غزل رفتن تو عمر مرا زایل کرد

خون دل، قافیه شعر مرا مشکل کرد

 

در فراق تو بجز گریه به دادم نرسید

دوریت روز خوشم را به درک واصل کرد

 

یک طرف فاصله ها و طرفی خاطره ها

این میان عقل نگنجید و جنون منزل کرد

 

نام تو گفتم و گفتند که شاعر شده ام

لطف یاد تو نظر بر من ناقابل کرد

 

دل من از طلب روی تو لب ریز شد و

وحی چشمان تو آیات غزل نازل کرد

 

شعر مجنون من از قطعه لیلایی تو

شمس تو مثنوی عمر را کامل کرد

 

آتش هجر تو با سوز جگر گشت عجین

مشعلی ساخت که این مرثیه را حاصل کرد

 

آخرین مصرع من بود که مرگ تو سرود

رحلتت نام و امضای مرا باطل کرد