در سال سختِ هولناک، فرصت نفس کمتر از همیشه بود، مراد از نفس، البته تفریح است.
برترینها: در سال سختِ هولناک، فرصت نفس کمتر از همیشه بود، مراد از نفس، البته تفریح است. در جامعهای که برای تفریح برنامهای و فضایی ندارد و خوشگذرانی به منزله امری ناپسند شمرده میشود و البته شادی در جایگاه خفیفی قرار دارد، فرصت نفس البته ضیغ و در عین حال گرانبهاست! از همین جهت اگر راهی برای تسکین و فراموشی پیدا شود همه سمتش هجوم میآورند، راه تنفس در این برهه یک بازی روسیست! «مافیا» در هر جمع دوستانه و خانوادگی به یک باره محبوب شد و حتی پلتفرمهای مختلف هم سعی کردند شبها مافیا، پدرخوانده و چیزهایی از این قبیل بسازند.
در همین تهران در هر کافهای جمعی را دیدیم که به دنبال شهروندان خودشان میگشتند و در بستری استعارهای به دنبال غلبه بر گروه مقابل بودند و شاید به تعبیری همین امکان استعارهای اصلیترین دلیل محبوبیت ناگهانی و انفجاری «مافیا» شد. نگاه کنید به بینهایت جملاتی که تحت بستر بازی مافیا در برهههای مختلف زبان حال مردم شد، بازی با مفاهیمی چون شهروند و مافیا، پدرخوانده، تغییر چهره و... حتی خوانش سیاسی پیدا کرد و مردم تلاش کردند در گفتمانی که رمزآلود بود حرفشان را بهم برسانند. در واقع بازی مافیا امکانات پرشمار و متناسبی با حال و روز این برهه از تاریخ ایرانیها دارد. به کدام شهروند باید اعتماد کرد؟ کدام از ما زیر یوغ مافیاست؟ برای رسیدن به پیروزی «یار فروشی» اخلاقیست؟ هدف وسیله را توجیه میکند؟ دروغ گفتن وسیلهی مطلوبیست؟
در هر صورت بازی مافیا به مثابه یک جهان انضمامی به دنیای روزمره آدمهای معمولی چیزهایی اضافه کرده که به کارشان میآید، یک نوع پاساژ ذهنی الهامبخش که هم از زمین واقعیت جدایت میکند و هم گاه در واقعیت دفنت میکند. در این میان البته این پدیده مثل هر فرم دیگری در نظام اقتصادی هم دارد نقش تعیینکنندهای ایفا میکند، حجم تبادل پولی که از قِبَل این بازی حاصل میشود گاه شگفتانگیز است، بسیاری از کافهها اصلا اقتصاد کاسبی خودشان را بر مبنای مافیابازها گذاشتهاند. آیتم جدیدی در فاکتور کافهها اضافه شده به نام «ایونت مافیا» که فقط بنا به انصاف کافهدار رقمش تعریف میشود از ۵۰هزار تومان به ازای هر نفر تا منتهی الیه کویر لوت! ارقام نجومی و چشمگیری که نشان میدهد اگر فضای تفریح باز بود شاید چنین تعاریف جعلی در کاسبی ایجاد نمیشد. کاسبیهای مرتبط به مافیا هم که جای خودش را دارد، از مثلا جواد هاشمی که به یُمن مافیا از این بازی به آن بازی قرارداد میبندد تا فروشندههای ماسک و کارت مافیا! اینها یعنی این که گردش سرمایه فعلا تضمین بقای این بازی خواهد بود.
مهمانان بازی مافیا یا همان مردم معمولی به تفریح نیاز دارند، میزبانان مافیا یا همان عمدتا کافهداران هم در صدد سودآوری و کسب منفعت هستند اما این ماجرا ضلع سومی هم دارد! یا بگذارید این گونه بنویسم که حداقل منِ نگارنده گمان میکنم این دورهمیها، این موعد گذاشتنها و مومن و پایبند بودنِ بخشهای قابل توجهی از جامعه نسبت به برگزاری بازی مافیا نشان از چیزی یا به عبارتی یک جای خالی در بطن جامعه دارد. جای خالی نهادهای مدنی و یا به اصطلاح سادهتر هر شکل از پاتوق یا جامعهسازی در میان اقشار گوناگون، همان چیزی که آن طرف آبها به آن «کامیونیتی» میگویند. این یکی از جاهای خالی چشمگیر این سالهای جامعه ایرانیست.
در سالهای میانی دهه هفتاد بارقههایی از امید را میدیدیم و اتفاقا از همان سالها جامعهسازیهایی در قالب گروههای ورزشی، هنری و... شکل گرفت اما رفته رفته حساسیت برخی مراجع نسبت به این شکل از پاتوقها زیاد شد و عملا فضاهای این شکلی محدود شدند. حالا انگار روح جامعهسازی آدمهای این دیار به اشکال مختلف در حال احضار است و یکی از این اشکال به میزبانی کافهها و با عنوان بازی مافیا در حال رشد است. در پایان البته ذکر این نکته الزامیست که اینها همه یک برداشت شخصی است و شاید هم آن که قرار بازی مافیا میگذارد، هیچ کدام از اینها به ذهنش خطور هم نکند.
پاسخ ها