احسان اقبال سعید

لمیده بر کرانه ی لمان

احسان اقبال سعید لمیده بر کرانه‌ی لمان گریزی بر زندگی اردشیر زاهدی احسان اقبال سعید مرد سالدیده با چشمان کم رمقش خرامیدن...

چشم های آقا نمره یک بود

احسان اقبال سعید چشم‌های آقا نمره یک بود! در این روز‌های صعب که هم سهل است وهم ممتنع شاید سپری نمودن لختی از وقت با جادو...

پسرخاله، شما ملتفت نیستی

احسان اقبال سعید پسرخاله شما ملتفت نیستی! احسان اقبال سعید ناشتا تمام بود که چند آژان خودژنرال پندار با چشم‌هایی مضطر زی...