پدر و پسري از جاده اي مي گذشتند. در راه فيلي را ديدند. پسر قصد داشت تا آن فيل را بخرد. اما پدرش، مخا لفت كرد. بعد از گذشت ده سال، پدر و پسر سوار بر اتومبيل شخصي خود از جاده اي مي گذشتند. پسر از پدر پرسيد كه آيا مي توانند يك فيل بخرند؟ اين بار پدر به او اجازه خريد يك فيل را داد. پسر از او پرسيد كه چرا ده سال پيش به او اجازه نداد تا آن فيل را كه ارزان تر از حالا نيز بود، بخرد؟ پدر گفت: "پسرم، به خاطر بياور كه آن زمان ما فقير بوديم و تهيه بسياري از چيز ها بر خريد فيل مقدم نبود. اما حا لا استطاعت خريد آن را داريم. به همين سادگي!" نتيجه : به ياد داشته باشيد كه معمولا هيچ كس نمي خواهد به ديگران پاسخ منفي بدهد.
پاسخ ها