همه چیز برای بازی در نقش یک قربانی ایدهآل بود. نقشی که دست بر قضا طرفداران زیادی هم داشت. هرچه نباشد همه برای یک قربانی دلسوزی میکنند و کسی هم از او انتظار زیادی ندارد. آیا باید دست ها را به نشانه تسلیم بالا میبردم؟ آیا باید رؤیاهایم را در اقیانوس تاریکیها رها میکردم؟
اما نه. من هنوز نفس میکشیدم و میدانستم هرچه که مرا نکشد، قویترم خواهد کرد.
آموختم که همه چیز به نوع نگاهم بستگی دارد. این من بودم که باید فارغ از آنچه در اطرافم رقم میخورد، بهترین را برای خود خلق میکردم. آسان نبود، اصلا هم آسان نبود. ثانیهها پرتلاطم میگذشت و اتفاق پشت اتفاق. سیل، آلودگی هوا، گرانی بنزین، سقوط هواپیما و ….
از پس هر یک از این حوادث، نگاهم به زندگی صیقل میخورد. اگر روزی صرف دستیابی به رؤیاها را موفقیت میدانستم، اکنون لذت بردن در مسیر رسیدنها را ستایش میکردم. آری، زندگی یک سفر است و نه یک مقصد.
و ناگهان مهمانی ناخوانده، «زمان» را با خود به هدیه آورد. کرونا فراگیر شد و همزمان با آن ترمز تمام آن دویدنها برای رسیدن به مقصد کشیده شد. گویی حالا زمان مفهوم دیگری داشت.
سفر اما ادامه دارد؛ با این تفاوت که حالا با تعریف جدید زمان، میشود مسیرهای جدیدی را آزمود و از خود، خودی بهتر ساخت. تا بدین شکل از آتش کرونا، ققنوسی باشکوهتر از همیشه به پرواز درآید.
امسال، ششمین سالی میشود که ما و شما در دیجیتال با یکدیگر همسفر هستیم. در این مدت در کنار شما رشد کردیم و به عشقتان همواره در جستجوی نسخهای بهتر از خود بودیم. امسال در این سفر ویجیاتو نیز با ما هم مسیر شد تا بدین شکل مجموع بازدید ماهانه پلتفرم رسانهای ما از ۳۰ میلیون فراتر رود.
تلاش ما برای ساخت دیجیتالیی بهتر، ادامه خواهد داشت و مطمئنیم که به پشت گرمی مخاطبینی همچون شما، قلمهایمان از حرکت نخواهد ایستاد.
به امید سالی پر از سلامتی.
پاسخ ها