مریم تصمیم گرفته از شوهرش جدا شود. او میگوید ادامه زندگی برایش ممکن نیست.
اعتمادآنلاین: مریم تصمیم گرفته از شوهرش جدا شود. او میگوید ادامه زندگی برایش ممکن نیست.
من از دو سال قبل با شوهرم زندگی نمیکنم.
۱۵ سال پیش با محمود ازدواج کردم.
بله، سه پسر دارم.
شوهرم معتاد شده و آنقدر اعتیادش شدید است که نه تنها خرج خانه را نمیدهد، بلکه خرجی مواد را هم از من میگیرد.
بله، در خانههای مردم کار میکنم. زندگیام خیلی سخت است.
بچهها درس میخوانند. تابستان کارهایی مثل دستفروشی میکنند و کمکخرج هستند.
من به خاطر بچهها دارم جدا میشوم. نمیخواهم با پدر معتاد باشند. شوهرم هم قبول کرده است. او خودش هم ناراحت است.
بله. او خودش خیلی ناراحت است اما میگوید نمیتواند ترک کند. به من گفت زندگیات را بردار و برو. من هم تصمیم گرفتم با بچههایم بروم.
ناراحت هستند. مخصوصاً پسر بزرگم که حالا نوجوان شده اما او هم میداند که چارهای نیست. پسرم میگوید طلاق نگیر اما جدا زندگی کنید.
من در خانههای مردم کار میکنم و اصلاً پولی برای این کار ندارم. خودم سعی میکنم بچهها را آرام کنم.
همینجا که هستم، میمانم و شوهرم میرود. خانه را من گرفتم و خرجی خانه را هم من میدهم. او باید برود. الان هم همینطور است و شوهرم رفته است.
در دورهمیهایی که با دوستانش داشت. با موتور کار میکرد. چند بار مواد جابهجا کرده بود و بعد خودش هم معتاد شد.
پاسخ ها