ابوالقاسم کریمی - Abolghasem Karimi

ابوالقاسم کریمی - Abolghasem Karimi

اینجا وبلاگ من است

داستان کوتاه کشتی شکسته

جریان آب بازمانده های یک کشتی شکسته را به ساحل جزیره ی دور افتاده ای برد. مردی که در آن کشتی بود به درگاه خدا دعا کرد تا او را نجات دهد.
ساعت ها به اقیانوس چشم دوخت تا شاید نشانی از کمک بیاید اما کمکی نبود. بالاخره ناامید شد و تصمیم گرفت کلبه ای کوچک بسازد ...

روزی هنگام بازگشتن به کلبه، پس از جست و جوی غذا کلبه ی کوچک خود را در آتش یافت. دود زیادی به آسمان بلند شده بود. بسیار اندوهگین شد خدایا ... چرا؟

صبح روز بعد او با صدای بوق کشتی از خواب بیدار شد. کشتی آمده بود تا او را نجات دهد. مرد با تعجب پرسید: چه طور متوجه ی من شدید؟
آنها جواب دادند: علامت دودی که فرستادی دیدیم.

 

ابوالقاسم کریمی - Abolghasem Karimi
ابوالقاسم کریمی - Abolghasem Karimi اینجا وبلاگ من است

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋