فروش وسایلی که دیگر به دردمان نمیخورد کار خوبیست اما وقتی پشتپرده نیاز مالی یا مهاجرت باشد غمی پنهان دل را چنگ میزند.
چندثانیه: فروش وسایلی که دیگر به دردمان نمیخورد کار خوبیست اما وقتی پشتپرده نیاز مالی یا مهاجرت باشد غمی پنهان دل را چنگ میزند.
این روزها گشتن در سایتهای دیوار و شیپور، دیگر شبیه پاساژگردی نیست؛ شبیه ورق زدن دفترچهی غمهای مردم است. آگهیها را که میخوانی، دلت میگیرد: «مبلمان جهیزیه، کاملاً نو، به علت مهاجرت»، «فرش دستباف، یادگار مادری، فروش برای رهن خانه».
در حالی که بازار لوازم خانگی نو با رکود ۶۰درصدی دستوپنجه نرم میکند، بازار دستدوم داغتر از همیشه است؛ البته علت آن تنوعطلبی نیست و اجبار است. این رونق، بوی پیشرفت نمیدهد؛ بوی ناچاری میدهد.

مردمی که روزی با ذوق و شوق وسایلشان را خریده بودند، حالا تکهتکهی خانهشان را میفروشند تا چاله چولههای زندگی را پر کنند. یکی دوچرخهاش را میفروشد تا قسط عقبافتاده را بدهد، یکی سرویس خوابش را آگهی میکند چون صاحبخانه اجاره را دو برابر کرده است. این وسط، سهم آگهیهای «مهاجرت» هم کم نیست،
در دل این معاملهها حراج امید است که پررنگتر میشود. هر وسیلهای که از خانهای بیرون میرود، تکهای از آرامش و خاطره را هم با خودش میبرد و خانههایمان خلوتتر میشود، اما دلهایمان سنگینتر.
پاسخ ها