اعتقادات باستانی و سنتی دربارهی لحظه تحویل سال، در خانهی هر ایرانی وجود دارد.
برترینها: اعتقادات باستانی و سنتی دربارهی لحظه تحویل سال، در خانهی هر ایرانی وجود دارد. بسیاری معتقدند اگر در آن لحظات آرزو کنید حتما برآورده میشود و برخی میگویند در زمان سال تحویل در هر حالت و شرایطی باشید تا آخر سال در همان شرایط باقی خواهید ماند. اما هرچه است آن چند ثانیه و بعد صدای توپی که در میشود و موسیقی مشهور سال تحویل، همیشه حال و هوای ویژهای داشته و دارد. در سینما هم بارها این حال و هوا و لحظات پایانی سال و شروع سال جدید، دستمایهای برای پیشبرد داستان و یا حتی در برخی آثار، بهانه و هدف قصه بوده. لحظاتی که در خاطر همهی سینما دوستان باقی است. لیستهای فراوانی درباره فیلمهای سینمایی که داستان آنها در نوروز میگذرد، منتشر شده، اما در اینجا قرار است تنها سراغ سکانسهایی از آثار سینمای ایران برویم که به طور اختصاصی به لحظه تحویل سال پرداختهاند، ببینید که ضرر نمیکنید.
شیرین و امیر قصد مهاجرت دارند، اما مشکلات سیاسی و مالی بر سر راه آنها به وجود میآید و شیرین باید به تنهایی به دبی برود. این خلاصه داستان فیلم پل چوبی است، اما سکانس لحظهی تحویل سال در این فیلم کاملا مفهومی و قابل تعمیم به کل داستان است. امیر و شیرین که برای عید به ویلای شمال خود رفتهاند همه خریدهای سفره هفتسین را انجام میدهند و چند دقیقهای مانده به سال تحویل، شیرین مشغول چیدن هفتسین میشود. همه چیز آماده است، اما امیر لباسهای قدیمیاش را هنوز به تن دارد و شیرین از او خواهش میکند یک چیز نو بپوشد. تا امیر به اتاق برود و جوراب نو بیاورد، سال تحویل شده و شیرین میگوید:«بازهم نرسیدیم»
بادکنک سفید قصهی دختری را روایت میکند که دلش میخواهد یک ماهی تپل برای سفره هفتسین بخرد، اما خانوادهاش چندان وضعیت مالی خوبی ندارند. پس از خواهشهای فراوان، تنها چند ساعت مانده به سال تحویل، بالاخره مادرش راضی میشود ۲۰۰ تومن به او بدهد تا ماهی را بخرد. اما پول گم میشود و وقتی پول پیدا میشود دوباره اسکناس در دریچه هواکش یک مغازه میافتد. دختر به همراه برادرش سعی میکنند اسکناس را از دریچه خارج کنند و بلاخره چند دقیقه به سال تحویل دختر و برادرش در حالی که ماهی خریدهاند و تنگی در دستان دختر است به سمت خانه میدوند و در همین لحظه صدای در کردن توپ میآید و شروع سال ۱۳۷۴ خورشیدی اعلام میشود.
«شب یلدا» شاید یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران باشد که در آن گذر یکسال تمام را میشود در مدت زمان یک ساعت و نیم فیلم تجربه کرد. حامد، شخصیت اصلی داستان، از رفتن همسرش مهناز و فرزندش ناراحت است و زمان سال تحویل فیلم قدیمی از آنها میگذارد و با مادرش تماس میگیرد. بعد از آن مهناز از سوئد زنگ میزند و حامد در حال حرف زدن با او و دخترش است که ناگهان بخشی از سقف خانه خراب میشود و روی هفتسین سقوط میکند. حامد در حالی که با دخترش حرف میزند و سعی میکند صدای خوشحالی داشته باشد، ماهی که از تنگ بیرون افتاده و تکههای ظرفهای شکسته شده را جمع میکند و دوباره هفت سین را میچیند. تصویری که دقیقا نشاندهنده زندگی از همپاشیده حامد است.
روایت داستان آژانس شیشهای ساخته ابراهیم حاتمیکیا از زمانی آغاز میشود که تنها یک روز به عید نوروز باقی است. حکایت سفر مجروح جنگی به لندن، نبود پول کافی برای تهیه بلیت، تأکید صاحب آژانس هواپیمایی برای تهیه فوری پول مورد نظر، فرا رسیدن تعطیلات که امکان تهیه پول را کمتر می کند... از هر سو بر ذهن تماشاگر فشار وارد می کند. استفاده از روز پایانی سال، نه تنها از آن رو بوده که بیم آماده نشدن پول و به تعویق افتادن سفر دو چندان شود، بلکه تضاد حال و هوای عید، با حس و حال قهرمانان داستان نیز روشنتر دیده شود. در آژانس شیشه ای عید نیست، دلهره مرگ است؛ مرگی که در کمین نشسته و زمان کوتاه موجود برای یافتن راه حل دور شدن از آن هراس ایجاد میکند.
علی حاتمی که در تمامی فیلمهایش، فرهنگ و آداب ایرانی را به نمایش میگذارد، صحنه نوروز در فیلم کمال الملک را همانند تابلوی نقاشی زیبایی، در آغاز فیلم چیده است. مراسم پردهبرداری از تابلوی تالار آینه کمالالملک با عید نوروز همزمان شده است. به این شکل، تصویری ماندگار از سفره هفتسین و آیین تحویل سال در سینمای ایران خلق میشود. اما این فصل تنها ارتباط کمالالملک با نوروز باستانی است و در تمامی طول فیلم خط ارتباط دیگری یافت نمیشود.
پاسخ ها