«مرداب» در میان سریالهای خانگی یک شاهکار تمام عیار نیست، اما آن قدر قواعد را در فیلم سازی رعایت میکند که بتواند بینندگان را با خود همراه کند.
برترینها: «مرداب» در میان سریالهای خانگی یک شاهکار تمام عیار نیست، اما آن قدر قواعد را در فیلم سازی رعایت میکند که بتواند بینندگان را با خود همراه کند.
با انتشار قسمت بیستم «مرداب»، این سریال به پایان رسید. برزو نیکنژاد که پیشتر در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی سریالهای کمدی ساخته بود، حالا با «مرداب» اولین قدم را در کارگردانی یک سریال جدی برداشت؛ سریالی که با وجود برخی کاستیها احتمالا در نقطه پایانی راضیکننده به نظر رسیده باشد. به بهانه انتشار قسمت پایانی این سریال، نگاهی داریم ابعاد مختلف آن.
«مرداب» پس از «دردسرهای عظیم»، «قرعه»، «ساخت ایران2»، «باخانمان»، «دودکش2» و «آفتابپرست»، جدیترین سریال کارنامه برزو نیکنژاد به حساب میآید. نیکنژاد در سینما هم دو فیلم «ناخواسته» و «دوزیست» را در فضایی جدی ساخته بود.
خلاصه داستان
سریال «مرداب»، ماجرای یک معامله سنگین و پر خطر را روایت میکند که در آن خلافکارانی خرده پا، با نیتهای متفاوت کنار هم جمع شدند تا به اجبار، برای فردی به نام شکیب، کار کنند. هر کدام از این خلافکاران، زندگی و سرگذشت متفاوتی دارند.
سکانسی از سریال مرداب با بازی امیر جعفری
نکات مثبت
شروع قدرتمند
«مرداب» از همان ابتدا توانست قلاب خودش را برای مخاطبان بیندازد و آنها را به دل ماجرا ببرد. رفتهرفته با معرفی شخصیتهای مختلف و گره خوردن صندوق زیرخاکی به زندگی آنها، ماجراها به مرور پیچیدهتر شد و ارتباطها رنگ دیگری به خود گرفت. گرچه بعضی اوقات به نظر میرسید فضای شلوغ سریال ذهن مخاطبان را آشفته میکند و لزومی به حضور بعضی شخصیتها نیست اما بهرحال توانست این موقعیت را کنترل کند. نیکنژاد اینبار از فضای شهری و آپارتمانی دور شد و داستانش را در شمال کشور روایت کرد. او استفاده خوبی از مرداب کرد و از پتانسیلهای زندگی در آن فضا به نفع پیشبرد سریالش کمک گرفت. مجموعه شرایط باعث شد تا نیکنژاد با این سریال اتفاق مهمی را در کارنامهاش رقم بزند.
حضور بازیگران کاربلد
یکی از نکات مهم سریال «مرداب»، انتخاب بازیگران و بازی آنها بود. با دو شخصیت آفاق و ایرج با بازی پانتهآ پناهیها و شهرام حقیقتدوست آشنا میشدیم؛ خواهر و برادری شمالی که دنبال اخاذی از فیاض با بازی مهدی هاشمی بودند و خیلی زود دستشان رو میشد. همین شیوه اخاذیشان بود که باعث شد پای آنها به پروژه شکیب باز شود. بازی ملموس و باورپذیر پناهیها و حقیقتدوست در کنار هم به یکی از برگهای برنده سریال تبدیل شد. شکیب با بازی امیر جعفری هم یکی دیگر از برگ برندهها بود. او توانسته بود در قالب رئیس باند خلافکارها بازی قدرتمندی به نمایش بگذارد.
دلیل اقبال مخاطب
«مرداب»، برخلاف اغلب تجربههای سریالی برزو نیک نژاد، یک مجموعه کمدی نیست؛ برعکس، دارای فضایی مهیب و دلهره آور است. تجربه این ژانر تازه، یعنی گونه حادثهای و معمایی، نشان دهنده شجاعت فیلم سازی است که به درستی فهمیده برای باقی ماندن در میدان رقابت، لازم است ریسک تولید شکلهای دیگری از سریال سازی را هم به جان بخرد. قصه «مرداب» کاملا با استانداردهای سریال سازی به رشته تحریر درآمده است و شاخههای فیلم نامه به نحوی روی یک تنه واحد سوار شده اند که به سختی میتوان بازیگر نقش اول را انتخاب کرد. این شیوه در اغلب سریالها جواب میدهد و موجب بالا رفتن ریتم قصه و تنوع در متن سریال میشود که حسابی به مذاق مخاطبان خوش میآید؛ چیزی شبیه به وضعیت سریال «کرگدن» به کارگردانی کیارش اسدی زاده که با استقبال نسبی بینندگان همراه شد.
نکات منفی
آشفتگی که شاید خیلی دلنشین نیست!
شاید در برخی قسمتها، فضای شلوغ سریال ذهن مخاطبان را آشفته کرد و لزومی به حضور بعضی شخصیتها نبود. به همین دلیل هم تعدد شخصیتها گیجکننده بود. با این حال اواسط سریال تا حدودی ریتم کند شد و از آنجایی که چند هفته میگذشت و اتفاق خاصی نمیافتاد، تا حدی خستهکننده شده بود. . بخشی از این مسئله به شخصیتپردازی شکیب با بازی امیر جعفری برمیگشت و برخی دیگر به بازی خود جعفری. اینبار برخلاف بسیاری از آثاری که از او دیدهایم، چالش چندان جدی با نقش نداشت.
اتفاقات بدون منطق داستان
مرداب» نقاط ضعف نیز دارد و برخی از اتفاقات داستان منطق روایی ندارند از جمله آنکه در ابتدای داستان چرا پلیس در میز بازجویی با قاطعیت میداند که صبای سابقهدار و تازه از زندان آزاد شده، فریبخورده و بیگناه است و یا اینکه چرا ویدا بعنوان نماینده یک گروه خلافکار حرفهای با یک اتومبیل به رنگ قرمز جیغ سر قرار میرود تا مقدمات عملیات را پنهانی زیرنظر داشته باشد و هیچکس هم متوجه حضور او نمیشود. واکنش پلیس بعد از جنایت هولناک در معامله رد و بدل کردن سنگهای قیمتی نیز بسیار سطحی و منفعلانه است و آنها با ساده انگاری حتی متوجه اظهارات متناقض آفاق و ایرج در بازجویی هم نمیشوند و براحتی آنها را رها میکنند.
شخصیتهای تک بعدی
مانند اغلب کارهای برزو نیک نژاد، بزرگترین مشکل سریال، فیلمنامه است. فیلمنامه ای که پراکنده به موضوعات می پردازد و نمی تواند یک محوریت کلی تعریف کند. شخصیت ها در سریال «مرداب» تک بعدی هستند؛ مخصوصاً افراد بومی. سریال «مرداب» سکانس های عجیب کم ندارد، از بازی عجیب مهدی هاشمی در دقایق ابتدایی سریال تا اسلوموشن های متعدد که باعث تعجب مخاطبین می شود.
تعلیق سریال چندان کاربرد ندارد. با توجه به کلیشه هایی که نیک نژاد در «مرداب» روایت کرده، حدس زدن ادامه سریال کار چندان سختی نیست. شاید بهتر باشد از جایی به بعد، دیدگاه سازندگان نسبت به شهرهای شمالی کشور تغییر کند. این حجم از نگاه کلیشه ای و غیرواقعی به اهالی شمال کشور در سینما و تلویزیون ایران واقعاً عجیب است!
نظر کاربران شبکه های اجتماعی درباره سریال مرداب:
پاسخ ها