بخشی از گفتگو با نیلوفر لاریپور، شاعر و ترانهسرا درباره حضور و جایگاه ناصر عبداللهی در موسیقی پاپ ایران را بخوانید.
روزنامه هم میهن: نیلوفر لاریپور، شاعر و ترانهسرایی است که نامش با نسل نخست موسیقی پاپ داخل ایران بعد از انقلاب 57 بهخصوص شادمهر عقیلی گره خورده است. بسیاری از طرفداران شادمهر که در آن روزهای آفتابی کاستهای او را میخریدند، با نام ترانهسرایی مواجه میشدند که عمده ترانههای آلبومهای شادمهر را نوشته بود؛ آثاری چون «مسافر»، «روح سبز»، «هزار و یک شب»، «آسمونی»، «غریبه» و... که در آلبومهای «مسافر» و «دهاتی» منتشر میشدند.
این همکاری بعدها در آلبومهای «پر پرواز» و «آدم و حوا» نیز ادامه پیدا کرد. ازاینمنظر لاریپور را میتوان یکی از پرکارترین و مؤثرترین ترانهسرایان آن دوره موسیقی ایران دانست؛ فردی که ضمن همکاری با دیگر خوانندگان آنزمان چون سعید شهروز، حمید غلامعلی، حمید خندان، با ناصر عبداللهی نیز در ترانه «راز» همکاری مشترک موفقیتآمیزی داشت و این اثر به یکی از محبوبترین ترانههای ناصر عبداللهی بدل شد.
گفتوگو با لاریپور با بحث درباره سلیقه ناصر عبداللهی در انتخاب ترانه و نوع نگاهش به ترانه آغاز شد، اما در ادامه به برخی جریانهای کلیتر حاکم بر روند تولید موسیقی پاپ در ایران و علل و دلایل مهجورماندن خوانندگان نسل اول در دهه اخیر رسید.
در ادامه این گفتوگو تقدیم شما خواهد شد.
با توجه به ترانههایی که ناصر عبداللهی انتخاب میکرد، میشود گفت نگاه او به ترانه از بسیاری دیگر از خوانندگان و آهنگسازان جدیتر بود. این را از اولین آلبومی که ارائه داد و در آن غزلهای محمدعلی بهمنی را خواند، میتوان مشاهده کرد. البته در انتخاب این اشعار نمیتوان فقط به نقش خواننده اکتفا کرد و لازم است حتماً به مجموعهای که خواننده را هدایت میکنند نیز توجه کرد. ناصر ترانه خوب زیاد خوانده است اما در کارنامه او ترانههای معمولی و بد نیز دیده میشود.
زمانی که با «دارینوش» همکاری داشت و زیر نظر آنها کار میکرد؛ ترانههای بهتری اجرا کرد. درمجموع میتوان گفت میانگین ترانههای خوبی که خواند؛ نسبت به سالهایی که خواند؛ بسیار بیشتر از خیلی از خوانندگان است. خوانندگانی بودند که ازنظر موسیقی و ترانه خیلی خوب شروع کردند اما هنگامی که کار به خودشان واگذار شد؛ سراغ کارهایی رفتند که نازل بود و آنها هم نتوانستند به دوران اوجشان بازگردند. ناصر اما وقتی فوت کرد؛ در اوج بود. او شعر را میفهمید و نگاهش به دنیا بهشکلی دیگر بود.
البته زمانه و سیاستهای پخش آلبوم و تبلیغات و اجرای کنسرت، سلیقه آدمها را تغییر میدهد و آنها بهواسطه این مسائل میکوشند اثری تولید کنند که بهاصطلاح بفروشد. بههمیندلیل نمیدانم که اگر ناصر امروز زنده بود، چه میکرد؟ مانند بسیاری دیگر از خوانندگان آندوران که خوب هم میخواندند، منزوی میشد یا نه؟ بههرحال، نقش کمپانیها مؤثر است اما خود خواننده هم در این مسائل دخیل است؛ حتی در انتخاب شرکتی که میخواهد با آن کار کند. یکی از مهمترین عوامل مؤثر در مسیر مزخرف فعلی در موسیقی ایران، تهیهکنندههایی هستند که در انزوا، سکوت و خانهنشینی آدمهای کاربلد، مناسبات را رقم میزنند. اینگونه میشود که نامهای بزرگ ترانه دهه 70 و اوایل دهه 80 که هنوز حرفی برای گفتن دارند، قریب به یکدهه است که چندان اثری تولید نکردهاند و فعالیت زیادی ندارند.
بله، «ناصریا» یکی از پرفروشترین آثار بود. این آلبوم با «مسافر» شادمهر عقیلی پرفروشهای آندوران بودند.
همه اینها در کنار یکدیگر مؤثر بودند و نمیتوان یک عامل را در تحلیل این ماجرا مطلق کرد. برخی از این خوانندگان مثل حسین زمان ممنوعازکار شدند. زمان خوانندهای بود با انتخابهایی خوب، صدایی گرم و مخاطب نیز در همان دوران جذب کرده بود. شادمهر که رفت و ناصر نیز که فوت کرد. دیگران هم بعضی انتخابهای بد را داشتند. اسم نمیآورم ولی بعضی از خوانندگان خوب ما پس از مطرحشدن و کسب شهرت، شروع کردند به خواندن شعر و آهنگ مجانی. اول هم برایشان همهچیز بهظاهر خوب بود، ولی بعد از مدتی ضعف این کارها نمایان شد. این خوانندهها متوجه نبودند که شهرت و محبوبیت آنها به خاطر شعر و آهنگ خوب بود. بههرصورت در دورهای کارهای خوبی که در ایران تولید میشد؛ باعث شد موسیقی لسآنجلسی تقریباً محو شود و مردم به موسیقی داخل متمایل شدند. آن موسیقی هم متنوع بود؛ شاد، ششوهشت، غمگین، مذهبی و آیینی داشت و سلیقه انواع مخاطبان را پوشش میداد.
شما نگاهی بیاندازید به اسم خوانندهها؛ محمداصفهانی، حامی، نیما مسیحا، حسین زمان، شادمهر، علیرضا عصار و... مدتی بعد اما هم محدودیتها شروع شد، هم برخی خوانندگان رفتند سراغ ترانه و آهنگ مجانی و شد این وضعیتی که الان شاهدیم؛ ابتذال و فاجعهای که امروز گریبان موسیقی ما را گرفته است. از نظر من حتی همین کارهای ساسیمانکن که دوسال یکبار میآید، بازار را فتح میکند و مخاطب را جذب میکند؛ تکلیفاش با خودش روشنتر است زیرا میداند چه میخواهد و لااقل به آن هدف میرسد. کسی فکر نمیکند با گوشدادن به ساسی بتواند دیدگاه عمیقی پیدا کند. اینکار ساسی باز بهتر است از اینکه یک کپی دست دهم از «آسمونی» شادمهر عقیلی را ارائه بدهیم. چون ساسی ادای کسی را در نمیآورد و در ضمن، مدعی هم نیست زیرا چیزی بدتر از این نیست که اثری ادعای فرهیختگی بکند، اما سطحی و مبتذل باشد. در چنین وضعیتی تعداد محدودی خواننده داریم که خوبند ولی تکلیفشان روشن است. از بعضی استعدادهای خوب ما در گذشته هم اینروزها خبری نیست.
برای نمونه، مهران زاهدی خواننده خیلی خوبی بود و در نخستین کارش که تیتراژ سریال «اولین شب آرامش» بود، «به سوی تو» را نخستینبار بعد از کورس سرهنگزاده بازخوانی کرد. آن اجرا با استقبال مخاطب مواجه شد و زاهدی هم صدای فوقالعادهای داشت. امروز واقعاً نمیدانم آن صدا چهشد. من البته ترانهای هم برای او نوشتم که قرار بود تیتراژ سریال «نرگس» بشود که خورد به زدوبندها و... و اصلاً آن سریال بدون ترانه تیتراژ پخش شد.
همین ماجرای تیتراژ سریالها نشانه دیگری است از وضعیت امروز ما چون این تیتراژها بعد از اینکه آهنگساز سریال کارش را تمام کرد، به یک نفر فروخته میشود. اوایل بسیاری از آهنگسازان اعتراض میکردند و میگفتند، وقتی آهنگ سریالی را منِ آهنگساز میسازم؛ تیتراژش نیز با من است، اما نشد. حتی همین شبکه GEM نیز در پایان سریالهای دوبلهشده خود، آهنگ اصلی ترکی را حذف میکند و ترانه فارسی بر تیتراژ آنها میگذارد. اکثر این ترانهها به لعنت یزید هم نمیارزند؛ جز برخی از آنها. مثلاً کاری که مریم دلشاد روی سریال «فاطما گل» نوشت و آوا بهرام خواند.
من چیزی از او ندیدم. البته در آن دوران هم این حاشیهها مثل امروز نبود و امکان بروز نداشت. رسانهها نیز مثل امروز حضور نداشتند. کنسرتهای ناصر اما خیلی جذاب و بسیار متفاوت بودند. او از خوانندههایی نبود که بیاید میکروفن را بگیرد و فقط بخواند و برود. شیرین بود و گاهی کارهای جالبی میکرد. مثلاً یکدفعه وسط یک آهنگ قطع میکرد و میگفت: «با این حال نمیکنم.» و ترانه دیگری میخواند. اینها البته اقتضای آرتیستبودن است. بالاخره کسی که به کنسرت میرود، اگر بخواهد صرفاً آهنگی را بشنود؛ میتواند در خانه نوار کاست گوش بدهد. ناصر، آکتور بسیار خوبی روی صحنه بود و شیرینی ذاتی او باعث میشد آدم هیچوقت از حضورش خسته نشود. جنوبی و خونگرم بود و فضا را عوض میکرد.
خیلی خودش بود. عقاید و باورهای متافیزیکی و ماورایی هم داشت و به نقش اعداد، ستارهها و... اعتقاد داشت. البته اینها را برای خودش داشت و با آنها نیز شوآف نمیکرد. اصلاً در آن دوران هنرمندان شوآف بلد نبودند و اگر هم کسی میخواست شوآف کند؛ امکان چندانی برای آن نداشت. شادمهر عقیلی در زمان شهرت و حتی وقتی فیلم «پر پرواز» هم اکران شده بود، اگر در خیابان راه میرفت، کسی او را نمیشناخت چون رسانهای نبود و تصویرش هم از تلویزیون پخش نمیشد. بقیه خوانندهها هم همینطور بودند. مردم فقط معدودی بازیگران سریالهای تلویزیون را که هرشب میدیدند، میشناختند و حتی بازیگران سینما نیز چندان به چهره شناخته نمیشدند. امروزه اما بهواسطه آشپزی، آرایش و... برخی شهرت پیدا میکنند و مردم آنها را میشناسند. البته در هر دورهای، هر آدمی باید بلد باشد که خود را پرزنت کند؛ وگرنه فید میشود.
چند روز پیش داشتم آهنگهای قدیمی را گوش میدادم. مردم در آندوران مجله میخواندند و ازاینطریق آدمها مشهور میشدند. بسیاری از نسل خوانندگان بعد از دوم خرداد هم چندان توانایی برندکردن خود را نداشتند. باز ناصر دراینزمینه متفاوت بود. از معدود کسانی بود که بهواسطه چهره خاصی هم که داشت؛ مردم او را در خیابان میشناختند و کنسرت هم زیاد برگزار میکرد. در کنار اینها، به تلویزیون هم زیاد میآمد. مرگش اما خیلی عجیب شد. هنوز هم وقتی با دوستان نزدیکاش دراینزمینه صحبت کنید، آنها نیز دقیقاً نمیدانند چه بلایی سر ناصر آمد. فقط میدانیم که کتک خورده بود و بر اثر شدت جراحات درگذشت. کسی هم دنبال قاتل نگشت و خبری نیامد که کسی را به اینجرم دستگیر کرده باشند.
من با این بحث «ترین» مشکل دارم و معتقدم، این انتخابها خیلی سلیقهای است اما بههرحال از تنها همکاری خودم با ناصر بسیار رضایت دارم و اگر بخواهم از ۵ ترانهی برتر ناصر نام ببرم، حتماً «راز» را در آن قرار خواهم داد. خواندن غزلهای محمدعلی بهمنی هم کار بسیار سختی است که عبداللهی در آلبومهای اولیهاش مثل «دوستت دارم»، انجام داد. روی غزل، آهنگسازی و خواندن خیلی سخت است. اما اینکار بسیار خوب از آب درآمد و خیلی هم شنیده شد. البته شنیدهشدن یک اثر به عوامل بسیاری ربط دارد و گاهی نیز به تصادف میماند. کمااینکه این اتفاق و تصادف اینبار برای ساسیمانکن رخ داد. قبلتر مردم بلافاصله پس از انتشار آهنگهای او شروع میکردند به دابسمش درستکردن، اما پخش کلیپ «او او» صادق بوقی، ناگهان همه توجهات را به خود جلب کرد. یا نگاه کنید به اتفاقی که برای آهنگ «برای» شروین حاجیپور افتاد. البته الان کارها با برنامهریزی ویژهای منتشر میشوند.
به این فکر میشود که بلافاصله چند بلاگر با آن آهنگ دابسمش درست کنند؛ یکی در حین آرایش از آن استفاده کند، دیگری موقع سبزی خردکردن و... البته عدهای نیز تابع جمع میشوند و بدون دریافت پول، اثر را تبلیغ میکنند. اینگونه است که بعضی کارها هیت میشوند و بعد از مدتی هم فراموش خواهند شد. در این روند دیگر ماندگاری چندان مطرح نیست؛ چیزی که برای بعضی آثار مثل «خدای آسمونها» اتفاق میافتد و هنوز بعد از نیمقرن در اکثر میهمانیها خوانده میشود.
ناصر تا بود با حفظ شأن که خیلی هم مهم است، تبدیل به یک برند شد اما الان کارها در رادیو و تلویزیون و حتی کانالهای ماهوارهای چندان پخش نمیشوند. البته به نکته دیگری هم در مورد شخص ناصر باید اشاره کرد و آن اینکه، بازخوانی کارهای ناصر خیلی سخت است. این بازخوانیها در ماندگاری آثار بسیار مهم است. ناصر، خواننده سطح بالایی بود و هر کاری را نمیخواند. واقعاً آهنگ «نامهربانی» (در دیگران میجوییام اما بدان ای دوست) را کدام فرد عادی میتواند بخواند؟یا اصلاً کجا میتوان خواند؟ در مهمانی میشود؟ مگر اینکه موزیسینی با تهصدایی، بتواند اینکارها را بخواند.
مثل نسیم، مثل یک عطر ملایم که خاطرهاش همیشگی است؛ کوتاه، ولی ماندگار.
پاسخ ها