پونه یاری

پونه یاری

اسیر فلسفه و تاریخ.. و متخصص در پیدا کردن جواب سوالات سخت
توسط ۲ نفر دنبال می شود

روزی که اکبر گودرزی تیرباران شد

سحرگاه سوم خرداد ۱۳۵۹، اکبر گودرزی، سرکرده گروهک تروریستی فرقان به همراه پنج تن دیگر از اعضای این گروه به نام‌های سعید مرآت، علی حاتمی، محمد متحدی، حسن اقرلو، عباس عسگری و علیرضا شاه‌بیک بعد از محاکمه در دادگاه، اعدام شدند.

فرارو: چهل و سه سال پیش در چنین روزی اکبر گودرزی، طلبه و لیدر گروه تندرو فرقان تیرباران شد. گروهک فرقان از انجام نخستین عملیات مسلحانه در ۳ اردیبهشت ۵۸ تا ۱۸ دی ۵۸ زمان دستگیری گودرزی و نابودی این گروه، تقریبا ۲۰ ترور سیاسی انجام داد.

فرقانی‌ها ترور‌های خود را از سوم اردیبهشت ۵۸ و با ترور سپهبد قر‌نی، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آغاز کردند. ۹ روز بعد از آن و در ۱۲ اردیبهشت آیت‌الله مطهری را به شهادت رساندند. مهدی عراقی و فرزندش حسام در چهارم شهریور و آیت‌الله قاضی طباطبایی، امام‌جمعه تبریز نیز در ۱۰ آبان ۵۸ توسط فرقان به شهادت رسیدند. همچنین افرادی مانند حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله خامنه‌ای از افرادی بودند که فرقان در ترور آن‌ها ناکام بود. تنها ۳ هفته پس از شهادت دکتر مفتح، اکبر گودرزی، رهبر ۲۰ ساله گروه فرقان به‌همراه حسن اقرلو از اعضای این گروه در یک خانه تیمی در خیابان جمالزاده بازداشت شدند.

روزی که «اکبر گودرزی» تیرباران شد

اکبر گودرزی این عکس را پیش از انقلاب برای تهیه پاسپورت جعلی در اختیار برخی افراد مرتبطش قرار داده بود

شکل‌گیری فرقان

گروه فرقان به رهبری طلبه‌ای به نام اکبر گودرزی شکل گرفت؛ گروهی که مخالف صریح روحانیت بود و این مخالفت تا مرز حذف فیزیکی هم پیش رفت. گودرزی اهل لرستان روستای «دوزان» در نزدیکی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرزبود، فرقانی‌ها به او می‌گفتند «چوپان زاده آزاده». در شناسنامه‌اش آمده بود متولد ۱۳۳۸، اما اقوال تاریخی سال ۱۳۳۵ را محتمل‌تر می‌دانند.

در سال ۵۱ یا ۵۲ عازم خوانسار شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد؛ سپس یک سال در قم ماند و پس از آن به تهران آمد و مدتی را در مدرسه چهل‌ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین ماند که در سال ۵۶ آنجا را نیز ترک کرد و از لباس طلبگی هم خارج شد. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازده خواند.

گودرزی می‌خواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. مجتهدی نپذیرفتش: «وقتی که گودرزی آمد که طلبه بشود، چون خیلی چهره زشتی داشت و دیدم نورانیت ندارد گفتم تو به درد طلبگی نمی‌خوری. طلبه باید چهره‌ای جذاب داشته باشد.»

عزت شاهی از مبارزان مسلمان قبل از انقلاب در خاطراتش روایت‌هایی از بازجویی‌های او نقل می‌کند: «زندگی فقیرانه و محرومی را در پشت سر داشت و کمی از این بابت عقده‌ای بود. در جوانی تلاش کرده بود که به حوزه علمیه راه یابد، قم او را نپذیرفت، اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. شب‌ها همانجا می‌خوابید. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین (مسجد ترک‌ها) رفت و بعد از مدتی از آنجا هم بیرونش کردند. بعد از مسجد قبا سر درآورد، آقای مفتح نیز از آنجا بیرونش کرد. این برخورد‌ها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون آمدن از این سرخوردگی، تشکیلات فرقان را راه‌اندازی کرد.»

روزی که «اکبر گودرزی» تیرباران شد

گودرزی در سال ۱۳۵۶ کلاس‌های تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازی‌آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) بر پا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می‌کرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال‌ها در خانه‌های افراد علاقه‌مند تشکیل می‌شد. مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آن‌ها برگزار می‌کرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ‌هادی و مسجد خمسه قلهک.

مرتضی الویری دربارهٔ او می‌گوید: «گوش به حرف کسی نمی‌داد و معتقد بود که تمام حقایق در ذهن او جمع شده و دیگران همه دچار انحراف شده‌اند، برای همین هم در آغاز، فرقانی‌ها بسیار پابرجا و محکم از خودشان دفاع می‌کردند… رهبر آن‌ها این گونه بود: موقعی که رفتند او را دستگیر کنند، در یک اتاق ۴×۳ با یک زیلوی مندرس و اسباب و اثاثیه فوق‌العاده ساده زندگی می‌کرد. در همان خانه ۳۵۰ هزار تومان پول نقد وجود داشت! که در آن زمان پول بسیار هنگفتی بود، یعنی پول کافی در آن خانه وجود داشت، ولی او نان و پنیر می‌خورد! و زندگی فوق‌العاده ساده‌ای داشت. گروه فرقان یک گروه واقعاً اعتقادی از همان سنخی بود که می‌گویند در صدر اسلام هم بودند و از کثرت نماز، پیشانی‌شان پینه بسته بود… طوری گرفتار شده بودند که هرگز حاضر نبودند خارج از چهارچوب فکری خودشان به مسائل دیگری هم فکر کنند.»

فرقانی‌ها چه می‌گفتند؟

به باور اعضای گروه فرقان، حکومت جمهوری اسلامی تلاشی برای برقراری حاکمیت روحانیت بود، در حالی که این گروه از تز اسلام منهای آخوند پیروی می‌کرد. به همین دلیل، به ترور شخصیت‌های تأثیرگذار انقلاب به ویژه روحانیون برجسته روی آوردند. فرقانی‌ها هدف خود را ایجاد جامعه­ بی‌­طبقه توحیدی می‌دانستند و از روحانیت به عنوان ضد توحیدی‌ترین عضو جامعه نام می‌بردند که خلق تحت ستم را استثمار می‌کند.

معتقد بودند: به منظور رسیدن به جامعه ­توحیدی و آگاه کردن خلق باید این عامل استعماری حذف و از بین برود تا بتوان به دستورات و احکام خدا عمل کرد و جامعه ­بی طبقه­ توحیدی را پایه‌گذاری کرد.

در طول مبارزات علیه شاه، همواره به مخالفت با روحانیون می‌پرداختند و از آن‌ها تحت عنوان آخوندیسم یاد می‌کردند که به ­منظور حفظ نظام توحیدی موجود دست به استعمار توده‌ها زده‌اند و روحانیت را متهم به کشتار مردم می‌کردند. با پیروزی انقلاب این مخالفت شدید شد و از شعار «اسلام منهای روحانیت» حمایت می‌کردند.

در اوایل انقلاب گروه فرقان در اعلامیه‌ای، انقلاب اسلامی را زاییده ­توافق در کنفرانس گودالوپ می‌دانستند و سران انقلاب (به جزء امام) را عوامل آن‌ها ذکر می‌کردند.

بر این اساس گروه فرقان، کناره‌گیری روحانیت از قدرت را ضروری می‌دانست هر چند در مورد جانشینی آن نظر خاصی ارائه نمی‌داد.

گودرزی می‌گفت: «ما به این نتیجه رسیده‌ایم که در اسلام هیچ انضمام و انسجامی بین اسلام و روحانیت وجود ندارد و اصولا وجود روحانیت را مغایر با همه موازین توحیدی و مفاهیم قرآنی می‌دانیم».

در جریان همه ­پرسی جمهوری اسلامی، گروه فرقان از این اقدام در نشریه فرودین ۵۸ خود به عنوان «رفراندوم، توطئه استعمار» یاد کردند و اصولا رفراندوم را حتی در شکل دموکراتیک آن مخالف اسلام محمدی و تشیع علی ذکر کردند. این گروه ضمن نفی تقلید در امور شرعی، معتقد بودند با مراجعه به قرآن و سنت می‌توان احکام را استنباط کرد.

روزی که «اکبر گودرزی» تیرباران شد

اکبر گودرزی دراولین ساعات دستگیری، زندان اوین، دی ماه ۱۳۵۸

دستگیری رهبر گروه فرقان

ساعت ۲۴ سه‌شنبه ۱۸ دی ماه ۱۳۵۸ تا ساعت ۳ صبح روز ۱۹ دی ماه رهبر گروه فرقان بازداشت شد. خانه‌ای که اکبر گودرزی در آن مخفی شده بود، در میدان انقلاب و پشت ساختمان جهاد سازندگی بود. خیابان جمال‌زاده، کوچه اخوان، شماره ۲۳. دستگیری گودرزی به سختی صورت گرفت چرا که وقتی می‌خواستند اکبر گودرزی را بگیرند، او از داخل اتاق با اسلحه «یوزی» پاسدار‌ها را به رگبار بسته بود و نمی‌شد به طرف او رفت.

سرانجام دو تن از نیرو‌های کلاه‌سبز ارتش به نام‌های «حمید جراحی» و «اکبر پژمان» پله‌های ساختمان را از پایین به بالا غلتیدند و خود را به اتاق گودرزی رساندند و نارنجکی را داخل اتاقش انداختند و اکبر گودرزی ناله‌ای کرد و بی‌حال افتاد.

در روز انهدام خانه تیمی اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان، ماموران به لیستی ۸۰ نفره دست یافتند که نشانگر برنامه ترور‌های آینده این گروه بود.

چند روز بعد تقی رئیسیان یکی از شاهدان عینی، جریان زد و خورد و دستگیری رهبر و یک نفر دیگر از اعضای گروه فرقان را روزنامه کیهان چنین شرح داد: «ساعت ۲ بامداد چهارشنبه وقتی صدای بلندگو‌ها و تیراندازی بلند شد، من که منزلم دیوار به دیوار خانه‌ایست که از سوی آن به طرف پاسداران تیراندازی می‌شد، سعی کردم برای آگاهی از جریان بیرون بیایم؛ ولی پاسداران که اطراف کوچه و خانه‌ها را محاصره کرده بودند، مانع شدند و نمی‌گذاشتند کسی از خانه بیرون بیاید. گودرزی به اتفاق دوستش از طبقه دوم خانه شماره ۲۷ به سوی پاسداران تیراندازی می‌کردند و مدام تکبیر می‌گفتند و قصدشان این بود که مردم هم با آن‌ها هم‌صدا شده و الله‌اکبر گویان به کوچه بیایند تا آن‌ها از شلوغی استفاده کرده و متواری شوند. ما مطلقا رفت و آمد مشکوکی در این‌جا ندیده بودیم، ولی می‌دانستیم که دو جوان طبقه دوم خانه هم‌جوار منزل ما را کرایه کرده‌اند، صاحب‌خانه فقط ۲ اتاق از ۴ اتاق یک طبقه را به این دو نفر اجاره داده بود و دو اتاق دیگر را قفل کرده بود و اجازه نمی‌داد. ما اصلا فکر نمی‌کردیم که این بچه‌های آرام اعضای گروه فرقان باشند.»

آن‌ها بعضی شب‌ها اصلا به خانه نمی‌آمدند و همیشه پرده اتاق‌های‌شان کشیده بود و حدود هشت ماه قبل این‌جا را اجاره کرده بودند. شب درگیری خیلی سعی کردند که با حیله و نیرنگ فرار کنند، اما پاسداران با هوشیاری مانع شدند. این درگیری ۴ ساعت ادامه داشت تا این‌که در اثر پرتاپ چندین گاز اشک‌آور آن دو نتوانستند دوام بیاورند و پس از تحویل اسلحه‌های‌شان تسلیم شدند. 

«عبدالمجید معادیخواه» در آن روزها رئیس دادگاه سه تن از اعضای گروه فرقان بود و رهبر این گروه را به اعدام محکوم کرد. او می‌گوید: «در جریان دادگاه گودرزی با او صحبت کردم. اگرچه اصلا وارد گفت‌وگو نمی‌شد. همچنین درباره روحانیت ستیزی‌اش حرف‌های شعاری می‌زد. وارد بحث نمی‌شد. پرخاشگری می‌کرد. می‌گفت کور خواندید. جوان‌ها چنین و چنان می‌کنند. چون یقین داشت جان سالم به در نمی‌برد و برایش تلخ بود که فضای سکوت آنها شکسته است. برای من هنوز هم معماست که یک آدم چگونه می‌تواند چنین پر از نفرت باشد.»

روزی که «اکبر گودرزی» تیرباران شد

 

روایت ناطق نوری از روند دادگاه و بازجویی از اعضای گروه فرقان

علی اکبر ناطق نوری که در جریان عملیات دستگیری اعضای گروه فرقان نقش پررنگی داشته است در خاطرات خود درباره بازداشت رهبر و اعضای گروه فرقان نوشته است: «وقتی اکبر گودرزی و برخی دیگر از اعضای فرقان را بازداشت کردیم، نزد شهید بهشتی در جامعه روحانیت ولی‌آباد رفتم و به ایشان گفتم‌: «ما این‌ها را دستگیر کردیم؛ حضرت عباسی دست کسی بدهید که شل نباشد که بعد این‌ها را آزاد کند.»

مرحوم بهشتی بسیار زرنگ بود. یک لبخندی زد و گفت‌: «خودت.» تا گفت خودت، من لکنت زبان گرفتم. آمادگی هم نداشتم یک دفعه گفتم‌: «م‌م‌... من اصلاً تا به حال قضاوت نکرده بودم، قاضی نبودم، پدرم و پدربزرگم هم قاضی نبودند.» مرحوم بهشتی فرمود: «مگر پدر من رئیس دیوان عالی کشور بود؟! انقلاب شده خودت قاضی باش. آقای معادیخواه و انواری هم کمک کنند.» گفتم‌: «بسیار خوب، اما اگر من بخواهم قاضی بشوم برای این پرونده، دادستان آن را باید خودم انتخاب بکنم.» مرحوم بهشتی فرمود: «بکن.»

یکی‌ دو روز فکر کردم و قاطع‌تر و جدی‌تر از مرحوم شهید لاجوردی پیدا نکردم، لذا با توجه به شناختی که مرحوم لاجوردی از منافقین در زندان داشت و با این‌ها در زندان بحث‌های طولانی کرده بود، به در مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوال‌پرسی گفتم‌: «آقا اسدالله یک خوابی برای من دیده‌اند من هم یک خواب برای تو دیدم. مرحوم بهشتی به من گفته که پرونده گروه فرقان را پیگیری کنم؛ من هم فکر کردم تنها کسی که می‌تواند دادستان این پرونده باشد شما هستی!» ایشان فرمود: «من به درد دادستانی نمی‌خورم. حافظه‌ام ضعیف است. دادستان باید حافظه قوی داشته باشد.» گفتم‌: «عیبی ندارد با همین حافظه قبولت دارم، شما بیا.» گفت‌: «اگر تکلیف و وظیفه است می‌آیم.» گفتم‌: «بله وظیفه است.» خلاصه آقای لاجوردی را برداشتم و آوردم و نوبت بازجویی و محاکمه آنان شروع شد. باید ایدئولوژی آن‌ها را نیز محاکمه می‌کردیم تا ریشه‌کن شوند والّا مرتب زایش می‌کردند.»

روزی که «اکبر گودرزی» تیرباران شد

اکبر گودرزی در دادگاه انقلاب

ناطق نوری در ادامه با شرح جزئیاتی از روند بازجویی از اعضای فرقان می‌گوید: «آقای نقاشان و هنردوست از طرف ما و چند نفر هم از طرف سازمان مجاهدین انقلاب از جمله سردار ذوالقدر کار بازجویی را شروع کردند. من هم شدم رئیس دادگاه، آقای معادیخواه هم کمک می‌کرد. بعد از مدتی آقای انواری کنار کشید. این‌ها را که محاکمه می‌کردیم فوراً حکم نمی‌دادیم. به شهید لاجوردی گفتم‌: «شب برو داخل بند با این‌ها بحث کن آن‌هایی که گول و فریب خورده‌اند را به من بگو. در رأی دادگاه مؤثر است.» ... لذا شهید لاجوردی از شب تا صبح با این‌ها بحث می‌کرد و آن‌ها را با یک‌دیگر روبه‌رو می‌کرد. اکبر گودرزی را می‌آورد. از جمله شخصی به نام حاتمی سر موضع ایستاد و اعدام هم شد، اما برای بسیاری از این‌ها حکم ندادم، چون اظهار پشیمانی و ندامت کردند. بعد از چند سال زندان، مورد عفو قرار گرفتند برخی از آن‌ها در زمان جنگ در جبهه به شهادت رسیدند. بعضی به سپاه رفتند و برخی در دادستانی انقلاب جزء هم‌کاران شهید لاجوردی می‌شدند.»

پایان رهبر گروه فرقان

اما برخی از اعضای فرقان سر موضع خود ماندند. و سرانجام سحرگاه سوم خرداد ۱۳۵۹، اکبر گودرزی، سرکرده گروهک تروریستی فرقان به همراه پنج تن دیگر از اعضای این گروه به نام‌های سعید مرآت، علی حاتمی، محمد متحدی، حسن اقرلو، عباس عسگری و علیرضا شاه‌بیک بعد از محاکمه در دادگاه، اعدام شدند.

پونه یاری
پونه یاری اسیر فلسفه و تاریخ.. و متخصص در پیدا کردن جواب سوالات سخت

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋