عملکرد پل در دنياي کامپيوتر و دنياي واقعي، در هر دو، پلها دو يا چند بخش منفک و مجزا را به هم ملحق ميکنند تا فاصلهها از ميان برداشته شود. اگر شبکههاي محلي را به جزاير کوچک و مستقل تشبيه کنيم پلها اين جزاير را به هم پيوند ميزنند تا ساکنين آن به هم دسترسي داشته باشند.
بسياري از سازمانها داراي LANهاي متعددي هستند و تمايل دارند انها را به هم متصل کنند. شبکههاي محلي (LAN) را ميتوان از طريق دستگاه هايي که در لايه پيوند داده عمل ميکنند و پل (Bridge) ناميده ميشوند به هم متصل نمود.
پلها براي مسيريابي و هدايت دادهها، ادرسهاي "لايه پيوند دادهها" را بررسي ميکنند. از انجايي که قرار نيست محتواي فيلد داده از فريمهايي که بايد هدايت شوند، پردازش گردد لذا اين فريمها ميتوانند بستههاي IPv4 (که اکنون در اينترنت به کار ميرود)، IPv6 (که در اينده در اينترنت به کار گرفته خواهد شد)، بستههاي Apple Talk، ATM، OSI، يا هر نوع بسته ديگر را در خود حمل کنند.
بر خلاف پل، "مسيريابها" ادرس درون بستهها را بررسي کرده و بر اين اساس، انها را هدايت (مسيريابي) ميکنند. اگر بخواهيم در تعبيري عاميانه و نادقيق مسيرياب را با پل در دنياي واقعي مقايسه کنيم پل جزاير منفک را مستقيما به هم متصل ميکند در حالي که مسيرياب به مثابه قايق، مسافران خود را پس از سوار کردن از يک طرف به طرف ديگر منتقل ميکنند.
طبعا پل سرعت تردد مسافران را بالاتر خواهد برد ولي قايق هميشه و در هر نقطه از جزيره در دسترس است و قدرت مانور مسافر را بالا خواهد برد!!قبل از پرداختن به تکنولوژي پل، بررسي شرايطي که در ان، استفاده از پلها سودمند است، اهميت دارد. چه دلايلي باعث مي شود يک سازمان واحد، داراي چندين LAN پراکنده باشد؟
اول از آن که: بسياري از دانشگاهها و بخشهاي مختلف شرکتها، LAN مختص به خود را دارند تا بتوانند کامپيوترهاي شخصي، ايستگاههاي کاري و سرويس دهندههاي خاص خود را به هم متصل کنند. از انجايي که بخشهاي مختلف يک موسسه، اهداف متفاوتي را دنبال ميکنند لذا در هر بخش، فارغ از ان که ديگر بخشها چه ميکنند، LAN متفاوتي پياده ميشود.
دير يا زود نياز ميشود، که اين LANها با يکديگر تعامل و ارتباط داشته باشند. در اين مثال، پيدايش LANهاي متعدد ناشي از اختيار و ازادي مالکان ان بوده است. دوم آن که: ممکن است سازمانها به صورت جغرافيايي در ساختمانهايي با فاصله قابل توجه، پراکنده باشند. شايد داشتن چندين LAN مجزا در هر ساختمان و وصل انها از طريق "پلها" و لينکهاي پرسرعت ارزانتر از کشيدن يک کابل واحد بين تمام سايتها تمام شود. سوم ان که: گاهي براي تنظيک بار و تعديل ترافيک، لازم است که يک LAN منطقي و واحد به چندين LAN کوچکتر تقسيم شود.
به عنوان مثال: در بسياري از دانشگاهها هزاران ايستگاه کاري در اختيار دانشجويان و هيئت علمي قرار گرفته است. عموما فايلها در ماشين هاي سرويس دهنده فايل نگه داري ميشوند و حسب تقاضاي کاربران بر روي ماشينشان منتقل و بارگذاري ميشود. مقياس بسيار بزرگ اين سيستم مانع از ان ميشود که بتوان تمام ايستگاه کاري را در يک شبکه محلي واحد قرار داد چرا که پهناي باند مورد نياز بسيار بالا خواهد بود. در عوض، از چندين LAN که توسط "پل" به هم متصل شده، استفاده ميشود. هر شبکه LAN گروهي از ايستگاهها و سرويس دهنده فايل خاص خود را در بر ميگيرد که بدين ترتيب بيشتر ترافيک در حوزه يک LAN واحد محدود ميشود و بار زيادي به ستون فقرات شبکه اضافه نخواهد شد.
چهارم آن که: در برخي از شرايط اگر چه يک شبکه محلي واحد از نظر حجم بار کفايت ميکنند وليکن فاصله فيزيکي بين ماشينهاي دور، بسيار زياد است. تنها راه حل آن است که LAN به چند بخش تقسيم شده و بين انها پل نصب گردد. با استفاده از پل، ميتوان فاصله فيزيکي کل شبکه را افزايش داد. پنجم آن که: مسئله قابليت اعتماد است; بر روي يک LAN واحد، يک گره خراب که دنبالهاي پيوسته از خروجي اشغال توليد ميکند قادر است کل شبکه را فلج نمايد.
پلها را ميتوان در نقاط حساس قرار داد تا يک گره خراب و مغشوش نتواند کل سيستم را مختل کند. بر خلاف يک تکرار کننده (Repeater) که ورودي خود را بي قيد و شرط باز توليد مينمايد يک پل را ميتوان به نحوي برنامه ريزي کرد تا در خصوص انچه که هدايت ميکند يا هدايت نميکند تصميم اگاهانه بگيرد.
ششم آن که: پل ها ميتوانند به امنيت اطلاعات در يک سازمان کمک نمايند. بيشتر کارتهاي واسط شبکههاي LAN داراي حالتي به نام حالت بي قيد (Promiscuous mode) هستند که در چنين حالتي تمام فريمهاي جاري بر روي شبکه تحويل گرفته ميشود، نه فريمهايي که دقيقا به ادرس او ارسال شدهاند.
با قرار دادن پلها در نقاط مختلف و اطمينان از عدم هدايت اطلاعات حساس به بخشهاي نامطمئن، مسئول سيستم ميتواند بخشهايي از شبکه را از ديگر بخشها جدا کرده تا ترافيک انها به خارج راه پيدا نکرده و در اختيار افراد نامطمئن قرار نگيرد. شکل 1-2 شمايي از وصل چند شبکه محلي مستقل توسط پل را به همراه نمادهاي مربوطه نشان ميدهد. (اکثرا در بسياري از مقالات پل را با يک شش ضلعي مشخص ميکنند.) :نکته: يک سوييچ ميتواند در نقش يک پل ايفاي نقش کند.
پس از بررسي انکه چرا به پلها نياز است اجازه بدهيد به اين سوال بپردازيم که عملکرد انها چگونه است؟ هدف ارماني ان است که پلها کاملا نامرئي (شفاف-Transparent) باشند، بدين معنا که بتوان ماشيني را از بخش از شبکه به بخش ديگر منتقل کرد بدون انکه به هيچگونه تغييري در سخت افزار، نرم افزار يا جداول پيکربندي نياز باشد. همچنين بايد اين امکان وجود داشته باشد که تمام ماشينهاي يک بخش از شبکه بتواند فارغ از انکه نوع LAN انها چيست با ماشينهاي بخش ديگر، مبادله اطلاعات داشته باشد. اين هدف گاهي براورده ميشود وليکن نه هميشه!
شايد در ساده ترين سناريو بتوان عملکرد پل را بدين روال دانست: ماشين A در يک شبکه محلي، بستهاي را براي ارسال به ماشين ميزبان B در شبکه ديگر که از طريق پل به هم متصل شدهاند، اماده کرده دانست. اين بسته از زير لايه MAC عبور کرده و سرايند MAC به ابتداي ان افزوده ميشود. اين واحد داده، بر روي کانال منتقل، و توسط پل دريافت ميشود; پس از رسيدن فريم به پل، کار دريافت ان از لايه فيزيکي شروع و دادهها به سمت زير لايه بالا هدايت ميشود.
پس از انکه فريم دريافتي در لايه 2 پردازش شد و ادرسهاي MAC بررسي شدند، پل مشخص مي کند که فريم را بايد بر روي کدامين خروجي خود منتقل کند. در نهايت فريم جديدي ساخته شده و بر روي شبکه محلي مقصد منتقل ميشود. دقت کنيد که يک پل که K شبکه مختلف را به هم متصل ميکند داراي K زير لايه MAC و تعداد k لايه فيزيکي و کانال ارتباطي است. تا اينجا به نظر ميرسد که انتقال فريم از يک LAN به LAN ديگر ساده است اما واقعيت اين چنين نيست.
شايد با بررسي سناريوي فوق به اين نتيجه برسيد که کاري که پل انجام ميدهد با کاري که يک سوييچ انجام ميدهد يکي است و چيزي به معلومات شما اضافه نشده است. فقط نام جديد پل بر روي همان سوييچي گذاشته شده که عملکرد ان را مشاهده کرديد! هم درست انديشيده ايد و هم در اشتباهيد! اگر پل را ابزاري فرض کردهايد که قرار است دو شبکه اترنت را بهم پيوند بزند حق با شماست و پل هيچ تفاتي با سوييچ ندارد.
ولي در يک تعريف وسيعتر بايد پل را ابزاري در نظر بگيريد که قرار است دو شبکه ناهمگون (مثل اترنت و بيسيم يا اترنت و حلقه) را به هم پيوند بزند و فريم پس از ورود به پل و قبل از انتقال به شبکه مقصد بايد تغيير ماهيت بدهد و سرايند MAC ان بکل عوض شود. چنين کاري از سوييچ بر نميايد. عموما تمام پورتهاي يک سوييچ لايه 2 (مثل سوييچ اترنت) از يک نوعند و فريمها در خلال انتقال از سوييچ هيچ تغييري نميکنند.
ناهمگوني شبکهها و شرايط ذاتي حاکم بر هر شبکه (مثل شرايط حاکم بر محيط بي سيم يا باسيم) مشکلات عديدهاي را ايجاد خواهد کرد که پل بايد از عهده ان برايد. بنابراين از اين به بعد سوييچهاي اترنت را پلهايي بدانيد که صرفا شبکههاي از نوع اترنت را بهم پيوند ميزند. پل يک سوييچ لايه 2 هست ولي از يک سوييچ اترنت برتر و پيچيدهتر است. اگر به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در خصوص نحوه کارکرد بریج در شبکه هستید ، پیشنهاد می کنم حتما سری به دوره آموزش نتورک پلاس و تفاوت هاب و سویچ بیندازید تا به خوبی این مفهوم را درک کنید.
پاسخ ها