با استناد به نوشتههای کتابِ فرگوسن و خواندنِ ماجرای عجیب درگیری او با دیوید بکهام، ابعاد جالبی از سالهای دور فوتبال اروپا برای مخاطبان این رشته مهیج باز میشود.
خبرگزاری میزان: ماجرای درگیری فیزیکی سرالکس فرگوسن و دیوید بکهام در رختکن که منجر به پیوستن ستاره انگلیسی به رئال مادرید شد، با وجود گذشت سالهایسال، هنوز نُقل محافل فوتبالی است! البته بکهام و فرگوسن پس از سالها این اتفاق را فراموش کردند و دیوید به رسم شاگردی با استاد خود یعنی فرگوسن آشتی کرد.
سرالکس فرگوسن در کتابی که سالیان پیش با استناد به نوشتهها و گفتههای خود منتشر کرد و در سرتاسر جهان پرتیراژترین و یکی از پرمخاطبترین کتابهای فوتبالی شد، از این ماجرا سخن گفته است و این اتفاق را که منجر به قهر کردن بکهام و آغاز درگیریهای جدیدی شد، اینگونه شرح داده است:
"درگیری ما که باعث ایجاد شور و هیجان زیادی شد به بازی در برابر آرسنال در اولدترافورد در فوریه ۲۰۰۳ در سری بازیهای دور پنجم جام اتحادیه فوتبال انگلستان، مربوط میشد که ۲ بر ۰ باختیم."
"اشتباه دیوید در آن بازی این بود که از حریف غافل شد و در نتیجه گل دوم آرسنال توسط سیلوین ویلتورد به ثمر رسید. او آهسته میدویید و دیوید فقط میبایست مواظب او بود تا فرار نکند. در پایان بازی از این کار او انتقاد کردم. طبق معمول دیوید انتقاد من را نادیده گرفت. ممکن بود فکر کند دیگر نیازی به مراقبت از حریف و دنبال کردن او ندارد و همین طرز تفکر او بود که او را دیوید کرده بود."
"او حدود ۴ متر از من فاصله داشت و بین ما بر روی زمین ردیفی از کفشهای ریخته شده بود. دیوید عرق کرده بود به طرفش رفتم و وقتی نزدیکش رسیدم به یکی از کفشها لگدی زدم و آن کفش درست به بالای چشم او اصابت کرد. البته او بلند شد تا به طرف من بیاید، اما بازیکنان او را نگهداشتند به او گفتم بشین تو تیمت را ناامید کردی حالا هر چه قدر دوست داری بحث کن!"
"روز بعد او را خواستم و به او گفتم فیلم بازی را نگاه کند. او هنوز هم نمیخواست اشتباهش را بپذیرد. وقتی به حرف هایم گوش میکرد یک کلمه هم حرف نزد. از او پرسیدم میدانی در مورد چه میخواهم صحبت کنم و چرا تو را خواستم؟ او حتی جواب مرا نداد. روز بعد این داستان در روزنامهها بود. نشریهی الایس صدمهای را که آن کفش به ابروی دیوید وارد آورد برجسته کرده بود."
"همان روزها بود که به هیئت مدیره باشگاه گفتم دیوید باید برود. این پیام من برای اعضای هیئت که مرا میشناختند آشنا بود."
"وقت آن رسیده بود که بازیکن منچستر که حتی از سرمربیاش بزرگتر شده بود برود. همیشه میگفتم لحظهایی که سرمربی قدرت و اختیارش را از دست بدهد دیگر صاحب اختیار باشگاه نخواهد بود. بازیکنان آن را اداره خواهند کرد و آن وقت است که به دردسر خواهد افتاد."
"بدون شک دیوید از الکس فرگوسن یا پلامبرپت بزرگتر بود. نام سرمربی به تنهایی کافی نیست. قدرت و اختیار آن چیزیست که به حساب میآید. نمیتوانید بازیکنی داشته باشید که رختکن را به تصرف خود در آورد. خیلیها سعی کردهاند اینطور باشند. قدرتنمایی کار سرمربی است. چیزی که برای او ناقوس مرگ بود."
"پس از قهرمانی لیگ در برابر رئال مادرید قرار گرفتیم ظاهرا دیوید برای دست دادن با روبرتو کارلوس بازیکن جناح چپ رئال مادرید تمایل زیادی داشت."
"یکشنبه بعد، پس از شکست ۳ بر ۱ در ورزشگاه برنابئو او با ادعای این که آمادگی ندارد از بازی برابر نیوکاسل امتناع کرد من هم سولسشر را به بازی گرفتم که در برد ۶ بر ۲ حضور درخشانی داشت و در همان جناح باقی ماند."
"موقعیت دیوید آنقدرها هم محکم نبود که به خاطر او سولسشر را در بازی اولدترافورد در برابر رئال مادرید از تیم برنده بیرون بکشم. دیوید را به کناری کشیدم و گفتم:ببین، میخواهم کار را با اوله سولسشر شروع کنم رفت و او قهر کرد و رفت!"
پاسخ ها