فیروز آسایش

فیروز آسایش

دلنوشته ها و روزمرگی های یک دانشجوی کنجکاو
توسط ۱ نفر دنبال می شود

خرید وسایل ضروری اربعین

خرید وسایل موردنیاز برای اربعین

خرید وسایل برای سفر

دیدن سرچ میکنن چه وسایلی برای سیسمونی نوزاد بخریم؟

حالا من همینو سرچ کردم چه وسایلی برای راهپیمایی اربعین بخریم. بعد خب تو میای میری توی چندتا سایتی که برات میاره، نگاه میکنی میبینی خب اینا خوبه بخرم، بعد که میری خرید چیزایی رو میخری که اصلا توی اون سایت گفته نشده بود.

منم نشستم یه چک لیست بنویسم قشنگ، مرتب و منظم بعد از هر خرید تیکشم بزنم که چیزی جا نمونه.

یه روزی همینجوری با دوستم رفته بودم بیرون، گفتیم بریم یه پاساژ گردی، بعد اونجا از این مانتو بلندای عربی دیدم قیمت کردم همونو از در با نگاه به افق اومدم بیرون، گفتم حالا چه کاریه انقدر هزینه بکنم.

رفتیم یه مغازه دیگه که کلا شومیز و مانتو میفروخت، یه نگاهی چرخوندم و دیدم عه! چه مانتوی خوبی، هم خنک و بلنده، هم اینکه رنگش مشکیه اونقدرم گرم نیست. نه چک زدیم نه چونه مانتو رو بردیم به خونه( چون قیمتش خوب بود دیگه روم نشد بگم آقا یه کوچولو تخفیف بده).

خرید لباس برای راهپیمایی اربعین

بعد گفتم خب تا اینجا که اینو خریدم برم یه سر از این مرکز خریدایی که برای حجاب هست، اونجا لابد وسایل مورد نیاز برای پیاده روی میفروشن دیگه؟

رسیدم دیده تبلیغ زدن که بیاید هر چی بخواید ما داریم. داخل مغازه که رفتم دیدم چه روسریای خنکی داره، گفتم سرکار خانوم همینو بپچید من میبرم، خانوم گفت که اگر بپیچیم چروک میشه ها؟

گفتم ای بابا خانوم قلبت چروک نشه(فکر کردم اینو بگم بامزس با فروشنده یکم میخندیم اما فقط صدای جیرجیرک در پشت این سکانس اومد). بعد خانوم با یه نگاه که این جمله پشتش بود:« کارتتو بده بابا خیارشور»

برام روسری رو پیچید و اومدم بیرون و دوستم یه دونه بهم زد که این آبرو بری ها چیه میکنی آخه؟؟؟

این وسطا یکی از فامیل‌های بلد راهمون زنگ بهم که حتما دمپایی بخر یا ببر با خودت که با کفش بیچاره میشی.

گفتم آخه دمپایی؟ به هر تقدیر پاشدیم رفتیم صنف کراکس فروشا ( همون دمپایی جلو بسته های قدیم خودمون که مدرن شده) یه دونه دمپایی خوب و نرم که پشتش هم بسته میشه خریدم.
 

خرید وسایل برای راهپیمایی اربعین

چه خبر از چک لیستی که برای سفر نوشتم؟

هیچ خبر چون این چک لیست وجود خارجی نداره اصلا که بهش رجوع کنم. حتی اگر یه همچین چیزی هم تصور میکردم، چیزایی که خریدم با چیزایی که باید تیک میزدم فرق میکرد.

اینی که من نوشتم به نظرم چند روز میومد که رفته باشم خرید ولی خیر! همه چیز رو در طی یک روز خریدم و تموم شد. کوله که نخریدم چون یه کوله سبک داشتم.

چادر هم داشتم البته اونو از کمد درآوردم که بشورم و تمیز سرم کنم، دیدم کشِ چادرم، بدبخت انقدر کش اومده که از هم گسیخته شده. رفتم بشکاف رو از توی کشوی مامانم برداشتم، جای کش رو شکافتم یه کش قیطونی سالم جایگزین کردم. انقدر مرتب شد که انگار تازه خریده بودمش.

الانم کم کم دارم وسایلمو میچینم توی کوله ام، که ببینم وزنش چه قدر میشه.

فیروز آسایش
فیروز آسایش دلنوشته ها و روزمرگی های یک دانشجوی کنجکاو

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋