برنامه ریزی کسب وکار میتواند باعث ارامش شما شود، اما یک استراتژی خوب نیست !
همــه مدیــران می داننــد کــه مدیریت اســتراتژیک مهــم اســت امــا…..همـه از آن میترسند، چون میدانند قرار است با آینده ای رو به رو بشوند که چیزی از آن نمیدانند و فقط میتوانند حدس بزند .بدتراز همه، برای انتخاب استراتژی نیاز به نوعی تصمیمگیری است که امکانات و گزینههایمان را کاهش میدهد.یک مدیر استراتژی ممکن است از ترس تصمیم اشتباه طرح یا برنامههایی آماده بکند تا هزینه و درآمد پروژهها را به طور کلی در آن محاسبه بکند. جالب اینجاست بدانید که این روش ممکن است یه راهحل عالی برای مقابله با ترس از ناشناختههای پیش رویمان باشد اما یک برنامهریزی کسب و کار نیست.
میپذیرید یا نه؟!
اما تــرس و ناراحتــی بخش جداناشــدنی از تدوین برنامه اســتراتژی اســت. در واقــع اگــر شــما بــه طــورکامــل بــا اســتراتژیتان راحــت هســتید، بــه احتمــال قـوی آن اسـتراتژی زیـاد خـوب نیسـت. بـر اسـاس ایـن ، مدیــران استراتژی می پذیرنــد کــه اســتراتژی خــوب، حاصل چندین ساعت تحقیـق و برنامهریزی دقیـق نیسـت کــه بــه یــک نتیجــه بی نقــص حاصل شود.
بلکه اســتراتژی خــوب ناشــی از یــک فراینــد ســاده و بســیارسـریع از فکـرکـردن اسـت. فکـرکـردن بـه اینکـه چـه میخواهیــم و واقــع بینانــه مقایسه کنیم آیــا امکانــات وتوانمنـدی لازم بـرای رسـیدن بـه ایـن هدف را داریـم یــا خیــر.اگــر مدیــران استراتژی این روند را بپذیرنــد، شـاید وفقـط شـاید، بتوانند بـه تدوین اسـتراتژی خــارج از محــدوده امنشــان ادامــه بدهنــد. در ادامــه مقاله به حقههایی اشاره میکنیم که باعث میشود شما نتوانید خارج از محدودهامنتان یک استراتژی تدوین کنید و در کنار ترسهایتان با برنامه ریزی کسب وکار مستمر خود را یک استراتژیست بدانید.
حقه اول ( تفکر برپایه هزینه)
تمرکز بر روی برنامهریزی استراتژیک به آرامی تبدیل به تفکر برپایه هزینه میشود.
هزینهها به طور شگفت انگیزی به برنامهریزی استراتژیک وصل میشوند چون از نظر سازمانی متغیرهای قابل کنترل هستند. کار باهزینه ها راحت است چون میتوانیم با دقت نسبیبرنامهریزی کنیم اما مسئله اینجاست که شرکت برای هزینهها تصمیم گیری میکند اما مشتریان برای درامد تصمیم گیری میکند. شما شاید بتوانید کنترل هزینههایتـان را در دســت بگیرید امـا کنترل درآمـد از طریـق برنامـه ریزی اکان پذیرنخواهــد شــد. بنابراین نکته مهم این است که قابلیـت پیش بینــی هزینه هـا اساسا از پیش بینی درآمد متفـاوت اســت.
حقه دوم : قالب اســتراتژی ارجاع به خود
ایــن حقه( قالب اســتراتژی ارجاع به خود) شــاید موذی تریــن حقه باشــد زیــرا می توانــد حتـی مدیرانـی را کـه بـه خوبـی از دام برنامهریـزی استراتژیک آگاهند و بـه دنبـال یـک اسـتراتژی واقعـی هسـتند هم به اشـتباه بینـدازد. در شناسـایی و تدوین اسـتراتژی، بیشـتر مدیران از چارچوب های اسـتاندارد استفاده می کنند.
حقه سوم : برنامه ریزی استراتژیک
در واقــع، هــر بــار کــه کلمــه (اســتراتژی) اســتفاده می شـود، بـا (طـرح و برنامـه) همسو اسـت. برنامههـای اسـتراتژیک موجـب میشـوند اسـتراتژی مفهومـی عملی و راحـت بـه نظـر بیایـد. برنامههـایاسـتراتژیک سـاختار تقریبا یکسـانی دارند.
1-چشـم انداز یـا بیانیـه ماموریت اسـت
2- یک لیسـت از طرحهایـی ماننـد توسـعه محصـول، گسـترش جغرافیایــی و پروژههایی اسـت که سـاختار سـازمان را برای رسیدن بــه هــدف درنظــر میگیــرد.
3- تبدیـل طرح بــه امـور مالی اسـت و از همیـن طریـق طـرح بــه خوبـی بـا بودجـه یکی میشـود.
امـا ایـن استراتژی نیست!
برنامهریـزی استراتژیک برای آنچه سازمان نمیخواهد،صریح و روشن نیست. حتی اعضای هیئت مدیره که قـرار است در مورد استراتژی صادق باشند هـم درآن گرفتار می شوند. در سـال 1978 ، هنـری مینتزبـرگ مقاله ای را منتشـر کردکـه بسـیار مـورد توجه قـرار گرفـت. بینـش مینتـزرگ سـاده امـا قدرتمنـد بـود. او بیـن اسـتراتژی عمـدی که براسـاس اراده اسـت و اسـتراتژی اورژانسـی کـه بـر اسـاس نیـت و قصـد قبلـی نیسـت و در عـوض حاوی پاسـخ های شـرکت بـرای انـواع رویدادهـای پیش بینـی نشـده اسـت،تمایـز قائـل شـد.
تفکــر مینتزبــرگ نشـان میدهـد کــه مدیـران توانایـی پیش بینـی خـود را از آینـده ارزیابی میکنند. بــا ایجادتمایـز میان اسـتراتژی عمدی و اورژانسـی، او میخواست مدیران را بـرای دانستن دقیـق تغییـرات محیطـی و ایجــاد اصلاحات در اســتراتژی عمدیشان تشویق کنـد. علاوه بر این، بـه آن ها دربرابـر خطـرات ناشـی از اصرار به یک اسـتراتژی ثابت بـا تغییـرات اساسی در محیط رقابتی هشدار داد.
پاسخ ها