با ناکامی مربع قدرت قاره آسیا (ایران، عربستان، کرهجنوبی و ژاپن) در رسیدن به دیدار پایانی جام ملتهای آسیا، این سوال مطرح میشود که آیا دوران درخشش غولهای قاره کهن به پایان رسیده (یا در حال به پایان رسیدن است) و قدرتهای نوظهور جای آنها را گرفتهاند؟
روزنامه اعتماد: با ناکامی مربع قدرت قاره آسیا (ایران، عربستان، کرهجنوبی و ژاپن) در رسیدن به دیدار پایانی جام ملتهای آسیا، این سوال مطرح میشود که آیا دوران درخشش غولهای قاره کهن به پایان رسیده (یا در حال به پایان رسیدن است) و قدرتهای نوظهور جای آنها را گرفتهاند؟
تا پیش از راهیابی دو تیم اردن و قطر به فینال جام آسیا کمتر کسی تصور میکرد این دو تیم (خصوصا اردن) در مقابل ایران، ژاپن و کرهجنوبی با انبوه ستارههای بینالمللیشان شانسی برای رسیدن به دیدار پایانی و مقام قهرمانی داشته باشند. اما نمایش ضعیف کرهجنوبی در بیشتر بازیهایش خصوصا مقابل اردن در مرحله حذفی، راهیابی ژاپن به دور حذفی به عنوان تیم دوم، نمایش ضعیف ایران مقابل هنگکنگ، سوریه و قطر و بازیهای نه چندان مقتدرانه عربستان این باور را تقویت کرد که شاید خورشید قدرتهای سنتی فوتبال آسیا رو به غروب گذاشته و روشناییهای تازهای از افق این قاره سر برآورده است.
اما آیا اینچنین است؟ آیا تا چند صباح دیگر باید مسیر حرکت هنگکنگ و مالزی و اردن را در راه کسب جامهای معتبر و حتی راهیابی به جام جهانی بسنجیم؟ ملاک برای پیشرفت و پسرفت در فوتبال چیست؟
فوتبال سینمایی
در اوایل دهه 40 خورشیدی که کلیت سینمای کشور در چنبره فیلمهای عامهپسند گرفتار شده بود، هوشنگ کاووسی، منتقد سرشناس سینما برای نام بردن از این فیلمها، اصطلاحی را ابداع کرد که به مهمترین و پرکاربردترین اصطلاح غیرترجمهای ادبیات سینمایی تا امروز تبدیل شده است: «فیلمفارسی».
کاووسی معتقد بود این قبیل فیلمها نه فرم دارند، نه ساختار و نه حتی داستان بلکه ترکیبی از ملودرامهای خانوادگی و قصههای عامیانه هستند که درونمایه اصلی آنها را تضادهای طبقاتی (پولدار و فقیر)، تضادهای ارزشی (جوانمردی و نامردی) و تضادهای اجتماعی (شهری و روستایی) شکل میدهند که به آسانی مورد توجه مردم قرار میگیرد.
بیشتر از نیم قرن گذشته از طرح این تعریف، حالا همان ویژگیهای فیلمفارسی، در حوزه ورزش و بالاخص فوتبال به خوبی قابل انطباق است. همان تضادهای سینمایی که خیلیها به خاطرش رهسپار سالنهای نمایش فیلم میشدند، حالا در عرصه فوتبال آسیا خودنمایی میکند.
قطر، ژاپن؛ دو نگاه متفاوت
فوتبال برشی از زندگی است. قابی که 90 دقیقه از زیست بشر را با همه صفات و ویژگیهای منطبق با آن در قالبی محصور بین دو دروازه و به وسیله یک توپ به نمایش میگذارد. شادی، اندوه، اعتراض، خشم، حسرت و بسیاری دیگر از ویژگیهای انسانی در زمین فوتبال ظهور مییابد. مهم آن است که این ویژگیها در طول یک ساعت و نیم زمان قانونی یک مسابقه چگونه خود را بروز میدهند. آیا هیچ تفاوتی بین نمایش این صفات در سطح اول فوتبال جهان با فوتبال در قاره آسیا مشاهده میشود؟
برای پاسخ به این پرسش، به همین مسابقه آخر ما با قطریها در جام ملتها نگاه کنید؛ از رفتار بازیکنان میزبان در زمین و کنار زمین بهخصوص در لحظاتی که از ما جلو افتاده بودند، چه برداشتی میکنید؟ انگار سکانسی از یک فیلمفارسی پشت قاب تلویزیون در حال نمایش است و نه یک مسابقه فوتبال با ویژگیهایی که شایسته بالاترین سطح آن در یک قاره است. صحنههایی مملو از تضاد، از صندلی تماشاچیان گرفته تا عمق زمین چمن؛ درست مثل نمایش همان تضادهای فیلمفارسیهای دهه چهل. دوگانهسازیهای «نامرد - جوانمرد» و «پولدار - فقیر» در مسابقه ایران - قطر کاملا به چشم میآمد. تظاهر جنونآمیز قومی بدون «ساختار» و «فرم» در مقابل کشوری با تمدنی چند هزار ساله.
این تضاد و دوگانهجویی حتی کار را به جایی رساند که خشم آنها را از به کار بردن نام اصلی یک آبراهه نیز به دنبال آورد. یک کمدی مبتذل در قامتی پر از رنگ و لعاب. جز در یک فیلمفارسی، کجا میتوان چنین تضاد عجیبی را سراغ گرفت؟!
اگر بازیکنان قطر را به عنوان بازیگران یک فیلم در نظر بگیرید، جز اغراق در شخصیتپردازی این بازیگران چیز بیشتری قابل مشاهده بود؟ اغراق در شخصیتپردازی هم از مهمترین ویژگیهای ساخت یک فیلمفارسی عامهپسند است!
برای درک بهتر این موضوع، گذری به بازی ایران - ژاپن بعد از سوت پایان و مقایسه آن با بازی ایران - قطر در همین دقایق راهگشاست. رفتار ژاپنیها بعد از باخت به ایران در قیاس با رفتار قطریها بعد از برد ایران چگونه بود؟ به هر حال هر دو مسابقه در مرحله حذفی میگذشت و هر تیمی بازنده به رختکن میرفت باید از همان جا به کشورش بازمیگشت. اما شخصیتپردازی بازیکنان (بازیگران) ژاپنی بعد از باخت به ایران با چیزی که از رفتار قطریها بعد از بردن ایران مشاهده شد، کاملا متفاوت است. گوشهای از یک ملودرام خانوادگی (صحنههای بعد از برد قطر توام با هیجانزدگی بیش از حد و گاه حتی سرکش به همراه توهین به تیم بازنده از روی سکوها) در قیاس با پذیرش واقعیت در یک چارچوب رئالیستی (رفتار با طمأنینه ژاپن بدون اشک و آه و قبول اینکه باخت هم در فوتبال امری کاملا طبیعی است همان طور که بردن هم به همان میزان طبیعی است) تفاوت دو سطح فوتبال در دو سوی یک قاره را نشان میدهد.
جالب آنکه در یک نگاه وسیعتر، مقایسه رفتار همین ژاپنیها با همتایانشان در قاره اروپا باز هم توسعهیافتگی بیشتر فوتبال در قاره سبز را نسبت به آسیا به نمایش میگذارد.
مدل عراق و توسعه نامتوازن
توسعهیافتگی چیزی نیست که یک شبه به دست آمده باشد. برای دستیبابی به یک توسعه متوازن باید دهها سال بلکه قرنها از لا به لای صفحات کتاب زندگی گذشت تا به فصل توسعه متوازن و پایدار رسید. اروپا از بعد از رنسانس و ژاپن از بعد از جنگ دوم جهانی پای در این مسیر گذاشتهاند. تعیین درست شیوه زندگی، حفظ محیط زیست، سلامت جامعه و توجه اصولی به انواع پارامترهای دیگر، شرط لازم در نیل به توسعه پایدار است. طبعا به همین نسبت هم توازن چنین مدلی از توسعه در زمین فوتبال نمود دارد. درباره قطر و هنگکنگ و سوریه و عراق نیز این نسبت برقرار است.
اگر به رفتار عراقیها در قبال علیرضا فغانی دقت کنید، با گوشهای دیگر از این فوتبال توسعه نیافته در غرب آسیا روبهرو میشوید. گیریم داور مسابقه عراق - اردن در قضاوتش اشتباه کرد. اصلا فرض کنید علت حذف عراق از دور مسابقات، فقط و فقط نوع قضاوت فغانی بوده است. آیا رفتاری که بعد از آن مسابقه با این داور شد، در منطق یک فوتبال توسعهیافته جایگاهی دارد؟ آیا در فوتبال اروپا هم در قبال نوع قضاوت یک داور تا پای تهدید جانی او و خانوادهاش پیش میروند؟ اگر فغانی عین همین قضاوت را علیه کرهجنوبی و ژاپن انجام داده بود، واکنش آنها نیز مانند چیزی بود که از عراقیها مشاهده کردیم که هنوز هم ادامهدار است؟!
توسعه پایدار یک رفتار فرامتنی نیست؛ وقتی آهنگ توسعه در تار و پود یک جامعه رسوخ کند، زیر و بم آن جامعه را دگرگون میکند و همه اجزای آن به یک نسبت رو به جلو حرکت میکنند. قطر میتواند ادعا کند که در بسیاری جهات، یک جامعه توسعهیافته است، ولی حداقل در حوزه فوتبال طرح چنین ادعایی از جانب آنها قابل قبول نخواهد بود. این مفهومی از توسعه نامتوازن و ناپایدار است که با شدت و ضعف در کشورهای مختلف نمود دارد.
فغانی، قربانی فوتبال نیست
عصر «فوتبال دلی» در جوامع توسعه یافته گذشته است. این جوامع آموختهاند که در توسعه متوازن و پایدار، فوتبال هم جزیی از زندگی آنها و نه چیزی فراتر و متمایز است. پس اگر آموزش در مدرسه و دانشگاه، تجارت و همه ارکان یک زندگی، در قالب احساس میگنجد، فوتبال هم میتواند دلی و احساسی جلو برود و در غیر این صورت اگر زندگی بر پایه اسلوب و قواعد مشخص و از پیش تعیین شده پایهگذاری میشود، مآلا فوتبال هم از این اسلوب جدا نخواهد بود.
تفاوت نگرش به ورزش فوتبال در بخشهایی از شرق آسیا نسبت به بخشهایی از غرب این قاره از همین جا نشات میگیرد. در کرهجنوبی و ژاپن به فوتبال در چارچوب توسعه پایدار مینگرند و در غرب آسیا همه چیز با احساسات مقایسه میشود.
برد و باخت در یک مسابقه فوتبال دلیل منطقی و فنی دارد. اگر ژاپن، آلمان را در جام جهانی میبرد و از عراق در جام آسیا شکست میخورد، این موضوع نه به ضعف آلمان ارتباطی پیدا میکند و نه به قدرت عراق. جایگاه تمدن ژاپن، آلمان و عراق در جاده توسعه کاملا مشخص و بدون حرف و حدیث است. سابقه فوتبالی آنها هم در طول تاریخ پیدایش این ورزش مدرن مشخص است. پس یک باخت یا یک برد قرار نیست این جایگاه را تغییر بدهد و کسی هم نمیتواند تنها با یک شکست، در صحت مسیر حرکت ژاپن یا آلمان در جاده توسعه متوازن تشکیک وارد کند. این را هر دوی این کشورهای پیشرفته درک میکنند اما اگر به بعد از وضعیت عراق، آنگاه که چشم بادامیهای شرق آسیا را با شکست مواجه کردند، قابی از یک زیست ناموزون را مشاهده میکنید. برخورد توأم با «احساس» به آنها آموخته که بردن یکی از قدرتهای آسیا در دور گروهی یعنی دستیابی به قهرمانی در مهمترین جام فوتبالی قاره؛ چرا؟ فقط به این دلیل که ژاپن را بردهاند! بلایی که آنها بعد از قضاوت علیرضا فغانی در بازی عراق و اردن بر سر او آوردند نیز نشات گرفته از همین درک ناقص عراقیها از نتیجهای است که مقابل ژاپن کسب کردند. آنها خود را در قامت قهرمان میدیدند و حالا یک داور ایرانی - استرالیایی این قهرمانی را از عراق گرفته است! نمود کامل نمایش یک فیلمفارسی در زمین فوتبال!
یک ابداع جدید...
در مسیر توسعه پایدار، فوتبال انگارهای جدا از پارادایم پیشرفت نیست. فرمول پیشرفت متوازن برای همه جوامع بشری یکسان است. فوتبال و غیر فوتبال هم ندارد. سرنوشت محتوم جوامعی که به توسعه پایدار اهمیت میدهند، حرکت متوازن و رو به جلو در همه اجزا است.
شاید اگر هوشنگ کاووسی امروز در قید حیات بود، برای نوع فوتبال کشورهایی که قابی از توسعه ناپایدار و نامتوازن جوامع خودشان را در چمن سبز به نمایش میگذارند، یک واژه جدید ابداع میکرد: «فوتبالفارسی!»
پاسخ ها