نمایشنامه کوچک
نمایشنامه کوچک که توسط تیبی کاهلر[۱۰۱] و هجز کیپرز تدیون شده است بر روی یک فرایند دقیقه به دقیقه که شخص طی آن نمایشنامه زندگی خود را دنبال میکند، متمرکز می کند. تصور میشود که رفتار نمایشنامهای با شرایط «من خوبم» آغاز میشود مانند «من خوبم اگر کامل باشم، قوی باشم، عجله کنم» این پیامها پیام محرکها نامیده میشوند و نماینده بخشها، خوب نبودن ضدنمایشنامه یا زیرنمایشنامه میباشد. این محرکها به فرد اجازه میدهند که به طور موقت از احساسهای بد نمایشنامه زندگیاش اجتناب ورزد. هر یک از این محرکها را میتوان از لحاظ رفتاری در کلمات، لحن صدا، حالات چهره، اشارات و ژستها مشاهده کرد. محرکها فقط برای مدت کوتاهی باقی میمانند و پس از آن ممکن است فرد به رفتار غیرنمایشنامهای خود بازگردد، به محرک دیگری تغییر یابد یا یک یا چند احساس باجگیری به دست آورد. مثلث نمایشنامه کوچک که در زیر آمده است چگونگی توالی این جریان را نشان میدهد. (وولمز و بروان و هیوج، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۴).
نمودار ۱۵-۲ مثلث نمایشنامه کوچک خوب نبودن
وضعیتهای زندگی[۱۰۲]
یک کودک در همان دورههای اولیه زندگی (معمولاً در سه سال اول زندگی) نسبت به نوعی وضعیت زندگی در رابطه با جهان اطرافش تصمیم میگیرد. وضعیت زندگی محصول با نتیجه تصمیماتی است که کودک در پاسخ به واکنش والدین نسبت به آشکارسازی احساسات و نیازهای اولیه و چگونگی این نوع واکنشها اتخاذ میکند. وضعیت زندگی که به این شیوه حاصل آمده است به صورت یکی از اجزای قصه زندگی فرد در میآید (ساعتچی، ۱۳۷۴).
اریک برن بر این باور بود که وضعیت زندگی در دوران اولیه کودکی (سه تا هفت سالگی) شکل میگیرد. بدین منظور از تصمیماتی را که بر مبنای تجربیات اولیه گرفته توجیه نماید.
چهار وضعیت زندگی عبارتند از:
۱- من خوب نیستم، شما خوب هستید.
۲- من خوب نیستم، شما خوب نیستید.
۳- من خوب هستم، شما خوب نیستید.
۴- من خوب هستم، شما خوب هستید.
وضعیتهای زندگی نشاندهنده موقعیت اساسی است که شخص نسبت به ارزش اساسی که در خود و دیگران مییابد، پیدا میکند. اریک برن میگوید: هر بازی روانی پیشنویس زندگی و سرنوشتی براساس یکی از این واقعیتهاست (جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۶).
وضعیتهای زندگی، گاهی اوقات «نگرشهای لحظهای»[۱۰۳] هستند، زیرا تغییر حالت شما از وضعی به وضع دیگر، بستگی به حالت و موقعیتی دارد که در آن قرار دارید و همچنین به نوع افکار واحساساتی بستگی دارد که در آن لحظه تجربه میکنید. البته یک «نگرش لحظهای» در وضعیت زندگی اصلیای که براساس آن در سالهای اولیه زندگی خود، تصمیم ناآگاهانهای گرفتهاید، تغییری ایجاد نمیکند. و شما میتوانید وضعیت زندگی خود را از حالت منفی به حالت مثبت تبدیل کنید یعنی به حالت من خوب هستم، تو خوب هستی. این کار با بررسی آگاهانهی تصمیم اولیهی شما و انجام یک تصمیمگیری جدید، امکان پذیرخواهد بود (تونند، ترجمه تبریزی و قیاس وند ۱۳۸۶)
وضعیت (من خوب نیستم- تو خوب هستی) اولین تصمیم موقتی کودک بر اساس احساسات و ادراکات خود و در اولین سال زندگیاش میباشد. او به علت ضعف و وابستگی به مادر، احساس خوبی نسبت به خود ندارد. از طرفی نوزاد احساس شدیدی به نوازش و محبت و شناختهشدن دارد و خود را ضعیف و حقیر میبیند. هر گاه شخص در زندگی در وضعیت اول قرار بگیرد دائم برای به دست آوردن نوازش و تحسین دیگران تلاش میکند (یحییآبادی، ۱۳۸۴).
وضعیت من خوب نیستم، شما خوب نیستید.
شخصی که نگرش و رفتار او ساختگی است، عقیدهای منفی نسبت به خود و اطرافیان خود دارد. رفتار او به گونهای است که هم خود را تخریب میکند و هم دست به تخریب دیگران میزند. چنین شخصی همواره افسرده و بیانگیزه است. بسیاری از افراد خود را در وضعیت من خوب نیستم- تو خوب نیستی، در جریان «انتقالهای» مهم در زندگی خود تجربه کردهاند (تونند، ترجمه تبریزی و قیاسوند، ۱۳۸۶).
این وضعیت بدترین نتیجه ممکن را دارد در زمانی که افراد بر طبق هر دو مدل والد و کودک برن رفتار میکنند. بدین ترتیب که هر شخص کاری را که انجام میدهد، رها میکند و کلماتی مانند «این ناامید کننده است»، «یا جای من اینجاست یا جای او»، «ما هرگز به جایی نمیرسیم» را بیان میکند. معادل عبارات بیان شده در در دوران کودکی نیز ممکن است بیان شود مانند «من دیگه بازی نمیکنم» یا «من دیگه حرفی برای گفتن ندارم» ( از زبان یک فرد بالغ) این وضعیت آسانترین روش برای فرار از یک موقعیت سخت است و کمترین نتیجه را برای شخص به دنبال دارد (ویلسون[۱۰۴]، ۲۰۰۸). کسانیکه در این وضعیت قرار بگیرند از به کار بردن بالغ خود با دیگران خودداری میکنند. از دوستیها استقبال نمیکنند و فاقد شور و هیجان هستند (یحییآبادی، ۱۳۸۴).
موضع سوم یعنی (من خوب هستم- تو خوب نیستی) ممکن است اساس پیشنویس زندگی باشد که ظاهراً برنده است اما فرد اعتقاد راسخ دارد که باید همیشه از دیگران جلوتر باشد و آنها را از خود پایینتر قرار دهد. گر چه ممکن است با تقلاهایش به خواستههایش برسد ولی زمانهایی هم وجود دارد که اطرافیانش از تحقیر خسته شوند و او را طرد نمایند لذا تبدیل به یک بازنده تمام عیار میشود (جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۶)
این موضع اغلب پارانویید نامیده میشود زیرا افرادی که در این موضع قرار دارند اغلب به شدت بیاعتماد، سرزنشکننده و متنفر هستند. آنها ممکن است مشکلات خود را انکار کنند، احساس فریبخوردگی کرده و در برابر دنیا با خشم یا ناکامی عکسالعمل نشان دهند. دیدگاه معمولی آنها در ارتباط با دیگران موضع «حذفش میکنم» میباشد (وولمز و بروان و هیوج، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۴).
وضعیت چهارم (من خوب هستم، تو خوب هستی) میباشد. این مرحله نتیجه انتخاب بالغ است که در آن هر دو شخص مسئولیت را در ارتباط با هم به عهده میگیرند و هر دو تلاش خود را میکنند. برای مثال هر کدام میگویند : من توانایی و اعتماد به نفس انجام این کار را دارم و من معتقدم که تو هم میتوانی و اعتماد به نفس انجام آن را داری. ما با یکدیگر میتوانیم بزرگترین کارها را انجام دهیم (ویلسون، ۲۰۰۸).
در پایان سه سالگی یکی از سه وضعیت مذکور به طور دائم در انسان تثبیت میشود. وضعیتهای پیشین ریشههای ناآگاهانه دارند چرا که انتخاب آنها مربوط به سالهای اول زندگی است. اما وضعیت چهارم نتیجه انتخاب بالغ است. اگر تعلیم و تربیت کودک متناسب و صحیح بوده باشد به طور اتوماتیک در وضعیتی قرار میگیرد که نهایتاً وضعیت چهارم را انتخاب میکند. ما میتوانیم با اراده و انتخاب خود به سوی وضعیت آخر برویم. این وضعیت نتیجه انتخاب بالغ است. بالغی که به قدر کافی رشد کرده باشد این تصمیم آگاهانه را میگیرد (یحییآبادی، ۱۳۸۴).
اهداف تغییر در تحلیل رفتار متقابل
هریس معتقد است هدف تحلیل تبادلی آن است که فرد را قادر کنیم آزادی انتخاب داشته باشد یعنی برای پاسخهای خود مختار و غیرقالبی نسبت به تجربه، احساس آزادی کند. شخص مستقل، کسی است که تصمیماتی اتخاذ کند که جهتی توام با هدف به استعدادهای وی میدهد. در محدوده واقعبینانه وی مسئول سرنوشت خویش است و این موضوع را میداند. برای آنکه شخص بتواند آگاهانه برای خود تصمیم بگیرد حالت نفسانی بالغ وی باید آزاد باشد. (آزاد با وجود غریزهها و انگیزهها، آزاد با وجود ویژگیهای موروثی و اثرات محیط) مع ذلک شخص باید قدمهایی بیش از تصمیمگیری صرف بردارد. باید تصمیم خود رابه مرحله عمل درآورد. فرد خودجوش آزاد است که زندگی خاص خود را بکند لیکن نه به قیمت استثمار دیگران یا بیتفاوتی نسبت به آنان (جیمز و جنگوارد، ترجمه قاسم زاده، ۱۳۸۴).
به بیان دیگر کمال مطلوب اریک برن خود پیروی بود که با آزاد شدن و یا رشد کردن سه نوع توانایی آشکار میشود. آگاهی، خودپیروی، خودانگیختگی و صمیمیت (جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۶).
درمان باورهای غیرمنطقی مبتنی بر تحلیل رفتار متقابل
نطفه انسان، از لحظه درک و پیش از آنکه به کودکی و بلوغ برسد، مراحل زیادی از تغییرات رشد را طی میکند. این تغییرات شامل تغییرات فیزیولوژیکی و روانشناسی و نیز درسطح روابط و انتظارات اجتماعی است. به تدریج که کودک بزرگ میشود از محیطی کاملاً محدود که در آن یک فرد از اهمیت بالایی برخوردار است به حرکت درآمده و به مرحلهای میرسد که به ایجاد ارتباط با سایر افراد علاقهمند میگردد. در حالی که فرد کاملاً به یک نفر وابسته است طرز فکرهای این شخص مهم در زمینه و تغذیه، پاکیزگی، لمس کردن، مقاومت کردن، رها کردن، وابستگی، احساسات، تهاجمی بودن و غیره همگی به شدت بر او تاثیر میگذارد و اغلب تبدیل به دیدگاههای خود او میشود (وولمز و بروان و هیوج، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۴)
در دوران کودکی بعضی افکار قبل از دوران تفکر منطقی کودک به همراه تعداد زیادی از الگوهای رفتاری مشروط شکل میگیرد. در این سن به انضباط درآوردن کودک، با هدف آموزش چیزهایی که دارای مبنای تفکر منطقی هستند، عاقلانه نیست.
در صورتی که خواستهای والدین بیش از حد توان کودک باشد و یا خواستههای غیرضروری از او داشته باشند مشکل عاطفی گسترش مییابد. کودکی که این درگیریهای عاطفی را با موفقیت تجزیه و تحلیل میکند قادر خواهد بود خود را با درخواستها و انتظارات منطقی چهرههای مقتدر زندگیاش تطبیق دهد. او با یادگیری طرز برآوردهساختن انتظارات منطقی میتواند توان درک منطقی و مستدل چیزها و به خاطر سپردن آنها را در خود پرورش دهد. فردی که این مسائل را حل نکرده باشد ممکن است رقابتگرا یا منفیباف باشد و دچار مشکل تفکر صحیح و غیرمنطقی میگردد زیرا ممکن است موضوع را زیاده از حد بزرگ کند و آن را تعمیم دهد. به علاوه ممکن است پافشاری کند که باید هر چه را در هر زمان میخواهد، بدست آورد (وولمز و بروان و هیوج، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۴).
تحلیل تبادلی معمولاً با تحلیل ساختاری آغاز میشود که بیماران از طریق آن از حالت قبلی خود یعنی آشفته، آلوده یا کنار زده یا طرد شده کاملاً آگاه میشوند. بیماران بعد از افزایش آگاهی میتوانند تصمیم بگیرند که به بازیها ادامه دهند یا برای ارضاء عطشهای انسانی خود سناریوهای سازندهتر ایجاد کند (پروچکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
نقطه قوت تحلیل تبادلی، تاکید آن نسبت به قرارداد درمانی و استفاده از آن به منظور تعیین جهت و هدایت فرایند مشاوره میباشد (ساعتچی، ۱۳۷۴). برن به انعقاد قرارداد با بیمار و تعیین اهداف صریح تاکید داشت (سادوک و سادوک، ۲۰۰۵). به علاوه رویکرد تحلیل رفتار متقابل متکی بر تصمیم است. یعنی در آن مسئولیت به عنوان یک عامل کلیدی در مشاوره شناخته میشود. در تحلیل رفتار متقابل این اعتقاد وجود دارد که افراد مسئول اعمال و تصمیمات خود هستند و این توانایی را دارند که درباره چگونه زندگی کردن، تصمیمات جدید و مناسبتری را اتخاذ کنند. برن به نقش مسئولیتپذیری فردی برای تجارب و زندگی فرد تأکید بسیار داشت و اعتقاد داشت این امر به وسیله جبرگرایی روانی تحتالشعاع قرار گرفته است (سادوک و سادوک، ۲۰۰۵)
قرارداد درمانی، موافقتنامهای است میان درمانگر و مراجع به منظور رسیدن به هدفی که به صراحت بیان شده باشد. نتیجه نهایی به روشنی مشخص شده و قابل اندازهگیری است تا درمانگر و مراجع مانند سایر افراد بدانند چه وقت به نتیجه خواهند رسید. معمولاً فرد در یک هدف خاص متمرکز میسازد، به منظور آنکه درمان موثر باشد قرارداد باید بین حالت نفسانی «بالغ» در درمانگر و حالات نفسانی «بالغ» و «کودک» مراجع منعقد گردد. «بالغ» مراجع اطلاعات مربوط را تهیه می کند و «کودک» در مراجع منعقد گردد. «بالغ» مراجع اطلاعات مربوط را تهیه می کند و «کودک» او انرژی و انگیزه لازم برای تغییر را تهیه میکندن (وولمز و بروان و هیوج، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۴).
قراردادهای درمانی را میتوان به دو نوع تقسیم کرد: کنترل اجتماعی (تغییر رفتار) و استقلال داخلی (تغییر نمایشنامه). کنترل اجتماعی مستلزم تعیین یک هدف برای تغییر یک رفتار یا روش خاص میباشد این امر از طریق بالا بردن آگاهی «بالغ» به کار بردن کنترل «بالغ» و یا به وسیله تقویت انطباقسازی سالم عملی میگردد. استقلال داخلی هنگامی به دست میآید که حالت نفسانی «کودک» از اشتباه بیرون میآید و تصمیمات نمایشنامهای غیر سالم جای خود را به تصمیمات جدید برای رشد فرد میدهند (وولمز و بروان و هیوج، ترجمه عظیمی، ۱۳۸۴).
اگر چه آسیبشناسی روانی، معمولاً از نظر ماهیت درون فردی است همیشه به صورت بیان فردی آشکار میشود. در تحلیل رفتار متقابل برای اینکه تعارضات درون روانی قطعاً به صورت میان فردی ابراز شوند و معمولاً از روش گروهی استفاده میشود. با این حال حتی در حالت گروهی تحلیل رفتار متقابل به طور متناوب روی مشکلاتی که در بین اعضای گروه رخ میدهد و مشکلاتی که در درون اعضاء به وقوع میپیوندند متمرکز میشود (پروچسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
اصولاً شیوه تحلیل تبادلی برن در موقعیتهای گروهی به وجود آمده و از نظر عملی بهترین شیوه گروه درمانی است. به همین ترتیب در درمان خانوادگی و مشاجرات گروهی نقشی بسزا داشته است (شفیعآبادی، ناصری، ۱۳۸۰).
به دلیل اینکه به طور کلی بازیها حداقل شامل دو طرف میشوند لذا به بهترین نحو در زوجها یا در گروه ها آشکار و نیز درمان میگردند. گر چه درمان تحلیل رفتار متقابل متداولترین کاربرد را در زوج درمانی و گروه درمانی داشته در درمان فردی نیز مفید به نظر میرسد (سادوک و سادوک، ۲۰۰۵).
طبق دیدگاه رفتاری شناختی نابهنجاری از یادگیری و تفکر غیرمنطقی و غلط ناشی میشود و با روشهایی که به این فرایند میپردازند میتوان آن را تغییر داد. آنها معتقدند عوامل نگهدارنده رفتار والگوهای تفکر ناسازگار در این دو مسئله دخیل هستند یکی از فنون اساسی، بازداری شناختی است که به موجب آن درمانگر به فرد کمک میکند نحوهای که خود، دنیا و آینده را میبیند، تغییر دهد. در این روش درمانگر عقاید غیرمنطقی را در قالب عقاید منطقیتر بازنگری میکند و فرد را برای به کارگیری روش های مناسبتر و مقابله با مشکلات هیجانیتر ترغیب می کند (پروچسکا و نورکراس، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۳).
ما میتوانیم در ورای توصیف و تجربه یک گفتگوی صریح و بیپرده در تحلیل رفتار متقابل، اشاره میکنیم که روش های درمان آن از جمله بازی محبتآمیز ترس را از میان برداشته و راه را برای روابط صمیمانه گرم میان همسران و اعضای خانواده یعنی بچههای آنها و شاید برخی اطرافیان برگزیده، باز می کند و تفکرات غلط را کاهش میدهد. صمیمیت کامل چیزی نیست که فرد بتواند همه دنیا را به آن دعوت کند و این معقولانه نیست، بلکه به طور معقول، در میان تعداد اندکی از افراد گزینش شده محقق میشود. با این وجود، زمانی که صمیمیت در میان حلقههای محدودتر، محقق میشود، خود را برای وارد شدن به روابط باز و گرم با آشنایان موقتی هم توانا میبیند زمانی که خود به آرامش میرسد و باورهای غلط را کم کم از بین میبرد و حق آن برای وجود داشتن تثبیت میگردد، «کودک انطباق یافته» سخت احساس نیرومندی از «خوب بودن» حرکت کرده و «کودک انطباق یافته غیر خوب» قدیمی، با ترسهایش همانند یک مه در بعد از ظهر آفتابی، محو و ناپدید میشود.
به کاربردن روش های نظریه تحلیل رفتار متقابل خانوادهها و زوجین و افراد خانواده را قادر میسازد تا نیازها، خواستهها و علایق خود را با سایرین در میان بگذارند و خود را خوب بشناسند. عشق، دوستی و محبتشان را نسبت به یکدیگر ابراز کنند و به خوبی از عهده حل مشکلات و مسائل اجتنابناپذیر در خانواده برآیند. اما با داشتن باورهای غیرمنطقی امکان چنین عملکردی در خانواده و زوجین امکانپذیر نیست و رابطه صمیمانه متوقف شده و انرژی عشق به آزردگی و خشم تبدیل میگردد و در نتیجه منازعات فراوان، طعنههای خجلکننده، انتقادهای مکرر موجب میشود هر گاه این افراد با واقعیتهای دشوار زندگی مواجه میشوند، بیشترین مشکلات دچار میگردند زیرا عمده این انتظارات غیرواقعی هستند. تحلیل رفتار متقابل میتواند با آموزشهای خود به این گونه افراد کمک کند.
دامنه کاربرد تحلیل تبادلی
یکی از محدودیتهای تحلیل تبادلی آن است که تعداد تحقیقات تجربی و پژوهشی که تایید کننده مفاهیم تجربی و اساسی تحلیل رفتار متقابل باشد چندان قابل توجه نیست. دوسی و دوسی که بیشتر به توصیف تحقیقات معنیدار در این زمینه پرداختهاند میگویند که بیشترین علاقه پژوهشی نسبت به ارزیابی مفاهیم اساسی تحلیل رفتار متقابل (مثل حالات خود) نشان داده شده است. مثلاً «حالت خود» مورد حمایت تجربی قابل ملاحظهای قرار گرفته است به هر حال باید گفت که نظریه تحلیل رفتار متقابل در مقایسه با تحقیقاتی که برای بازبینی اعتبار اجزای تشکیلدهنده آن انجام گرفته بسیار سریعتر و با پیچیدگی بیشتری رشد و توسعه پیدا کرده است بنابراین تاکنون اعتبار بسیاری از مفاهیم زیربنایی نظریه تحلیل رفتار متقابل و ابعاد کاربردی آن از طریق انجام پژوهش تجربی مشخص نگردیده است (ساعتچی، ۱۳۷۴).
نظریه تحلیل رفتار متقابل مدعی موثربودن در مورد افراد رواننژند، روانپریش، اختلالات شخصیتی، اختلالات جنسی و عقبماندگی ذهنی برای افراد و گروه ها و به عنوان وسیله خودیاری برای کودکان و نوجوانان کم سال است. با این وجود اغلب درمانها سودمندی آن منوط به دانش بالینی و اعتبار حس عمومی ویژه است آنچه به نظر معقولانه است تأکید بر آن است که این درمان نیز نوعی از درمانهای شناخت محور است. یعنی ابتدا عناصر رفتاری که مشکلات روان نژندانه را منعکس میکند تا حدی که ناسازگاری آنها اذعان شود تشخیص داده میشود. آنگاه هیجانهای سوقدهنده و فرضهای زیربنایی آنها شناسایی میشود و سرانجام اعتقاد به این فرض وجود دارد که الگوی رفتار میتواند تغییر داده شود. درمانهای روان تحلیلگرانه نیز در همین اهداف مشترکند، اما شامل هدف اضافی افشاسازی فرایند تکوین این مشکلات نیز هستند همچنین تأکید نظریه تحلیل رفتار متقابل بر مواجهه، قرارداد، تکالیف خانگی، ترسیم نمودار از تعارض فعلی و آموزش رفتار، بیشتر مشابه درمانهای شناختی است (سادوک و سادوک، ۲۰۰۵).
به طور کلی تحلیل رفتار متقابل برای افزایش عزت نفس توسط ویسینک[۱۰۵](۱۹۹۴) کمک به زنان آزار دیده و مضطرب توسط گارد[۱۰۶](۱۹۹۳) و درمان اختلال شخصیت مرزی توسط استنبرگ و تانیسن[۱۰۷](۱۹۹۵) به کار برده شده است. این نظریه در امور بالینی، درمانی سازماندهی و در روانشناسی رشد، ارتباطات مدیریت شخصیت و روابط و رفتار بسیار کاربرد دارد. این نظریه به پدران و مادران، مددکاران اجتماعی، بازرگانان و خلاصه به هر کسی در هر مسندی کمک میکند تا روابطش و خودش را بهتر درک کند (فیروزبخت، ۱۳۸۴).
لذا در مجموع تحلیل رفتار متقابل را میتوان در مدرسه، خانه، در محل کار و در ارتباط با دیگران و هر جایی که فرد با دیگران روبرو میشود به کار برد (احمدی، ۱۳۸۲، به نقل از ترکان، ۱۳۸۵)
متخصصین تحلیل رفتار متقابل میگویند «شما برای اینکه بهتر شوید لازم نیست بیمار باشید» لذا هر کسی که مشکلات شخصی دارد که میتواند شامل روابط موقتی یا مشکلات در سرکار تا پریشانیها و اختلالات شدید روحی باشد نیز میتواند از درمان به کمک سیستم تحلیل رفتار متقابل استفاده کند (جونز و استوارت، ترجمه دادگستر، ۱۳۷۶).
بنابراین این با وجودی که مهمترین جنبه موفقیتآمیز تحلیل رفتار متقابل این است که به بیماران وسیلهای میدهد که خودشان بتوانند از آن در همه جا استفاده کنند ولیکن لازم نیست مردم بیمار باشند تا مجبور شوند آن را به کار برند بلکه هر کسی میتواند از آن استفاده کند (هریس، ترجمه فصیح، ۱۳۸۴).
تحقیقات داخلی و خارجی در رابطه با باورهای غیرمنطقی
استادی (۱۳۷۴)، در تحقیق ارتباط بین باورهای غیرمنطقی و عزت نفس را در دانشآموزان مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که بین باورهای غیرمنطقی و عزت نفس همبستگی منفی یا معکوس وجود دارد. یعنی با کاهش باورهای غیرمنطقی در نزد آزمودنیها، میزان عزت نفس آنان افزایش مییابد و برعکس، با افزایش باورهای غیرمنطقی آزمودنیها میزان عزت نفس آنان کاهش مییابد، این پژوهش تفاوت معنیداری را بین دانشآموزان دختر و پسر در باورهای غیرمنطقی نشان داده، همچنین هر ۱۱ باور غیرمنطقی در آزمون (IBT) تفاوت معناداری را با عزت نفس داشتند (صولتی، ۱۳۷۴).
پاسخ ها