مجمر اصفهانی کیست
زندگی نامه سید حسین طباطبائی اردستانی مجمر اصفهانی
حسین طباطبایی اصفهانی در اواخر قرن دوازدهم هجری در شهری در استان اصفهان به نام زواره به دنیا آمد و پس از اینکه در علوم متداول و فنون ادب تحصیل کرد به سمت تهران راهی شد و به خدمت معتمد الدوله نشاط اصفهانی که از رجال دانشمند و از معارف شعرای قاجاریه بود راه یافت.
چکیده ای از بیوگرافی مجمر اصفهانی
• نام اصلی: سید حسین طباطبایی اصفهانی
• زاده : ۱۱۱۹ هجری قمری - زواره
• محل زندگی: تهران - اصفهان
• درگذشته: ۱۲۲۵ هجری قمری- تهران
• لقب: مجتهد الشعرا
• تخلص: مجمر
• زمینه کاری: شعر و ادبیات فارسی
• ملیت: ایرانی
• مذهب: اسلام -شیعه
• دوران : زمان حکومت قاجاریه
• سبک نوشتاری: سبک بازگشت ادبی
• دیوان اشعار: دیوان مجمر اصفهانی
• استاد: عبدالعظیم بیدگلی کاشانی
• پدر : سید علی طباطبایی اصفهانی
زندگی نامه مجمر اصفهانی
بیوگرافی مجمر اصفهانی
نام اصلی او سید حسین طباطبایی اصفهانی است. او سادات طباطبائی بوده و یکی از شعرای به نام ایرانی نیز محسوب می شود. حسین طباطبایی اصفهانی در اواخر قرن دوازدهم هجری در شهری در استان اصفهان به نام زواره به دنیا آمد و پس از اینکه در علوم متداول و فنون ادب تحصیل کرد به سمت تهران راهی شد و به خدمت معتمد الدوله نشاط اصفهانی که از رجال دانشمند و از معارف شعرای قاجاریه بود راه یافت.
مجمر پس از شاگردی نزد نشاط، توانست به درگاه فتحعلی شاه قاجار برود و از باب خلق و شعر، مورد تایید ایشان واقع گردد. از آنجایی که فتحعلی شاه قاجار، یکی از شاهان قاجار بود که خود نیز از شاعری بهره ای وافی داشت و با سخن نیکو آشنایی کامل داشت، لقب مجتهد الشعرایی را به حسین طباطبایی اصفهانی اتخاذ کرد و او را مورد عنایت و ملاطفت خویش قرار داد و سر افرازش گردانید.
او قصیده هایی زیادی را در مدح فتحعلی شاه سروده است و سراییدن قصیده، سبک عراقی را طی می کرد. اما در سرودن غزلیات خود، نگاه زیادی به سبک سعدی و گاها سبک حافظ داشت و برای سرودن غزل، از آن ها پیروی می نمود. خیلی ها معتقدند که مجمر به دلیل عمر کوتاهی که داشت، نتوانست آن طور که باید و لایقش بود، به چشم آید. اما به طور کلی، او شاعری بود که زبان خوش و نمکینی در سرودن اشعارش داشت.
اشعار مجمر اصفهانی
نمونه ای از اشعار مجمر اصفهانی
نه قابل تکلیفی و نه لایق حشری نه در غم امروزی و نه در غم فردا
زین بانگ جرس راه به جایی نتوان برد کو خضر رهی تا که شود راهبر ما
* * *
چو ره درست روی گو بمان که گمشدگان چه سود ازین که چنین میروند چابک و چست
* * *
شکوهام از بخت نافرجام نیست هر که را عشق است او را کام نیست
طی نشد این راه و افتادم ز پای وین عجب کافزون تر از یک گام نیست
گر برآید بانگ بدنامی ز خلق نیک نام آن کس که او را نام نیست
گر بیاشامند خون او رواست هر که او در عشق خونآشام نیست
* * *
عالم ترا و ما همه بیخانمان و نیست غیر از دل خرابی و آن نیز جای تست
گر با درون شاه و اگر با دل گدا در هرچه بازجستم و جویم هوای تست
جز جان ندادهایم که گویم برای کیست کاری نکردهایم که گویم برای تست
* * *
هر یک ازین همرهان رهبر یکدیگرند قافلهٔ عشق را قافلهسالار نیست
* * *
مقیمان حرم را حلقه بر دست من اندر حلقه ی دردی کشان مست
شدم از کعبه در بتخانه کز دوست پرستش را بتی بر یاد او هست
نه در بالا نه در پست است و جمعی به جستجویش از بالا و از پست
به صحرا مرغ و در دریا مرا دام به دریا حوت و در صحرا مرا شست
* * *
ز سر عشق خبر نیست پیر کنعان را که دل نداده به طفلی که غیر فرزند است
* * *
زاهد که عیب برهمنان گفت پیر ما با او مگر چه گفت که با برهمن نگفت
* * *
جان دادم و رفتم به سلامت ز ره عشق راهی است ره عشق که هیچش خطری نیست
گردآوری : بخش علمی
پاسخ ها