برای بسیاری از افرادی که در دوران قرنطینه به خاطر پاندمی کووید-۱۹ در خانههایشان گیر افتادهاند، سرویسهای استریم راه حلی برای زنده نگه داشتن تجربه رفتن به سینماها بوده - در واقع این سرویسها جایگزینی امن برای سینماهای به تعطیلی کشیده به حساب میآیند. اما مارتین اسکورسیزی آنقدرها طرفدار این سرویسها نیست. در مقالهای برای مجله هارپرز، او هشدار داده که سینما دارد «ارزش و معنای خود را از دست میدهد»، چرا که اکنون به عنوان زیرمجموعهای برای عبارت «محتوا» تلقی میشود.
او به صورت خاص از نبود گزینش صحیح در پلتفرمهای استریم فیلم و سریال انتقاد کرده و میگوید الگوریتمهایی که براساس اطلاعات جمعآوری شده از عادات فیلم دیدن کاربران به پیشنهاد محتوای تازه میپردازند، به این فرم از هنر آسیب زده و «با کاربر مثل یک مصرفکننده و نه هیچ چیز دیگر رفتار میکنند».
این نخستین بار نیست که اسکورسیزی، کارگردان برنده اسکار فیلمهایی نظیر Raging Bull و Goodfellas مستقیما به نقد وضعیت صنعت فیلم و سریال پرداخته است. او در سال ۲۰۱۹ نیز اتکای فیلمسازان بر فیلمهای ابرقهرمانی را به باد نقد گرفت و فیلمهای دنیای سینمایی مارول را با پارکهای تفریحی مقایسه کرد.
اما این الگوریتمها دقیقا چطور کار میکنند و آیا واقعا همانطور که اسکورسیزی میگوید از لحاظ فرهنگی آسیبرسان تلقی میشوند؟
الگوریتمها تشخیص میدهند که شما به چه چیزی علاقه دارید و همان را به شکلی بیشتر و بیشتر مقابل چشمتان قرار میدهند - در این راه نیز از هر نقطه دادهای که گیرشان بیاید استفاده میکنند. دنیای فیلم برای مدتی بسیار طولانی داستان ترسناک تکنولوژیها و کامپیوترهایی را روایت کرده که در اصل برای بهبود وضعیت انسان و خدمت به او طراحی شدهاند. از ماتریکس گرفته تا ترمیناتور، پیام بلاکباسترهای آیندهنگرانه همواره این بوده که نمیتوان به چنین ماشینهایی اعتماد کرد.
و با این حال، صنعت سرگرمی خود هر روز بیشتر از دیروز بر این مفهوم اتکا میکند تا مخاطبان را مشغول تماشا نگه دارد. الگوریتمهای سرویسهای استریم از ابعاد مختلف رفتارهای شما برای اطلاعرسانی به کمپانیهای استفاده میکنند تا آنها قادر به دستهبندی، منظمسازی، فیلتر کردن و ارئه انواع محتوا باشند. این رویه هم فرمتهای گوناگون را -شامل فیلم، تلویزیون و موسیقی- در بر میگیرد و هم منابع پیشنهادی -نظیر ناشران، ژانرها، پلیلیست و همینطور کاربران دیگری که سلیقهای مشابه شما دارند- را.
به گفته الینور کارمی، مشاور تحقیقاتی در واحد ارتباطات و مدیا در دانشگاه لیورپول، تمام اینها با نام مستعار «شخصیسازی» به شما ارائه میشود.
کارمی میگوید برای پایش رفتارهای شما و شکل دادن یک پروفایل، این پلتفرمها اطمینان حاصل میکنند که تنها یک شخص به هر اکانت متصل باشد.
حتی وقتی بابت اکانتی پول میپردازید که میان چند نفر روی سرویسهای نتفلیکس، آمازون پرایم یا اپل تیوی به اشتراک گذاشته میشود، هر کاربر یک درگاه ورودی مجزا از دیگری دارد که تمام رفتارها و الگوهایش در آن ذخیره شده.
الگوریتمها ستون فقرات رابط کاربریای هستند که مردم بعد از ورود به سرویسها مشاهده میکنند و به طرق خاص، به مردم سقلمه میزنند که باید به تماشای چه چیزی بنشینند - از اولویت دادن به محتویات خاص در بالای نتایج جستجو گرفته تا رنگها و حتی تصاویری که به نمایش در میآید.
نتفلیکس قبلا به وضوح گفته که حتی تصویر بندانگشتی متعلق به برخی سریالهای تلویزیونی را هم شخصیسازی میکند و الگوریتم به دنبال خوشآیندترین تصویر، بسته به تاریخچه مشاهدات کاربر میگردد. در بلاگ پست این کمپانی آمده: «ما یک محصول نداریم، ما بیش از ۱۰۰ میلیون محصول داریم که به صورت شخصیسازی پیشنهاد داده میشود و المانهای بصری شخصیسازی شده نیز دارند. هدف سیستم پیشنهاد شخصیسازی شده نتفلیکس، درست مانند سیستم رقبا، اینست که عناوین درست را در زمان درست مقابل چشم هر کاربر قرار دهیم.»
اما اسکورسیزی میترسد که یادگیری ماشینی به سادهسازی تجربه کاربر منجر شود.
او میگوید الگوریتم همهچیز را به «سوژه یا ژانر» تقلیل میدهند و هرگونه گزینش یا ارزش هنری را بیمعنا میسازد. البته او میگوید استثناهایی هم وجود دارد، مثلا در سرویس Criterion Channel یا دیگر پلتفرمهایی که «حقیقتا گزینش میکنند».
او در مقاله خود مینویسد «محتوا اکنون به عبارتی تجاری برای تمام تصاویر متحرک تبدیل شده است: یک فیلم از دیوید لین، ویدیوی یک گربه، یک تبلیغ تلویزیونی، دنباله یک فیلم ابرقهرمانی و یک اپیزود از یک سریال». اما آیا ترسیم چنین تصویری از شرایط کنونی منصفانه است؟ کارمی اطمینان ندارد. او میگوید: «برخلاف آنچه این کمپانیها نشان میدهند، همواره دخالت انسانی وجود دارد». او در عوض به تمام ماجرا به چشم «نبردی میان دربانان قدیمی و جدید هنر و فرهنگ» نگاه میکند.
او توضیح میدهد که «روند گزینش همواره پشت صحنه انجام شده و هیچوقت منطق پشت تصمیماتی که برای تولید و توزیع هنر و فرهنگ گرفته میشود واضح نبوده است».
برای مثال سیستم ردهبندی سنی اتحادیه موشن پیکچر آمریکا (MPAA) را در نظر بگیرید. در مستندی به نام This Film is Not Yet Rated که سال ۲۰۰۶ منتشر شد، به توصیف این پرداخته میشود که چطور ردهبندی سنی بر روند توزیع فیلمها تاثیر میگذارد و ضمنا این اتهام مطرح میشود که استودیوهای غول فیلمسازی معمولا ردهبندیهای سنی ارفاقآمیز دریافت میکنند و کمپانیهای مستقل از چنین مزیتی برخوردار نیستند.
کارمی میگوید: «اما اشتباه خواهد بود اگر دربانان قدیمی را با رنگهای رمانتیک به تصویر بکشیم و به مقایسه آنها با کمپانیهای تکنولوژی جدید بپردازیم. در هر دو مورد، داریم درباره انستیتوهایی بسیار قدرتمند صحبت میکنیم که حد و مرزهای هنر و فرهنگ را کنترل و مدیریت میکنند».
اما زیرساخت سرویسهای استریم چطور بر عادات تماشا و گوش سپردن مخاطبان تاثیر میگذارد؟
با انتشار لیست «۱۰ محتوای برتر» سال گذشته نتفلیکس، موجی از مباحثات به راه افتاد و این لیتس حاوی نتایج بسیار غافلگیرکنندهای بود که نشان میدادند این پلتفرم چه رویکردی در پیش گرفته است.
در مقالهای از خبرگزاری کاردین، وندی سیفرت این سوال را مطرح کرد که چرا ۱۰ محتوای برتر نتفلیکس اینقدر احمقانهاند و نوشت: «نتفلیکس از شاهکارهای تحسینشده یا فیلم و سریالهای تحسینشده کسب درآمد نمیکند. موفقیت پلتفرم در گرو اینست که مردم زمان بسیار زیادی را در سایتشان سپری کنند».
این به معنای ارائه محتویاتی خاص به هر شخص در هر مود و حصول اطمینان از اینست که او تب مرورگر خود را نمیبندد. بنابراین همانطور که ظهور «Ambient TV» نشان داده، تمامیت هنری آنقدرها در اولویت قرار نمیگیرد. Ambient TV یکی از ابداعات جدید نتفلیکس است که مسیری کاملا تازه را در چگونگی ارائه محتوا در پیش میگیرد و دو محدودیت بزرگ را از بین میبرد.
از یک سو در قدیم شبکههای تلویزیونی را داشتیم که برنامههای خود را براساس یک زمانبندی مشخص پخش میکردند. بنابراین مخاطبان کنترلی بر زمان و مکان تماشای محتوا نداشتند. سپس سرویسهایی مانند نتفلیکس و هولو و آمازون پرایم از راه رسیدند که میلیونها محتوا دارند و انتخاب از میان آنها میتواند یک سردرد واقعی برای مخاطب باشد. نتفلیکس هر دو مشکل را حل کرد و به معرفی TV Ambient پرداخت: این اساسا چیزی شبیه به یک کانال تلویزیونی است، اما با این تفاوت که محتوا را بسته به سلایق و تمایلات شما و به صورت پیدرپی انتخاب و پخش میکند.
یکی از مثالهای این نوآوری، Emily in Paris است که علیرغم انتقادات فراوان از آن از سوی منتقدین و کاربران شبکههای اجتماعی، باز هم توانست سر از لیست ۱۰ محتوای برتر نتفلیکس درآورد. کایل چایکا در مقالهای برای نیویورکر به این ترند تازه پرداخت و نوشت هدف شو «ایجاد پسزمینه همدردانه است تا شما به زل زدن به موبایلتان ادامه دهید و فیدتان را رفرش کنید - فیدی که روی آن میمهای مربوط به Emily in Paris و ژانری تازه از ویدیوهای تیکتاکی را خواهید یافت».
بنابراین آیا حق با اسکورسیزی است که میگوید سرویسهای استریم، محتوا را «معمولیترین مخرج موجود» تقلیل میدهند؟ تافویل احمد، ژورنالیست و سخنران حوزه مدیا میگوید حقیقت اندکی پیچیدهتر است.
او میگوید تمرکز فیلمسازان بر «به دست آوردن ارقام» به این معناست که گاهی برخی از بهترین سریالها به اندازه کافی پرومد نشده و کنسل میشوند. او میگوید «برای مثال سریال OA را روی نتفلیکس در نظر بگیرید که منتقدان آن را ستودند اما بعد از دو فصل کنسل شد، به این دلیل که فصل دوم تعداد مخاطبانی به اندازه فصل اول نداشت».
«برخی از بهترین محتویات اورجینال سرویسهای استریم توجه بسیار کمی میبینند و انبوهی از تبلیغات و شهرت نصیب محتوای عمومیتر میشود که پلتفرمها میدادند مردم تماشایشان خواهند کرد. تمام موضوع تبدیل به یک پیشگویی خود محققکننده میشود».
خود اسکورسیزی هم با اتکا بر نتفلیکس برای تامین بودجه فیلم گانگستری Irishman در سال ۲۰۱۹ مستقیما از این رویه سود برد، آن هم بعد از اینکه استودیوهای سنتی حاضر به تامین بودجه آن نشدند. احمد میگوید: «میتوان این بحث را پیش کشید که سرویسهای استریم با تبلیغ و تامین بودجه برای این پروژهها، دست به آگاهیبخشی میزنند».
و اگر مسئولیت تا حدی بر دوش سرویسهای استریم است، نباید انتخابهایی که خود مخاطبان میکنند را نیز نادیده گرفت. «الگوریتمها را نمیتوان به تنهایی بابت اینکه مردم به محتوای کمارزش توجه نشان میدهند سرزنش کرد. زیرا برای مثال، در طول سالیان متمادی، مردم همواره محتویاتی که تماشایشان آسان بود را به سریالهای درام تحسینشده در تلویزیون ترجیح دادهاند». او ظاهرا در میان تمام ماجرا، دلایلی برای خوشبین بودن میبیند. احمد میگوید سرویسهای استریم تمایل بیشتری به داستانسرایی در گستره وسیعی از موضوعات داشتهاند که کلیشههای هالیوود را در هم میشکنند.
پس احتمالا در نهایت نتوان تقصیر را به گردن الگوریتمهای استریمینگ انداخت، بخشی از موضوع گردن خودمان است و بخشی دیگر در ذهنمان ساخته و پرداخته شده.
پاسخ ها