرت رقیه (س) 

ای کاش بودی در کنارم باباجان

بی تو من مانده‌ام در این خرابه‌ها تنها

ای کاش می‌دیدم تو را در این شب تاریک

ای کاش می‌شنیدم صدای دلنشین تو را

 

بابا جان، من گرسنه‌ام، نان می‌خواهم

بابا جان، من تشنه‌ام، آب می‌خواهم

بابا جان، من خسته‌ام، آغوش تو را می‌خواهم

بابا جان، من تنها هستم، تو را می‌خواهم

 

دشمنان مرا اذیت می‌کنند، بابا جان

آنها به من سیلی می‌زنند، بابا جان

آنها موهای مرا می‌کشند، بابا جان

آنها به من توهین می‌کنند، بابا جان

 

بابا جان، من از آنها می‌ترسم

بابا جان، من به تو پناه می‌برم

بابا جان، من به تو التماس می‌کنم

بابا جان، مرا نجات بده

 

ای کاش بودی در کنارم باباجان

بی تو من مانده‌ام در این خرابه‌ها تنها

ای کاش می‌دیدم تو را در این شب تاریک

ای کاش می‌شنیدم صدای دلنشین تو را

 

یا رقیه یا ثارالله

یا رقیه یا اباعبدالله

 

حسین جان، من دختر تو هستم

حسین جان، من به تو افتخار می‌کنم

حسین جان، من راه تو را ادامه می‌دهم

حسین جان، من برای تو جان می‌دهم

 

یا رقیه یا ثارالله

یا رقیه یا اباعبدالله 

 

 متن نوحه حضرت رقیه

 

جاموند از بقیه، یه سه ساله دختر

میره یه یهودی به دنبال دختر

یکی نیست بگه این چی کار با تو داره؟

مگه یه سه ساله چقد تاب میاره؟

رسید خیلی بد زد، با مشت و لگد زد

 

نه تنها فقط اون، که هرکی اومد زد

همون دستایی که علی اکبرو زد

حالا روزی صد مرتبه دخترو زد

آخه چی بوده جرمش که

اینجور چشاش پر از اشکه

 

چشمش به صاحب مشکه

یه غم‌دیده دختر ، بی‌یار و بی‌همدم

دستاشو میبنده، یه مرد نامحرم

روزا توی بازار، شبا تو خرابه

مگه جای دختر تو بزم شرابه؟

 

الان خوبه عمه میگیره چشامو

نمیبینه چوب زد لبای بابامو

ولی آخرش چی!؟ آخر که میبینه

سر بابا جونش روو پاش که میشینه

زینب ترسش فقط همینه

دختر پیش باباش نشینه

جای چوبو رو لب نبینه

 

 

 متن نوحه حضرت رقیه 

 

بود و در شهر شام از حسین دختری

 

آسیه فطرتی، فاطمه منظری

 

تالی مریمی، ثانی هاجری

 

عفّت کردگار، عصمت اکبری

 

لب چو لعل بدخش، رخ عقیق یمن

 

او سه ساله ولی عقل چلساله داشت

 

با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت

 

هاله برده ز رخ، رخ چو گل ژاله داشت

 

لاله روی او همچو مه هاله داشت

 

ژاله آری نکوست، بر گل نسترن

  

شد رقیّه ز باب نام دلجوی او

 

نار طورکلیم، آتش روی او

 

همچو خیر النساء، خصلت و خوی او

 

کس ندیده است و چون چشم جادوی او

 

نرگسی در ختا، آهویی در ختن

  

گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر

 

گر چه می آمدی از لبش بوی شیر

 

لیک چون وی ندید چشم گردون پیر

 

دختری با کمال، اختری بی نظیر

 

شوخ و شیرین کلام، خوب و نیکو سخن

  

از نجوم زمین تا نجوم سما

 

دید در هجر او تربیت ماسوی

 

قره العین شاه، نور چشم هدا

 

هم ز امرش روان، هم ز حکمش بپا

 

عزم گردون پیر نظم دهر کهن 

 

بر عموها مدام زینت دوش بود

 

عمّه ها را تمام زیب آغوش بود

 

خواهران را لبش چشمه نوش بود

 

خردیش را خرد حلقه در گوش بود

 

از ظهور ذکا، وز وفور فتن 

 

بس که نشو و نما با پدر کرده بود

 

روی دامان او، از و پرورده بود

 

بابش اندر سفر همره آورده بود

 

پیش گفتار او، بنده پرورده بود

 

از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن

  

دیده در کودکی، سرد و گرم جهان

 

خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان

 

کتف و کرده هدف، بر سنان سنان

 

در خرابه چه جغد ساخته آشیان

 

یا چه یعقوب و در کنج بیت الحزن

  

از یتیمی فلک کار او ساخته

 

رنگ و رخساره را از عطش باخته

 

از فراق پدر گشته چون فاخته

 

بانگ کوکوی او، شورش انداخته

 

در زمین و زمان از بلا و محن

   

داغ تبخاله را پای وی پایدار

 

طوق و درگردنش از رسن استوار

 

وز طپانچه بُدَش ارغوانی عذار

 

گریه طوفان نوح، ناله صوت هزار

 

نه قرارش بجان، نی توانش به تن

  

در خرابه سکون ساخته در کرب

 

شور اَیْنَ أبی؟ کار او روز و شب

 

شامگاهان به رنج، روزها در تعب

 

ای عجب ای سپهر از تو ثمّ العجب

 

تا کجا دون نواز شرمی از خویشتن

  

قدری انصاف و کن آخر از هرزه گرد

 

عترت مصطفی وینقدر داغ و درد

 

شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد

 

آخر این بیگناه طفل بیکس چه کرد

 

تا که شد مبتلا اینقدر در فتن

  

در خرابه شبی خفته و خواب دید

 

آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید

 

آنچه از بهر وی بود و نایاب دید

 

یعنی اندر به خواب طلعت باب دید

 

جای در شاخ سرو کرده برگ سمن

  

شاهزاده به شه مدّتی راز داشت

 

با پدر او بهرراه دمساز داشت

 

ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت

 

آن زمان با غمش چرخ و دمساز داشت

 

گشت و بیدار و ماند شکوه اش در دهن

  

در سراغ پدر کرد و آن مستمند

 

باز و چون عندلیب آه و افغان بلند

 

عرش را همچه فرش در تزلزل فکند

 

ساخت چون نی بلند ناله از بندو بند

 

جامه جان ز نو چاک و زد در بدن 

 

زد درآن شب به شام برق آهش علم

 

سوخت برحال خویش جان اهل حرم

 

باز اهل حرم ریخت از غم به هم

 

گشته هریک ز هم چاره جو بهر غم

 

اُمّ کلثوم را زینب ممتحن

  

ناله وی رسید چون به گوش یزید 

 

کرد بهرش روان رأس شاه شهید

 

آن یتیم غریب چون سر شاه دید

 

زد به سر دست غم وز دل آهی کشید

 

همچو ((صامت)) پرید مرغ روحش ز تن.

 

 

 متن نوحه حضرت رقیه

 

عـمــر رقیــه بـه ســر رسیده

مسـافـــرش از سفـــر رسیده

دختر سه ساله خونین جگر شد

عـاقبـت فـدای سـر پــدر شد

واویلا واویلا

 

هر زخم پایش خون گریه می کرد

زینب بـرایش خـون گریه می کرد

شمع شد، لالـه شد، پروانه شد او

چـراغِ گــوشـۀ ویـــرانـه شد او

واویلا واویلا                                   

  

ویرانۀ شـام غـوغا شـد امشب

شهـادت او امضـا شـد امشب

زخـم تـازیـانه به پیکـر اوست

صورت کبودش چو مادر اوست

واویلا واویلا 

 

 متن نوحه حضرت رقیه

 

عمه نازم، سوز و گدازم ببین

بـا سـر بابا راز و نیـازم ببین 

 

شمعم و پروانه ام        مُحرم ویرانه ام          صاحب این خانه ام

رقیه هم می رود

  

لاله سرخم ز دشنه پـرپر شده

خرابه مــا از او معـطـر شده 

 

نشسته مهمان من     به دست لرزان من         به روی دامان من

رقیه هم می رود

  

کتـاب عمـرم، ز آتش دل بسوخت

جان رقیه، چو شمع محفل بسوخت

  

نفس نفس می زنم      وداع جان می کنم        شهید امشب منم

رقیه هم می رود

 

 متن نوحه حضرت رقیه

  

نامی که در شمارِ شهیدانِ کربلا

 

بعد از حسین آمده ، نامِ رقیّه است 

 

بعد از قیامِ سرخِ حسینی به کربلا

 

بر حق ترین قیام ، قیامِ رقیه است 

 

جانسوز و کفر سوز و روانسوز و ظلم سوز

 

در گوشهء خرابه ، کلامِ رقیه است 

 

چون او کسی به عهدِ محبت وفا نکرد

 

این سکّه تا به حشر ، به نامِ رقیه است 

 

با دست های کوچکِ خود بیخِ ظلم کَند

 

عالی ترین مرام ، مرامِ رقیه است 

 

یک جمله گفت و کاخِ ستم را به باد داد

 

خونین ترین پیام ، پیامِ رقیه است

 

آن قصّه ای که خاطره انگیزِ کربلاست

 

افسانهء خرابهء شامِ رقیه است 

 

(هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق)

 

عشقِ حسین ، رمزِ دوامِ رقیه است 

 

او هر چه داشت در طبقِ عشقِ خود نهاد

 

حق ، محو و ماتِ سنگ تمامِ رقیه است 

 

در مکتبِ محبّت و جانبازی و خلوص

 

والاترین مقام ، مقامِ رقیه است 

 

گاهی به کوه و دشت و گهی در خرابه ها

 

در دست عشقِ دوست ، زمامِ رقیه است 

 

لطفش به سینهء احدی ، دستِ رد نزد

 

عالم رهینِ رحمتِ عامِ رقیه است 

 

هر کس دلی به دستِ حبیبی سپرده است

 

(.....) هم غلامِ غلامِ رقیه است.

 

 متن نوحه حضرت رقیه

  

چشم انتظـاریها به سر آمد             خورشید زهرا جلوه گر آمد 

تنهـا امیــدم از سفــر آمد             امشب بـه دیدارم پدر آمد

 

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (2) 

 

من ماه خود را در طبق دیدم       رنگین ز خون رخسار حق دیدم

 در شـام ظلمانی شفـق دیدم      مهــر رخِ ربُّ الفلــــق دیــدم

 

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (2) 

 

امشـب بــه دیدار آمده یارم           در مقدم او جان به کف دارم

 لـب بـر لبـش با گریه بگذارم           از ماه رویـش بـوسه بردارم

 

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (2) 

 

طور تجلّا گشته غم خانه               جانان من شد شمع ویرانه

 جـان من مظلومه پروانه               تا جـان دهم در راه جانانه

 

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (2) 

 

بـا یــاد او شبها به سر بردم           از قاتلش دائم کتک خوردم

 هر لحظه زنده گشتم و مردم          با آنکه مثــل لاله پـژمردم

 

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (2)

  

سینه سپر پیش بلا کردم               شـام بلا را کربلا کـردم 

خون بر دل اهل ولا کردم              ننگ عـدر را برملا کردم

 

 ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (2)

 

  

گردآوری: بخش فرهنگ و هنر

 

 

نوا محاجر
نوا محاجر شعر و کتاب و کتابخونه یعنی بهشت

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋