سلام بابایی مهربونم!
من اومدم که امروز، یعنی روز تو، حسابی ازت تشکر کنم و بگم چقدر دوستت دارم. میدونم که هر روز برای ما زحمت میکشی و کلی کار میکنی که ما خوشحال باشیم، ولی امروز روز توئه من میخوام این بار من برات قصه بگم. مثل بچگیا، سرتو بذار رو پام و به قصهی من گوش کن!
یادت میاد، بابایی، وقتی بچهتر بودم، قبل خواب برام قصه میگفتی؟ همیشه توی قصهها یه قهرمان بود که همه رو نجات میداد. راستش رو بخوای، اون قهرمان من رو همیشه یاد خودت میندازه. چون تو هم یه قهرمانی که همیشه مراقب مایی. حتی وقتی خستهای یا چیزی اذیتت میکنه، باز هم لبخند میزنی و به ما میگی همهچیز خوبه.
مامان همیشه میگه تو آچارفرانسه خونهای. هرچی خراب بشه، از دوچرخه گرفته تا شیر آب، تو بلدی درستش کنی. ولی راستش رو بخوای، تو فقط وسایل خونه رو درست نمیکنی، دل ما رو هم وقتی ناراحتیم درست میکنی. مثل وقتی که زمین خوردم و زانومون زخم شد، یا وقتی که عروسک موردعلاقهم خراب شد. تو همیشه یه جوری همهچی رو بهتر میکنی که قبل از اونو دیگه یادم نمیاد!
بابایی، من عاشق وقتایی هستم که باهام بازی میکنی. وقتی میشینی با لگو ها برام خونه میسازی یا صبر میکنی دختر کوچولوت موهاتو ببنده، انگار دوباره خودت هم بچه میشی! وقتی هم که دنبالم میکنی و من قایم میشم، خندههام تا آسمون میره. بعضی وقتا فکر میکنم تو یه بابای جادویی هستی که میتونه هر چیزی رو شاد و قشنگ کنه. حتی اگر دستات خالی باشه بازم از توی آستینت انقدر مهربونی برامون درمیاری که اندازهی تمام دنیا برامون ارزش داره.
بابا، وقتی خستم یا یه چیزی اذیتم کرده، شونههای تو امنترین جای دنیاست. شونههات جاییه که میتونم یه عالمه آروم بشم و حس کنم هیچچیز نمیتونه ما رو بترسونه. انگار همه دنیا تو اون لحظه کوچیک میشه و فقط تو و ما میمونیم. بابا، حتی وقتی که بزرگ شدم و تو پیر که نه بزرگ تر از من شدی، هر چه قدر هم دور باشی یا دور باشم، خودمو میرسونم به خونهی امنام یعنی شونههات.
تو فقط بابای من نیستی، تو بهترین معلم دنیایی. چیزای خیلی زیادی ازت یاد گرفتم. یادم دادی چطور دوچرخهسواری کنم، چطور نترسم وقتی زمین میخورم و مهمتر از همه اینکه چطور همیشه به خودمون و دیگران احترام بذاریم. وقتی بدنیا میایم، به نظر دنیا خیلی ترسناک میاد، اما وقتی دستاتو میگیرم و با تو شهرو قدم میزنم، همه چی امن میشه.
بابایی، من کلی حرف دارم که بگم چقدر قدر تو رو میدونم. میدونم که گاهی وقتا خسته میشی ولی باز هم برای ما وقت میذاری. میدونم که کلی کار میکنی تا ما خوشحال باشیم. و میدونم که دوست داری بهترینها رو برای ما فراهم کنی. منم هم قول میدم همیشه قدردانت باشم و کاری کنم که به ما افتخار کنی. بهت قول میدم روی برسه که ، پر افتخارترین جای دنیا وایستادم و اون موقع اس که میگم، من اگر اینجام فقط به خاطر تلاشهای تو و مامانه.
بابایی، آرزوم اینه که همیشه سالم و خوشحال باشی. دلم میخواد همیشه لبخند روی لبات باشه و هیچچیز نتونه ناراحتت کنه. قول میدم که همیشه کنارت باشم و بهت یادآوری کنم چقدر دوستت دارم.
حالا که دارم این نامه رو تموم میکنم، میخوام یه چیزی رو بگم که شاید همیشه یادت نرفته باشه: تو بهترین بابای دنیایی! من خوششانسترین و خوشبختترین بچهی دنیا هستم که بابایی مثل تو دارم. دوستت دارم تا بینهایت و یه کم بیشتر!
پاسخ ها