تیم ملی و خاطرات کیروش و برانکو؛ اتحاد برای فرار از آن تلخی دیوانهکننده؛ تیم ملی ایران در خرداد به مصاف چهار حریف خود در مقدماتی جام جهانی میرود آن هم در حالی که برای صعود به دور بعد ظاهرا چارهای جز بردن هر چهار حریف خود ندارد.
به گزارش ورزش ، با تمام شدن رقابتهای گروهی لیگ قهرمانان آسیا حالا نوبت به تیم ملیای میرسد که کار دشواری برای صعود به دور بعد مقدماتی جام جهانی دارد.بخصوص که با انصراف احتمالی کره از مسابقات مقدماتی کار صعود برای تیم دوم هم سخت میشود و همه بازیها نبرد مرگ و زندگی است.
البته که حیف است که وقتی اینگونه باشگاه هایمان در غرب آسیا میدرخشند رفتن به جام جهانی را به تیم هایی ببازیم که مشخصا از نظر استعداد فوتبالی در سطح پایین تری از ایران قرار دارند و نه عراق و نه بحرین حتی با وجود میزبانی نباید سد راه فوتبال ما در رسیدن به جام جهانی باشند.
نگاهی به اوضاع فوتبالمان در این روزها و سطح کیفی بازیکنانی که حالا بیشتر از قبل میدان دیده و باتجربه تر شده اند عیان می سازد که تیم ملی ایران باید بحرین و عراق را ببرد و جام جهانی را ببیند. برای مایی که دو دوره متوالی که یک بار به سختی و بار دیگر بی دغدغه به جام جهانی رفتهایم، حذف شدن آن هم در دور اول مقدماتی جام جهانی و در مصاف رقیبان درجه دو آسیایی به هیچ وجه توجیه پذیر نیست و دیوانه کننده است. فکر کردن به این موضوع که ما با داشتن بیشترین بازیکنان شاغل در اروپا نسبت به هر دوره دیگری و با داشتن لیگی که از لحاظ تاکتیکی و فنی هر سال پیشرفت داشته، به جام جهانی نرویم، یک آه و حسرت پیش از وقوع حادثه به همراه می آورد چه برسد به اینکه حادثه رخ بدهد و ما همچون ۲۰۱۰ بازیهای کره شمالی را در برابر برزیل ببینیم و آه بکشیم برای نبودن تیممان در قطر. آنچه لازم است تا این روزها بیشتر و بیشتر در ذهن همه فوتبالیها جا بگیرد همین اهمیت بازیهای پیش روی تیم ملی است.
شرایط امروز تیم ملی در راه رسیدن به جام جهانی بی تفاوت به شرایط این تیم در مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ نیست. آن نسل طلایی را به خاطر بیاورید ؛ کریمی، مهدویکیا، هاشمیان، زندی، دایی، کعبی، نکونام و ... همه این بازیکنان بزرگ فاصله زیادی با حذف از مرحله اول مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ نداشتند. وقتی تیم ملی به اردن در تهران باخت چارهای جز بردن اردن در خاک این کشور نبود. اگر اتمسفر حاکم بر فوتبال ایران شبیه آن زمان شود، اگر فدراسیون فوتبال همان کند که فدراسیون دادکان کرد و اگر اتحادی بر سر تیم ملی شکل بگیرد که آن زمان شکل گرفت، بردن عراق و بحرین چندان دشوار نمی نماید. به یاد آوریم که مساوی در برابر اردن و در ورزشگاه لبریز از تماشاگر آن، هم شانس صعود ما را تقریبا به صفر میرساند. اردنی که یک سال قبلش در مقدماتی جام ملتهای ۲۰۰۴، ما را سه بر دو برده بود و در آن زمان واقعا حریف سرسخت و چغری هم بود. نشان به آن نشان که در جام ملتهای همان سال ژاپن قهرمان را تا آستانه حذف از جام ملتها هم پیش برد و تنها یک تغییر دروازهای که ضربات پنالتی به سمت آن زده میشد به کمک ژاپن آمد تا از چنگ اردنیها بگریزد.
یک ماه بعد از سومی در جام ملتها و در اوج درخشش تیم ملی برانکو باید به مصاف اردن میرفتیم اما استرس نبردن این تیم و نرفتن به جام جهانی اجازه لذت بردن زیاد از درخشش تیم ملی در جام ملتهای چین را نمیداد. کابوس به ما نزدیک بود اما آنچه شد یک حماسه به تمام معنا بود. فدراسیون فوتبال پا در میانی کرد و وحید هاشمیانی که با تیم ملی قهر کرده بود را دوباره برگرداند و خداداد عزیزی که در اوج پختگی در لیگ میدرخشید نیز با روی خوش برانکو پس از سه سال به تیم ملی دعوت شد. اما همه آنچه باعث شد تا در شامگاه هجده شهریور ۱۳۸۳ به اندازه یک صعود به جام جهانی خوشحال شویم بازگشت دو بازیکن ستاره نبود.
فدراسیون فوتبال در فاصله مرداد تا شهریور یعنی مابین جام ملتها و مقدماتی جام جهانی فضا را به شدت فوتبالی کرد. همه چیز در این فوتبال به خدمت تیم ملی در آمد و نتیجه آن شد که وقتی علیرضا نیکبخت با ضربه سر خود ورزشگاه دود گرفته امان را ساکت کرد و آن سلام نظامی را به سمت جایگاه داد همه ایران غرق در شادی صعود شد. ورزشگاهی که لبریز از فحاشی به نژاد ایرانی بود با گل دوم علی دایی خاموش شد تا بهترین تیم تاریخ فوتبال اردن در بزنگاه رویابافی برای صعود به جام جهانی توسط تیم ملی ایران شکار شود. قصه صعود به جام جهانی ۲۰۰۶ پس از بردن اردن آسان نشد. چرا که یک ماه بعد در جدال با قطر هم به مشکل برخوردیم و آنجا هم با هنرنمایی هاشمیان و خداداد کامبک زدیم و رفتیم به جایی که ژاپن و بحرین و کره شمالی انتظارمان را می کشیدند و در نهایت هم به آلمان ۲۰۰۶ رفتیم.
اکثر فوتبالیها کار نشدی که تیم ملی با کارلوس کیروش در سه بازی آخر مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ کرد را به خاطر دارند. اینکه سه برد متوالی که دو تای آن در خانه حریفان بود ما را به عنوان صدرنشین به جام جهانی برد. آنجا یک کیروش بود که خوب میدانست چگونه تیمش را برای کار نشدنی آماده کند. اینجا اما آن کاریزمای کیروشی در وجود دراگان اسکوچیچ اگر چه دیده نمی شود اما در عوض خوب میدانیم که او وقت و انرژیاش را کامل برای تیم ملی گذاشته.
درست است که تیم ملی فعلی انسجام و سازمان تیمهای برانکو و کیروش را ندارد اما مگر چقدر به این تیم فرصت دادهایم تا سازمانی در خور بیابد؟ چطور زمان آن دو مربی میشد لیگ را برای مدت زیاد آن هم نه لزوما برای بازیهای حیاتی تعطیل کرد اما برای تیم ملی فعلی نمیتوان؟ آنچه این روزها دیده نمیشود آن اتمسفری است که حول فوتبال ملی در شهریور ۱۳۸۳ و خرداد ۱۳۹۲ شکل گرفته بود. آن قدر آلوده به فوتبال باشگاهی شدهایم که از فوتبال ملی غافل ماندهایم. شاید این عبارت «همه با هم برای ایران» بیشتر شبیه جملات تبلیغاتی انتخابات سیاسی باشد اما اینجا واقعا و در این زمان «همه با هم برای ایران» تا تیم ملی را به جایی ببریم که حالمان را بهتر میکند.
اگر برای یک ماه دعواها را کنار بگذاریم، اگر فدراسیون فوتبال فضای تیم ملی را به خوبی مدیریت کند، اگر اسکوچیچ از همه پتانسیل بازیکنانی که آمادگی کافی را دارند استفاده نماید و بتواند به آنها نظم ذهنی لازم را بدهد و حریفان را به خوبی آنالیز کند و اگر بدشانسی هم دست از سر تیم ملی بردارد میتوان منتظر یک حماسه در خرداد ۱۴۰۰ هم بود.
کنار بگذارید این دعواهای زرگری بر سر باشگاههایی که اگر تیم ملیمان رنگ جام جهانی را نبیند باید با انبوهی بازیکن بیانگیزه سال منتهی به جام جهانی را سپری کنند. نوبت، نوبت تیم ملی است. خرداد ۱۴۰۰ را همچون شهریور ۱۳۸۳ و خرداد ۱۳۹۲ تاریخی و حماسی کنیم. کار نشد ندارد مخصوصا برای «تیم ملی فوتبال ایران».
حجت شفیعی
پاسخ ها