روانشناسان و متخصصان رفتار کودک می توانند به ما کمک کنند فرزندان ناسپاس را از آن هایی که قربانی تأثیرات منفی شده اند از هم تشخیص دهیم
روزیاتو: روانشناسان و متخصصان رفتار کودک می توانند به ما کمک کنند فرزندان ناسپاس را از آن هایی که قربانی تأثیرات منفی شده اند از هم تشخیص دهیم
روانشناسان و متخصصان رفتار کودک می توانند به ما کمک کنند فرزندان ناسپاس را از آن هایی که قربانی تأثیرات منفی شده اند از هم تشخیص دهیم. برای مثال، روانشناسان توضیح داده اند که اعمال و رفتار والدین چگونه می تواند زندگی فرزندان را به نابودی کشاند. از سویی دیگر پرورش فرزند کار بسیار دشواری است و هیچکس نباید نسبت به شیوه ی فرزندپروری یک پدر و مادر نگاهی قضاوتگر داشته باشد. اما مرز بسیار باریکی میان اشتباهاتی که والدین مرتکب می شوند و رفتار نامناسب والدین سمی وجود دارد. مطلب پیش رو به تشخیص این موقعیت های سمی و آسیب زا کمک می کند.
۱- «از من بترس ولی دوستم داشته باش»
برای والدین سمی، حمله ی عاطفی معادل عشق و توجه است. در چنین خانواده هایی فرزندان حتی از صدای پای والدین خود به حال آن ها پی می برند. چنین فرزندانی در ترس و نگرانی مداوم زندگی می کنند. این نوع والدین سمی اگر رفتارهای مهربانانه ی آن ها مشکوک تلقی شود، به آن ها برمی خورد. آن ها ادعا می کنند: «من همه کار برایت کرده ام ولی تو نمک نشناسی.»
۲- «باید با مشکلات دنیای بزرگترها دست و پنجه نرم کنی ولی در عین حال، برای خودت هیچ حق نداری»
در خانواده های سمی، والدین وظایف خود را با فرزندشان تقسیم می کنند. مثلاً فرزند تصور می کند که به خاطر رفتارهای بد او است که پدرش کنترل خشمش را ندارد.
این فرزندان در حالی درگیر مشکلات دنیای بزرگترها می شوند که خود هنوز کودک اند. نوجوان ها مجبور به گوش دادن به گلایه های والدین، سازگاری با «یک موقعیت پیچیده»، گذاشتن خود به جای والدین، کمک، تحمل کردن و دلداری دادن می شوند. متأسفانه در این موارد، فرزند هیچ حقی برای ابراز نظر خود ندارد.
۳- «بهترین باش ولی یادت باشد که تو خاص نیستی»
والدین خودشیفته از فرزند خود انتظار دارند که بهترین عملکرد را داشته باشد. با این حال، دستاوردهای فرزندشان را بی اهمیت می شمارند. اظهارنظرهای دلسردکننده می تواند واقعاً زندگی فرزندان را نابود کند چون باعث می شود آن ها با این باور بزرگ شوند که همیشه مایه ی ناامیدی والدین هستند.
۴- «با من راحت باش و همه ی حرف هایت بزن ولی اگر مسخره ات کردم تعجب نکن»
والدین سمی فرزندشان را وادار می کنند تا همه ی مسائل خود را با آن ها در میان بگذارد و گاهی حتی اگر مایل به این کار نباشند، به آن ها احساس گناه می دهند. اما بعداً از همان اطلاعات بر علیه فرزندشان استفاده می کنند. این امر به ۲ شکل می تواند رخ دهد:
اقوام و دیگر آشنایان همگی از چیزهایی که فرزند با والدین خود در میان گذاشته باخبرند. و والدین هم هیچ ایرادی در آن نمی بینند.
والدین فرزند را به خاطر چیزهایی که با آن ها در میان گذاشته، سرزنش یا تمسخر می کنند.
۵- «تو بدی و حتی سعی نمی کنی بهتر شوی»
هر چه اعتماد به نفس فرزند پایین تر باشد، کنترل او راحت تر است. والدین سمی درباره ی شکست ها و عیب های قرزندشان بحث و درباره ی ظاهر او اظهار نظر می کنند چون یکی از حساس ترین موضوع ها است. اگر هیچ نقص واضحی وجود نداشته باشد، خودشان آن را می سازند.
چنین والدینی عقده ی حقارت را در فرزندشان نهادینه می کنند و دل شان نمی خواهد که او چیزهای جدید را امتحان کند و موفق شد. والدین سمی فرزند موفقی که از خود اراده نشان دهد، نمی خواهند.
۶- «پیشرفت کن اما برنامه های خودت برای آینده ات را فراموش کن»
والدین سمی دل شان می خواهد فرزندشان پیشرفت کند ولی برایشان مهم نیست که این امر باید چطور صورت گیرد. برای مثال، ان ها از فرزندشان انتظار دارند که در شغل خود موفق باشد اما در عین حال، هیچوقت آن ها را تنها نگذارد.
والدین سمی تنها به ۲ دلیل از دستاوردهای فرزندشان هیجان زده می شوند:
آن ها از به رخ کشیدن موفقیت فرزندشان لذت می برند تا حسادت دیگران به خود را برانگیزانند.
فرزندان موفق زندگی بهتری برای والدین شان می سازند.
والدین سمی گاهی به فرزند خود یادآوری می کنند که فاصله ی بسیار زیادی میان آن ها و اهداف شان وجود دارد.
۷- «طبق دستور من عمل کن ولی اگر اشتباه کردی، خودت را سرزنش کن»
در این حالت، والدین با کودک خود مانند یک شئ رفتار می کنند: آن ها برنامه ی خودشان را برای او می ریزند و انتظار دارند که فرزندشان بر طبق همان عمل کند. برای آن ها مهم نیست که این کنترل مداوم چه عواقبی برای زندگی فرزندشان دارد. اگر چیزی هم اشتباه پیش رود، آن را تقصیر خود نمی دانند.
۸- «برو اما مرا تنها نگذار»
در خانواده های سالم، والدین به فرزند خود کمک می کنند تا زندگی مستقلی برای خود بسازد و به شیوه ی خودش زندگی کند. والدین سمی دوست ندارند به فرزندشان اجازه ی مستقل شدن دهند اما همیشه یادآوری می کنند که او دارد از خانه، پول و غذای آن ها استفاده می کند. آن ها نه اختیاری برای فرزند خود قائل اند نه به اعتراض او توجه می کنند.
چنین والدینی واقعاً به دنبال چه هستند؟ آن ها می خواهند فرزندشان مطیع باشد و کنارشان بماند.
۹- «کمک مان را قبول کن ولی از ما سوء استفاده نکن»
چنین والدینی کمکی به فرزند خود کمک می کنند که بدون آن ها هم توان انجامش را دارد اما اگر کمک شان را نخواهد، باعث رنج آن ها می شود. ممکن است فرزند با خود فکر کند: «پدر و مادرم احتمالاً فقط می خواهند کمی با من معاشرت کنند و احساس کنند که مفیدند و من به آن ها نیاز دارم.» به همین دلیل کمک والدینش را می پذیرد، از آن ها تشکر می کند و در مقابل هم پیشنهاد می دهد که کمکی به آن کند. اما این وضعیت پایان خوشی ندارد چون والدینش دائم «لطف»ی که به او کردند را یادآوری می کنند.
در این حالت، فرزندان در وضعیتی گیر می کنند که راهی برای خروج از آن ندارند:
اگر کمک والدین شان را نپذیرند. فرزند احساس می کند که رد کردن پیشنهاد کمک والدین به دور از ادب است.
اگر کمک والدین شان را بپذیرند. فرزند احساس می کند باید به خاطر حمایت والدینش قدردان آن ها باشد و هر لحظه آماده ی هر کمک به آن ها باشد.
۱۰- «به من اعتماد کن ولی همیشه مراقب باش»
زندگی شخصی؟ حریم خصوصی؟ هیچ کدام آن ها برای فرزندان والدین سمی وجود ندارد.
اگر سعی کنید دسترسی آن ها به حریم شخصی تان را محدود کنید، شما را به بی اعتمادی متهم می کنند. حتی داشتن خانه ی مستقل هم فرزند بالغ را از چنین والدینی مصون نگه نمی دارد. فرزندان چنین والدینی باید به همه ی سؤالات آن ها پاسخ دهند – «چرا آن لیوان را نشستی؟» یا «چرا پولت را برای خرید چنین آشغالی هدر دادی؟» چنین والدینی هیچ احترامی برای زندگی و تصمیمات شخصی فرزند خود قائل نیستند.
پاسخ ها