«داستایفسکی» را بیشتر با چهار شاهکار معروفش یعنی «برادران کارامازوف»، «ابله»، «شیاطین (جنزدگان)» و «جنایت و مکافات» میشناسند؛ اما در این معرفی بهسراغ یکی از رمان های کوتاه او به نام شب های روشن رفتهایم که چهرهای متفاوت از این نویسنده را به ما نشان میدهد. چقدر با داستایفسکی، یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان روس، آشنایی دارید؟ با سبک و نوشتههایش چطور؟ چه او و شاهکارهایش را از بر باشید و چه حتی اسم و آثارش را نشنیده باشید، پیشنهاد میکنیم کتاب شب های روشن اثری متفاوت و تماما عاشقانه از این نویسنده را بخوانید.
«آدم رؤیایی خاکستر رؤیاهای گذشتهاش را بیخودی پس میزند، به این امید که در میان آن جرقه کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند، تا این آتش برافروختهشده قلب سرمازده او را گرم کند و همه آنهایی که برای او عزیز بودند، برگردند.»
این تنها بخشی از عاشقانه خیالی داستایفسکی است: اثر رمانتیکی که او در ابتدای راه نویسندگی و در دوران جوانیاش نوشت. در ادامه با این اثر متفاوت که برگرفته از زندگی و تجربه شخصی خود اوست، بیشتر آشنا میشوید.
عنوان: شب های روشن
نویسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: سروش حبیبی (پیشنهاد کاربران)
تعداد صفحات: ۱۱۲
انتشارات: ماهی (پیشنهاد کاربران)
فئودور میخایلاویچ داستایفسکی متولد ۱۸۲۱ در خانوادهای پرجمعیت در مسکو بود. پدرش پزشک نظامی بازنشستهای بود. آنها وضعیت مالی خوبی نداشتند و در منطقه فقیرنشین شهر زندگی میکردند. فئودور در سال ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغالتحصیل و در اداره مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد؛ اما یک سال بعد استعفا داد و بهسراغ نویسندگی رفت و بعدها به محافل نویسندگان و روشنفکران سنپترزبورگ راه یافت.
پلیس در سال ۱۸۴۹ او را به جرم تلاش برای براندازی حکومت دستگیر و دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد. او را در مقابل جوخههای آتش قرار دادند؛ ولی از این کار صرفنظر کردند و حکمش را به چهار سال زندان در سیبری و خدمت در لباس سرباز ساده تغییر دادند. این تجربه نزدیک شدن به مرگ تغییرات زیادی در نگرش این نویسنده ایجاد کرد. او پس از پایانیافتن حکمش نویسندگی را ازسر گرفت و شاهکارهایی نوشت، مانند:
شب های روشن از اولین آثار داستایفسکی است که فضایی عاشقانه و خیالی دارد، برخلاف شاهکارهایی که بعدها در ژانر اجتماعی و با فضایی تیره نوشت. داستان از زاویه دید شخصیت مرد و البته بینام آن (که ساکن سنپترزبورگ است) آغاز میشود. او مردی تنها و منزوی است که بیشتر در رؤیاهایش زندگی میکند. در شبی معمولی که از پیاده روی شبانه بازمیگردد، در راه دختری را میبیند و او را از دست مردی مست نجات میدهد. رابطه آنها از اینجا شکل میگیرد.
دخترِ داستان که «ناستنکا» نام دارد، با مادربزرگ پیرش زندگی میکند و در انتظار معشوقش به سر میبرد. او تنها کسی است که رؤیاها و حجم تنهایی مرد بینام داستان را درک میکند؛ شاید چون خود تنهایی را تجربه کرده است.
«چهار شب یک رؤیابین» اثر «روبر برسون» و «شب های روشن» اثر «لوچینو ویسکونتی» ازجمله اقتباسهای سینمایی از این کتاباند.
داستان در چهار شب اتفاق میافتد و با یک صبح خاتمه مییابد. در این چهار شب، مرد بینام و ناستنکا باهم دیدار میکنند. نام کتاب از این چهار شب که نقطهعطفی در زندگی این دو نفر است، گرفته شده است. سرگردانی و تنهایی از خصوصیات مشترک شخصیتهای داستان است که نویسنده با قلم خاص خود آن را به مخاطب منتقل میکند؛ چراکه روانکاوی شخصیتها از ویژگیهای بارز قلم داستایفسکی است.
کتاب شب های روشن را از دو منظر میتوانیم بررسی کنیم: نگاه اول مربوط به خود کتاب و مشخصههای آن است و نگاه دوم مربوط به زمانی است که این کتاب با دیگر آثار داستایفسکی مقایسه میشود.
شاهکارهای چهارگانه داستایفسکی بیشتر ناشی از دغدغههای اجتماعی و اتفاقات سخت و تیره زندگی شخصی اوست؛ اما در شب های روشن، اینگونه نیست و مخاطبی که این کتاب را بعد از شاهکارهای او میخواند، فضای متفاوتی را ازنظر موضوع و محوریت کتاب تجربه میکند؛ البته این تفاوت در همه بخشهای کتاب به چشم نمیخورد؛ چراکه در نحوه روایت، معرفی شخصیتها و بهویژه زمانی که نویسنده در خلال گفتوگوهای شخصیتهای کتاب، عقاید شخصی خود را بیان میکند، همان داستایفسکی همیشگی دیده میشود.
همیشه خواندن اثری متفاوت از نویسندهای که با سبک و نگاهش آشناییم، جالب و هیجانانگیز است؛ ازاینرو مطالعه این کتاب برای علاقهمندان داستایفسکی و کسانی که او را با شاهکارهایش میشناسند، تجربهای متفاوت و لذتبخش خواهد بود.
به کسانی هم که آشنایی چندانی با داستایفسکی ندارند، باید بگوییم که کتاب شب های روشن یکی از اولین آثار داستایفسکی است؛ ازاینرو، در این کتاب فقط شاهد گوشهای از شگفتیهای قلم او هستیم. او در ادامۀ تلاشش در نویسندگی، دست به خلق شاهکارهایش میزند: آثار درخشانی که پیچیدگیها و فضای تیره ویژهای در آنها دیده میشود. درنتیجه، این کتاب انتخاب مناسبی برای شروع مطالعه آثار داستایفسکی است.
در سنپترزبورگ ظرفیت بالا و وصفناپذیری وجود دارد که با آمدن بهار، طبیعت تمامی نیرو و توانی را که خدا به او عطا کرده، به نمایش میگذارد. هنگامی که خود را رنگین کرده و با شاخوبرگ و گلهای زیبا میآراید… این مسئله مرا بهدلایلی به یاد دختر جوان بیماری میاندازد که شما گاهی با ترحم به او مینگرید، گاهی دوستانه و گاهی هیچ توجهی به او ندارید؛ اما ناگهان برای یک لحظه، زیبایی حیرتآور و غیرقابلتوصیفی را در او کشف میکنید و گیج و مبهوت از خود میپرسید: «چه نیرویی این آتش را در آن چشمان اندوهگین و آزرده انداخته؟»
[…]
سپس شروع به درک این مسئله میکنید… اما لحظهای بعد و شاید فردا بار دیگر همان نگاه اندوهگین را میبینید و پشیمانی و یا حتی در یک لحظه دلتنگی و رنجش را و از اینکه زیبایی و طراوتش را از دست داده، اندوهگین میشوید که حتی فرصت ابراز عشق به او را پیدا نکردید… (ص۱۲ نسخه الکترونیکی).
پاسخ ها