مجسمه تازه «رستم، رخش و اژدها» در شاهینشهر اصفهان نمادی از نبرد همیشگی خیر و شر است؛ یادآور اسطورههایی که هنوز در دل مردم زندهاند.
مجسمه تازه «رستم، رخش و اژدها» در شاهینشهر اصفهان نمادی از نبرد همیشگی خیر و شر است؛ یادآور اسطورههایی که هنوز در دل مردم زندهاند.
امید جهانشاهی در عصرایران نوشت: پرهیبت و باصلابت و سرشار از شکوه، بزرگترین مجسمه رستم رونمایی شد: «نبرد رستم، رخش و اژدها» که بخشی از خان سوم رستم در شاهنامه است با طراحی ۳۶۰ درجه، ارتفاع ۱۴ متر بر پایه بتونی یک متری با نمای سنگ گرانیت و رنگ فولادی زرین.
تصاویری که از میدان فردوسی شاهین شهر اصفهان منتشر شده به روشنی استقبال گرم و شایسته مردم از این نماد ملی را نشان می دهد.
در این مجسمه رستم بشکوه و فاخر و فراخ بال بر رخش تنومندش به نبرد با اژدها که هم نمادی از قدرت و هم نمادی از پلیدی و اندیشه شیطانی است در رزمی جانانه است.
رخش که فردوسی او را رخش رخشان هم نامیده خشی از صلابت رستم است در نبرد با اهریمن و کژی و دروغ. رستم بر رخش خشم که نقشی درخشان از وجدان بیدار است با اژدهای تباهی و سیاهی میستیزد.
در شاهنامه پهلوانان متعددی چون گرشاسب، گشتاسب، اسفندیار و بهرام با اژدهای پلید جنگیدهاند. این مجسمه نمادی از جدال راستی و سیاهی یا خیر و شّر است.
شاهنامه این میراث ارزنده فرهنگی و آیینی، گنجینه ای برای هنر نگارگری و تصویرگری هم بوده است. در دورۀ گارگری تصویرهای فراوانی از داستانهای حماسی تولید شدند و نقاشان چیره دست قهوهخانهای از حماسهها نقشها زدند و فرهنگ راستی و درستی و آیین پهلوانی را نقالی کردند.
پردهخوانی و نقالی، از راه های انتقال فرهنگ راستی و درستی بوده است. حالا که عصر رسانههاست و دوره نقالی قهوه خانه ها گذشته است باید که آن سنت انتقال فرهنگی را سینما و هنرهای نمایشی و تجسمی به دوش گیرند.
به راستی چقدر فیلم و سریال و انیمیشن ساخته شده برای انتقال فرهنگ و آیین های ایرانی؟ برای هویت ایرانی و برای غرور ایرانی.
به جای جومونگ به شاهنامه بازگردیم که داستانهایش به راستی و درستی و اخلاق و همچنین هویت ملی و همبستگی ملی کمک می کنند.
مجسمه «نبرد رستم، رخش و اژدها» نه فقط برای مردم شاهین شهر که برای همه ایران نمادی است برای ستایش درستی، خرد، و باور به یزدان پاک در نبرد نور و راستی با اهریمن و سیاهی. این نمادهای هویت بخش هستند که برای جوانان از نام ایران طنینی پر تپش می سازند. و یاد ایران را با آیین مروت و درستی همنشین می کنند. این شکوه و صلابتی که در مجسمه عیان و نمایان است برای هر بینندهای ایران را ساحت سربلندی می سازد.
سّر اقبال به این نمادها هم همین است. بیش از پیش «برای ایران» باید همت کرد. مجسمه های رستم و نادر ایران زمین و کورش کبیر چه حسی را برمیانگیزد جز شکوه و بزرگی سرزمین مادری و ایران دوستی. نگاه امنیتی به نمادهای ایرانی آنها را ابزار سیاسی می سازد.
اگر دغدغه مصادره این نمادها را دارید همت کنید تا «برای ایران» بمانند. از دام دوگانه دروغین یا ایران یا اسلام که نقشه شرمآور دشمن است رها شویم. جا به جای ایران مجسمه هایی بسازیم از نمادهای ملی؛ از آنکه در دوره سقوط و سرخوردگی نمادی برای شکوه ایران شد: نادرشاه بزرگ؛ از او که ایران را احیا کرد: شاه اسماعیل اول صفوی؛ او که یادش با داد و دهش و رعیت دوستی ماندگار شد: کریمخان زند و چه بسیار کسان دیگر که یادشان یاداور بزرگی است و «برای ایران» بودند و البته پیش از همه، او که اول بار با فتح دولتشهرهای پرکنده و همیشه در ستیز با یکدیگر، حکومتی سراسری پایه گذاشت و ایران زمین را بنیان نهاد.
نمادها را مثل دشمن نمیتوان معدوم کرد بلکه باید آنها را مدیریت کرد «برای ایران». با تولیدات فرهنگی مثل فیلم و سریال و مجسمه، نمادهای ملی را مردمی کنید؛ به دل و میان مردم ببرید؛ به میدان شهر، جای اجتماع مردمی که دلشان «برای ایران» و برای زندگی ایران میتپد.
ساختن مجسمه کورش در تهران بردن آن در دل جامعه و مردم و خالی کردن دست سیاسیون از دسیسه در منازعه است.
اجتماع مردم شاهین شهر اصفهان در میدان فردوسی برای رونمایی از مجسمه «نبرد رستم، رخش و اژدها» و شادی و نورافشانی در واقع رای دادن به ایران است، رای دادن به سیاست زندگی «برای ایران»
درود بر استاد محمدرضا مکارمی، هنرمند مجسمه ساز و درود بر شهرداری شاهین شهر که برای مراسم این رونمایی اعلام کرده بود «دعوتاید به شبی برای ایران».
پاسخ ها