"گریهمون هیچ، خندهمون هیچ، باخته و برندهمون هیچ" شعاری بود که در وصف جدال تلخ کیمیا علیزاده و ناهید کیانی پس از سالها شنیده شد.
برترینها: احتمالا پرتکرارترین قاب دیدهشده اینروزها همان آغوشیست که ناهید و کیمیا پای سکوی مدال در کاخ گرندپله برای هم باز کردند. قابی که بارها و بارها بازنشر شد. سلبریتی و غیرسلبریتی با این تصویر به کنشگری پرداختند. اما فصل مشترک این شبهپویش، ترانهای از سال ۵۷ بود. "گریهمون هیچ، خندهمون هیچ، باخته و برندهمون هیچ" شعاری بود که در وصف جدال تلخ کیمیا علیزاده و ناهید کیانی پس از سالها شنیده شد.
سعید برآبادی، روزنامهنگار در وصف این ترانه ماندگار نوشته: "زویا زاکاریان در ترانه «خالی» از تجربهای بینظیر سخن میگوید؛ آنگاه که «بین بودن و نبودن»، «گیج و مبهوت» هستیم، از «عاطفه و خشم» و حتی از دوری و نزدیکی به خودمان نیز خالی شدهایم. این خالیبودن تنها شیوه مواجهه با وضعیت و گرفتن تصمیم درست است."
به هر حال شرایطی که ظهر جمعه در حین و پس از این مسابقه حاکم بودی نشانی پررنگ از تشتت داشت. عدهای طرفدار سفت و سخت ناهید کیانی بودند، عدهای سردرگم بودند و عدهای هم شاید اصلا اهمیتی برای این مسابقه قائل نبودند اما خب روی صحبتمان با آنهاییست که ترانه زویا زاکاریان را زیر لب زمزمه میکردند.
به قول رضا صائمی ، المپیک امسال فقط آوردگاهی ورزشی نبود، رهاوردی بود در ستایش وطن و ارزش آن. بیگانه اما نه آنکه به غربت رفته که آنهایند که آدم را در وطن خویش غریب می کنند و از خانه می رانند. آنها که از پای بست خانه را ویران کردهاند، نمیتوانند خود را صاحبخانه بدانند و فرزندان ایران را بیگانه. هر دو جریان، چه جهان وطنیهای متجددنما و چه جزماندیشان متحجربقا، نمیدانند که تاریخ بیجغرافیا، توهمی اتوپیایی بیش نیست که آدمی، آزادی را برای آبادی خود میخواهد که سینه چاک کردن برای عزت، خاک کردن وطن نیست، درخاک وطن عزت یافتن و به آن عزت بخشیدن است.
پیشتر روزنامه هممیهن درباره شاعر این ترانه نوشته بود: ۲۵ خردادماه ۱۳۲۹ در محله پل چوبی تهران در خانوادهای آذری و ارمنی به دنیا آمد؛ در خانهای که کسی به زبان فارسی سخن نمیگفت. سه دهه بعد اما نام او در کنار ایرج جنتیعطایی، شهیار قنبری، اردلان سرفراز، منصور تهرانی و... در ردیف مهمترین ترانهسرایان موج نوی ترانه ایران قرار داشت.
در پی کشفی تازه در جهان هنر بود و جز این آموختنیها، شعر و ادبیات را نیز بهجد دنبال میکرد. درنهایت در سال ۱۳۵۳ پایش به دنیای ترانه باز شد؛ آنهم در روزگاری که موسیقی پاپ در اوج درخشش خود بود و نسل نوینی از هنرمندان در این عرصه به شهرتی فراگیر دست یافته بودند. با نزدیکشدن به بهمنماه ۵۷، ترانهسرای قصه دو شاهکار «شبزده» و «خالی» را به ترانه ایران تقدیم کرد ام بر سر او هم همانی آمد که بسیاری از خوانندگان نوظهور در نیمه دوم دهه ۱۳۵۰ در سالهای بعد چشیدند؛ سکوت، تغییر فعالیت و درنهایت مهاجرت.
ملودی این ترانه را سیاوش قمیشی نوشته، همانی که اینروزها تکههایی از گفتگوی مفصلش مدام دست به دست میشود. آهنگسازِ "خالی" اما انگار حال و احوال خوشی ندارد و حالا بیش از پیش به ترانهای که آهنگش را نوشته شبیه است. همانجایی که از ثبت قاب یادگاری و ارتباط با خانوادهاش در ایران دوری میکند انگار بین بودن و نبودن، گیج و مبهوت مانده و از خویشی و غربت تهی شده است.
آرنژمان یا تنظیم نزدیک به صد ترانه در دههای چهل و پنجاه شمسی به عهده اریک آرکانت بوده. همکاری با خوانندههایی نظیر حسن شماعیزاده، ابی، داریوش، مارتیک، حبیب، شهرام شبپره و ... کارنامه پرباری را برای او در موسیقی ایرانی به ارمغان آورده است.
"خالی" اما انگار مانیفست او برای دوران پربارش است. سازهای بادی و به طور کلی داشتن سویههایی از موسیقی جاز همواره شناسنامه آثار این فرانسوی خوشقلب موسیقی ما بود. کاشت فراز و فرودهای دقیق در تنظیم نشاندهنده این است که اریک، پیام زویا و سیاوش را به خوبی دریافته و حالا پس از نزدیک به پنج دهه این معجون دوباره به گوش میرسد.
بخشی از ترانه "خالی"
پاسخ ها