mina.seddighiii

mina.seddighiii

توسط ۱ نفر دنبال می شود

بررسی داستان فیلم سینمایی مگی 2015

 

مگی یک فیلم درام ترسناک پسا آخرالزمانی آمریکایی محصول سال ۲۰۱۵ به کارگردانی هنری هابسون، در اولین کارگردانی خود، نویسندگی جان اسکات ۳، و با بازی آرنولد شوارتزنگر، ابیگیل برسلین و جولی ریچاردسون است. مگی یک جدایی دراماتیک برای شوارتزنگر است که بیشتر به خاطر نقش هایش در فیلم های اکشن شناخته می شود.

این فیلم در ابتدا قرار بود برای اولین بار در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو 2014 به نمایش درآید، اما لاینزگیت حقوق پخش آمریکایی را خرید و فیلم را از فهرست جشنواره خارج کرد. در عوض در جشنواره فیلم ترایبکا 2015 در 23 آوریل 2015 به عنوان بخشی از ترکیب آنها به نمایش درآمد،  و پس از آن یک اکران محدود در سینما و انتشار همزمان VOD در 8 می 2015 انجام شد.

بیشتر بخوانید: فیلم ماتریکس (The Matrix) 1999

داستان فیلم مگی 2015

در غرب میانه ایالات متحده کنونی، جامعه در تلاش است تا پس از یک بیماری همه گیر زامبی (Necroambulism) به سختی تحت کنترل عمل کند. مگی ووگل با پدرش از شهری شکسته و تحت مقررات منع آمد و شد تماس می گیرد. پیام صوتی او از او می خواهد که او را دنبال نکند و او را دوست دارد. دستش گاز گرفته بود. او که می‌دانست تنها چند هفته فرصت دارد تا «ویروس نکروآمبولیست» به آدم‌خواری تبدیل شود، خانه را ترک کرد تا از خانواده‌اش محافظت کند. وید، پدر مگی، علیرغم هشدار او، دو هفته جستجو کرده است. با یافتن او در بیمارستانی برای مبتلایان، مگی را به خانه می آورد تا از او مراقبت کند تا اینکه در نهایت باید قرنطینه شود. در حین بازگشت، یک زامبی به وید در یک پمپ بنزین متروکه حمله می کند و او گردن آن را می شکند.

در خانه، بابی و مولی خواهر و برادر ناتنی کوچکتر مگی می روند تا پیش عمه خود بمانند. مگی با بابی صحبت می کند، که بیشتر درک می کند که او چه چیزی را تجربه می کند. او از خانواده‌اش کناره‌گیری می‌کند، در تلاش است تا با وضعیت ناامیدکننده‌اش کنار بیاید و از برقراری ارتباط با دوستانش ناراحت است. او با افتادن از یک تاب، انگشتی را روی بازوی آلوده خود می شکند که مایع سیاهی از آن بیرون می ریزد. مگی وحشت زده، حتی با وجود اینکه درد کمی احساس می‌کند یا اصلاً احساس نمی‌کند، و از بدن رو به زوال خود ناامید شده است، انگشتش را قطع می‌کند. او به بیرون فرار می کند و با همسایه ای به نام ناتان و دختر جوانش روبرو می شود که هر دو دچار عفونت شده اند. وید هر دو زامبی را می کشد اما احساس پشیمانی شدید می کند. کلانتر و معاون پاسخگو وید را بی تقصیر می دانند و در عوض همسر ناتان بانی را که خانواده آلوده او را از مقامات پنهان کرده است، مقصر می دانند. بانی در آن شب با وید ملاقات می کند و رفتار غیرانسانی با مبتلایان را تقبیح می کند و فاش می کند که ناتان خود را با دختر بیمارش حبس کرده است و خودش هم آلوده شده است، نه اینکه او را تا حد مرگ در میان غریبه ها در قرنطینه رها کند.

بیشتر بخوانید: بررسی داستان فیلم خواسته دل – Dil Chahta Hai

یک پزشک دلسوز به مگی و گزارش پزشکی او درباره پیشرفت عفونتش دروغ می گوید، اما به وید هشدار می دهد که اگر بخواهد مگی را قرنطینه کند، باید خودش او را بکشد، یا با یک کوکتل دارویی بسیار دردناک، یا با " سریع ساختن آن». وید و مگی با یادآوری خاطرات مادر فوت شده مگی از روزهای باقی مانده خود نهایت استفاده را می برند. علیرغم وخامت جسمانی مگی (او توسط انگل هایی که در بازوی در حال مرگ او می چرخند از خواب بیدار شده است) او برای حفظ حالت عادی تلاش می کند. او با یک دوست دبیرستانی به نام آلی و پسری آلوده به نام ترنت که مگی قبلاً با او قرار داشت و او را می بوسد در آتش سوزی شرکت می کند. او شایعاتی از شرایط وحشتناک در مراکز قرنطینه می گوید و می گوید قبل از رفتن به آنجا می میرد.

یک روز، مگی در نزدیکی نامادری خود، کارولین، بوی غذا را حس می کند، اگرچه کارولین هیچ بویی نمی دهد و فکر می کند که وید باید در طبقه پایین غذا می پزد. با پیدا کردن آشپزخانه خالی، کارولین با وحشت متوجه می شود که مگی شروع به بوییدن گوشت زنده، در این مورد، گوشت کارولین، به عنوان غذا کرده است. مگی یک تماس ناامیدانه از ترنت دریافت می کند. ترنت در خانه اش پس از اینکه احساس گرسنگی از بوی یک انسان دیگر به نام پدرش داشت، خود را در اتاق خوابش حبس کرده است. مگی سعی می‌کند او را دلداری دهد، اما با درماندگی تماشا می‌کند که پلیس به زور ترنت را به قرنطینه می‌برد.

مگی در بازگشت به خانه با یک روباه به دام افتاده در جنگل روبرو می شود. او بعداً هیستریک و غرق در خون وارد خانه اش می شود و با اشک به والدین ترسیده اش اعتراف می کند که می خواست روباه را آزاد کند اما نتوانست جلوی حمله به آن را بگیرد. وید به روباه نیمه خورده شلیک می کند. کارولین می رود و از وید می خواهد که وقت آن است که مگی را ببرند. دو افسر از راه می رسند و وید قبل از اینکه مگی ظاهر شود با یکی از آنها مبارزه می کند و به آنها اطمینان می دهد که هنوز برنگشته است. کلانتر دلسوز وید را با اخطاری ترک می کند که بهتر است قبل از اینکه آنها برای بررسی مگی بیایند تصمیم بگیرد با او چه کند.

بیشتر بخوانید: بررسی و نقد فیلم Moonfall

وید به مگی دیزی های سفیدی را نشان می دهد که در باغ قدیمی مادرش پرورش داده است، "دیزی" نام مستعاری است که او گاهی برای مگی استفاده می کند. او از او برای زیبایی باغ تشکر می کند، اما همچنین از او التماس می کند که قول دهد قبل از اینکه او بدتر شود، "آن را متوقف کند". بعداً وید با تفنگ ساچمه ای خود به تنهایی می نشیند و هنوز نمی تواند از آن استفاده کند. وقتی مگی نزدیک می‌شود وانمود می‌کند که می‌خوابد، پوستش خاکستری و چشمانش سیاه شده است. قبل از اینکه پیشانی او را ببوسد، روی او درنگ می‌کند، بوی او را می‌بوید، ظاهراً در آستانه‌ی خویشتن‌داری است. مگی میره بیرون وید با دیدن یک پوسته روی زمین، آن را در تفنگ ساچمه ای می گذارد. مگی به پشت بام رفته و می پرد، آخرین خاطراتش هستند.

منبع: پلازا

mina.seddighiii
mina.seddighiii

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋