این ایرانگرایی ایشان و این که سردار سلیمانی را سمبل تمامیت ارضی ایران دانسته، به تازگی مطرح شده و یک مقدار باورکردنش برای من دشوار هست. من با این که با تئوری توطئه مخالفم، اما اگر قرار بود روی انگیزه زاهدی از بیان این سخنان شرطبندی کنم، آن را مصالحه و کنار آمدن با نظام میدانستم.
مواضع اخیر اردشیر زاهدی، وزیر خارجه ایران در دوران پهلوی دوم و آخرین سفیر ایران در آمریکا در حمایت از سیاستهای جمهوری اسلامی ایران و ضدیت با سیاستهای کشورهای غربی واکنشهای متعددی را به همراه داشته است. برخی مواضع او را ملیگرایانه میدانند و برخی هم چنین اظهار نظرهایی را از یک مسئول عالیرتبه نظام پیشین مشکوک میدانند. نامه نیوز برای تحلیل مواضع او با صادق زیباکلام، تحلیلگر سیاسی، گفتگو کرده که در ادامه آن را میخوانید.
مواضع چند سال اخیر اردشیر زاهدی را چه طور ارزیابی میکنید؟ یکی از نزدیکترین افراد به رژیم پهلوی این روزها علیه سیاستهای آمریکا و تمجید نظام جمهوری اسلامی و علیه اپوزسیون حرف میزند. چرا؟
فرض بگیریم ایشان میخواهد به ایران برگردد و در حال فراهمکردن تمهیداتی برای این بازگشت است که اگر برگشت خیلی مورد غضب نباشد و در نتیجه دارد جاده را به اصطلاح برای بازگشتش صاف میکند و از در آشتی با مسئولان جمهوری اسلامی کنار میآید که شاید خیلی نزدیک به واقعیت نباشد.
چرا؟ ایشان بالاخره ۹۱ ساله است و احتمالا دوست دارد حداقل سالهای آخر در ایران زندگی کند و در ایران فوت کند.
بله. اگر ایشان به هر علتی خواسته باشد برگردد تنها راهش همین است که با مسئولان جمهوری اسلامی کنار بیاید. اما دو نکته اصلی که میخواهم عرض کنم به این مربوط است که با فرض این که ایشان حتی هیچوقت هم نخواهد به ایران بیاید چرا نباید از نظرات ایشان متعجب شد. دلیل اول این است که آقای اردشیر زاهدی هیچوقت علاقه یا گرایشی به مسئله آزادی، دموکراسی و این جور مقولات نداشته.
به عبارت دیگر زمانی که سفیر ایران در آمریکا بود و میدید که تصویر رژیم شاه به علت عدم رعایت حقوق بشر در آمریکا بهویژه در سالهای اواسط دهه ۵۰ به بعد سیاه شده، اما هیچ واکنشی نداشت.
من یادم هست عفو بینالملل در سال ۵۴ ایران را سیاهترین کشور از نظر کارنامه حقوق بشر معرفی کرد. بودند کسانی که به هر حال سعی میکردند دامن رژیم را از اتهامات مبرا کنند یا به شکلی که شاه عصبانی نشود به او بگویند که شاید خیلی هم این تصویری که از ایران ایجاد شده، جالب نیست، اما زاهدی هیچ وقت دغدغه این چیزها را نداشت.
مثالش هم میشود به درخواست اخراج قطبزاده از آمریکا از سوی زاهدی اشاره کرد که البته مربوط به سالهای قبلتر بوده است.
بله و هر وقت مساله حقوق بشر ایران مطرح میشد ایشان دفاع میکرد و میگفت: وضع بد نیست بلکه معترضان تحت تاثیر روشنفکران هستند یا میگفت: افرادی که در زندان هستند یا شکنجه میشوند کمونیست و تروریستاند و در کل مدافع جدی رژیم شاه در زمینه نقض حقوق بشر بود.
همه میدانیم که در آن مقطع یعنی سالهای حساس ۵۵ تا ۵۷ یک دوگانگی در واشنگتن و در دولت کارتر در ارتباط با سیاست ایران وجود داشت. یک طرف سایروس ونس و وزارت خارجه بودند که معتقد بودند شاه باید فضا را باز کند و اصلاحات سیاسی انجام دهد و یک سوی دیگر برژینسکی مشاور امنیت ملی و دیگران که میگفتند شاه باید اول یک ثبات ایجاد کند. بحران اعتراضات را پشت سر بگذارد و ما باید کمکش کنیم از این بحران خارج شود و بعد شروع به اصلاحات سیاسی کند. یکی از کسانی که همان زمان به شدت طرفدار تز برژینسکی بود، زاهدی بود.
مساله دوم حمایت ایشان از سردار سلیمانی است که از نظر من صادقانه نیست. ایشان وقتی از سردار سلیمانی تجلیل میکند در حقیقت از احساسات ناسیونالیستی و میهندوستیاش سخن میگوید؛ در حالی که برای من یک علامت سوال بزرگ ایجاد میشود. چون ما در طول جنگ ۸ساله هیچ وقت نشانی از این احساسات ناسیونالیستی آقای زاهدی ندیدیم.
حتی یک بار ندیدیم که بگوید من با جمهوری اسلامی مخالفم، اما حمله صدام به ایران را محکوم میکنم. من یادم نمیآید که از ایشان در آن سالها سخنی در باب وطن دوستی و احساسات میهنگرایانه شنیده باشم. این ایرانگرایی ایشان و این که سردار سلیمانی را سمبل تمامیت ارضی ایران دانسته، به تازگی مطرح شده و یک مقدار باورکردنش برای من دشوار هست. من با این که با تئوری توطئه مخالفم، اما اگر قرار بود روی انگیزه زاهدی از بیان این سخنان شرطبندی کنم، آن را مصالحه و کنار آمدن با نظام میدانستم.
پس برمیگردیم به همان سخن نخست که میخواهد به ایران بازگردد.
بله ممکن است. شاید هم اموال و املاکی دارد و میخواهد پس بگیرد. نمیدانم، ولی در انگیزه اصلیاش شک دارم.
پاسخ ها