رمانهای اجتماعی ـ سیاسی اغلب بسیار جنجالبرانگیز و خواندنیاند. کتاب بینایی یکی از همین رمانها است که در این مطلب بیشتر درباره آن صحبت خواهیم کرد. انتخابات، مشارکت مردم، تظاهرات و حکومت نظامی از جمله مسائلیاند که در کتاب بینایی راجعبه آنها صحبت شده است. مردمانی که در سایه سنگین حکومتهای مستبد و خودکامه زندگی میکنند، بیش از همه نیازمندند که نگرششان درباره مسائل اجتماعی و سیاسی را اصلاح کنند. با ما همراه باشید تا بیشتر راجعبه این موضوعات صحبت کنیم.
آنچه در این مقاله خواهید خواند:
شناسنامه کتاب | درباره نویسنده کتاب | درباره کتاب | ساختار کتاب | بخشهایی از کتاب | سخن آخر
ژوزه ساراماگو در کتاب بینایی راوی داستانی جذاب است که خواننده را به اصلاح نگرش ترغیب میکند، از اصلاح نگرش درباره زندگی گرفته تا اجتماع و سیاست. داستان کتاب بینایی تا حدود زیادی ادامه کتاب پرخواننده و مشهور کوری است. شخصیتهای کتاب کوری در کتاب بینایی هم حضور دارند و همین امر بر جذابیت داستان افزوده است. اگر از طرفداران رمان کوری هستید، مطالعه کتاب بینایی برایتان بسیار سودمند و لذتبخش خواهد بود. در ادامۀ معرفی کتاب بینایی ، علاوه بر خود کتاب و ساختار آن، با نویسنده پرآوازهاش نیز آشنا خواهید شد.
ژوزه دِسوزا ساراماگو (بهپرتغالی: José de Sousa Saramago) نویسنده سرشناسی است که ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ (۲۴ آبان ۱۳۰۱) در روستای آزینهاگا در پرتغال به دنیا آمد. «ساراماگو» در اصل نام گیاهی است که کشاورزان فقیر از آن بهعنوان غذا استفاده میکردند و بهاشتباه وارد شناسنامه این نویسنده شد! او کودکی و نوجوانیاش را در فقر و کارگری گذراند، اما از این فقر و کمسوادی خانوادهاش گلهای نداشت و حتی در ستایش پدربزرگش جایی گفته است: «خردمندترین مردی که تا به حال در زندگیام شناختهام، نه میتوانست بنویسد و نه بخواند.»
زمان زیادی طول کشید تا ارزش خود را بهعنوان یک نویسنده بفهمم.
ساراماگو نویسندگی حرفهای را از ۵۰سالگی پی گرفت و در طول فعالیت ادبیاش آثار شاخصی خلق کرد. او خود را بهروشنی کمونیست میخواند و فعالیتهای سیاسی هم داشت، ولی بهگفته خودش زندگی سیاسی را نمیپسندید و هیچگاه ادبیات را فدای ایدئولوژی نکرد. قلم ادبی ساراماگو، حتی سالها قبلاز دریافت جایزه نوبل در سال ۱۹۹۸، او را جزو برجستهترین رماننویسان جهان قرار داد.
من به الهامگرفتن اعتقادی ندارم؛ حتی نمیدانم که آن اصلا چیست. اولین شرط برای نویسندگی، نشستن و سپس نوشتن است!
در ایران اغلب او را بهواسطه رمان بهنام و خواندنیِ «کوری» میشناسیم، که کتاب بینایی نیز بهگونهای دنبالۀ همین رمان کوری است. انگیزه ساراماگو از نگارش کتاب بینایی را میتوان تکمیل کتاب کوری دانست. تقدسنماییهای مذهبی، حکومتهای مستبد و نابرابریهای اجتماعی سه واقعیتیاند که ساراماگو با قلم تیز خود نقدشان میکند. او در نهایت بعد از ۸۷ سال زندگی و، بهگفته خانوادهاش، هنگام خنده درگذشت.
نام کتابهای ژوزه ساراماگو را بهترتیب سال انتشار اینجا گرد آوردهایم:
@داناییmedia صفحه جدید ما را دنبال کنید
داستان کتاب بینایی با صحنه انتخابات آغاز میشود. روز در حال پایان است و هیچکسی برای رأیدادن نمیآید و حکومتیها نگرانِ مشروعیتشاناند، که ساعت چهار عصر یکباره اغلب مردم پای صندوق میآیند. مسئولان، خوشحال از حضور اکثریت، شروع میکنند به شمارش آرا؛ ولی ناباورانه میبینند بیش از ۷۵ درصد مردم به هیچ جناحی رأی ندادهاند و رأیهایشان یکدست سفید است! متعجبانه فرایند رأیگیری را تکرار میکنند و این بار مردم ۸۳ درصد سفید رأی میدهند. حکومت، که خود را در برابر دشمنی میبیند که نه تسلیم میشود و نه میایستد به مبارزه، از حکومتنظامی گرفته تا بمبگذاری هر کاری میکند تا اوضاع را کنترل کند. داستان این کشمکش با ورود شخصیتهای اصلی ادامه مییابد.
کتاب بینایی رمانی اجتماعی ـ سیاسی است که در سال ۲۰۰۴ با زبان پرتغالی و ۲۰۰۶ با ترجمه انگلیسی منتشر شد. شاید بتوان گفت ساراماگو در کتاب کوری نادانیِ اشخاص را و در کتاب بینایی نادانی حکومت را هدف نقادیاش قرار داده است؛ افرادی که در کتاب کوری با هالهای سفید نابینا شده بودند حالا در کتاب بینایی، این سفیدی را به برگههای رأی منتقل میکنند. ساراماگو با تشبیه جهالت به کوری معتقد است نادانی نوعی بیماری مسری است که بیش از هر زمانی انسان مدرن را به خود مبتلا کرده است.
ساراماگو سعی دارد در کتابش به خواننده یادآور شود که وقتی انسانها ارزشهای زندگی را پست میکنند، در واقع عقلانیت را منحرف میکنند و همینگونه است که مدام میبینند افرادی که در مسند قدرت و حکومتی خودکامه ایستادهاند کرامت انسانی را لگدمال میکنند. در نهایت، برای معرفی کتاب بینایی شاید بتوان اینگونه گفت که اثری نمادگراست که علاوه بر روایت یک داستان جذاب، در پی اصلاح و تغییر نگرش مردم به مسائل روز و سیاست است.
ژوزه ساراماگو در کتابهایش فقط از نقطه و ویرگول استفاده میکند! او استفاده از دیگر علائم نگارشی را لازم نمیداند. همین امر سبب شده گاهی تشخیص درست جملات دشوار شود و حتی دیالوگهای شخصیتها بهدرستی از هم تفکیک نشوند. همچنین او غالبا از جملات بسیار طولانی استفاده میکند که گاهی زمان هم در طول یک جمله چندین بار تغییر میکند. با اینکه این سبک نگارش در ترجمه بیتأثیر نیست، مترجمان زبردستِ فارسیزبان همواره سعی دارند ضمن رعایت اصول امانتداری، متنی روان و مفهوم مقابل خواننده قرار دهند.
در کتاب بینایی ، همانند کتاب کوری، ساراماگو برای شخصیتهای داستان هیچ اسمی نیاورده و به توصیفات بسیار محدود اکتفا کرده است. در جهان کتاب بینایی ، بیاهمیتیِ اسمداشتن به این دلیل است که آحاد مردم یک نفس واحد شدهاند و دیگر هیچکس «خود» نیست، بلکه جزئی از یک کلِ بزرگتر است. او راجعبه توصیف ظواهر شخصیتها میگوید: «تصور نمیكنم اینكه توضیح بدهم بینی یا چانه شخصی چطور است ارزشی داشته باشد. گمان میكنم خواننده ترجیح میدهد كمكم برای خودش این شخصیت را تجسم كند. نویسنده باید بهراحتی این كار را به خواننده واگذار كند.»
در کل، ساختار کتاب بینایی ساختاری بههمپیوسته و مرتب است که سیر داستان از ابتدا تا انتها منظم روایت میشود. ساراماگو معتقد است: «در روایت باید با توجه به نیازهای لحظهای عمل كرد و هیچچیز كاملا ازپیشتعیینشده نیست.»
امیدواریم تا اینجا معرفی کتاب بینایی برایتان سودمند بوده باشد. شما از خواندن این کتاب بسیار لذت خواهید برد اگر:
«هنگامی که از آنها پرسیده میشود آیا رأی سفید دادهاند، جواب میدهند که خیر چنین نکردهاند و اگر هم چنین کرده باشند، از حق قانونی خود استفاده کردهاند. هیچکس نمیخواهد حرفی بزند. حتی افرادی که تحت بازجویی بودند نیز چیزی بروز ندادند و دستگاه دروغسنج نیز نتوانست کاری از پیش ببرد. انگار یک قانون نانوشته در میان مردم بود که نباید درمورد چنین چیزی حرف بزنند. کمکم رأی سفید تبدیل به یک فحش شد که اگر آن را به کسی نسبت میدادی انگار به او توهین کرده بودی.»
«هنگامی که به دنیا میآییم، قراردادی را برای زندگیکردن امضا میکنیم، ولی سالها بعد لحظاتی فرامیرسند که از خود میپرسیم چهکسی این قرارداد را بهجای من امضا کرده است؟»
«[نخستوزیر پنجره را باز کرد] در آن دوردستها خانههایی را مشاهده کرد که پشتبامهایشان حالت تورفتگی داشتند. احساس دلتنگی برای پایتخت به او دست داد و به روزهای شادی که آرا بابمیلشان بود حسرت خورد. یاد زمانهایی افتاد که با رخدادن حوادث سیاسی نوعی سرگرمی برایشان حاصل میشد، که در حقیقت این حوادث از قبل تحتکنترل بودند و پیشبینی هم شده بودند. نهتنها هر موقع ضروری بود دروغ میگفتند، بلکه در زمانهایی که احتیاج بود، دقیقا روی مرز دروغگویی حرکت میکردند.»
سپاس که معرفی کتاب بینایی را تا انتها خواندید. کتاب بینایی از کتابهای شاخص در حوزه کتابهای اجتماعی _ سیاسی است که خواندش بیشک زوایای پنهانی از رابطه دولت ـ ملت را برملا میکند. شما کتاب بینایی را خواندهاید؟ اگر خواندهاید یا نظری درباره این کتاب و نویسندهاش دارید، میتوانید در قسمت «ارسال دیدگاه» با ما و دیگر مخاطبان در میان بگذارید.
پاسخ ها