اکانت توئیتری سینماگراف که روی سوژههای ناب حوزه سینما تکیه میکند در جدیدترین مطلب خود به فیلم ناتمام استنلی کوبریک یعنی بناپارت پرداخته است.
برترینها: اکانت توئیتری سینماگراف که روی سوژههای ناب حوزه سینما تکیه میکند در جدیدترین مطلب خود به فیلم ناتمام استنلی کوبریک یعنی بناپارت پرداخته. در ادامه به سراغ داستان این شاهکار ناتمام میپردازیم. با ما همراه باشید.
اثری که عدم ساختش همچون داغی بر دل سینمادوستان، با حسرتی ابدی همراه است و بیشک تولیدش میتوانست برگی زرین، ماندگار و متفاوت بر تاریخ سینما باشد: "ناپلئون"؛ بهکارگردانی استنلی کوبریک!
نمایشگاه استنلی کوبریک واقع در "موزه طراحی لندن" به فرآیند و نحوه تولید تکتک فیلمهای خارقالعاده این کارگردان تکرارناشدنی میپردازد، اما بخش آغازین نمایشگاه به فیلمی اختصاص یافته که کوبریک هرگز نتوانست آن را بسازد؛ فیلم حماسی/زندگینامهای ناپلئون بناپارت. گرچه ممکن است عجیب بهنظر رسد، اما شیفتگان کوبریک، همانقدر به فیلم "ناپلئون" علاقهمندند که به دیگر آثار برجسته او. منتقدان این اثر را همواره بهمثابه مهمترین و جذابترین و بزرگترین و حماسیترین فیلم ناتمام تمام دوران تحسین کردهاند.
افزونبراین، داستان به پایاننرسیدن فیلم ناپلئون آن هم در حالی که بهنظر میرسید همه چیز برای ساخته شدنش مهیا است نمونهای مثالزدنی از بلندپروازیهای بیحدومرز کوبریک، کنجکاوی پایانناپذیر روشنفکرانهاش و نیز برنامهریزی وسواسگونهی ِ کمالگرایانهاش به شمار میآید.
کوبریک که آدری هپبورن را برای نقش ژوزفین، همسر ناپلئون، در نظر داشت، با پاسخ منفی او مواجه شد. همچنین دیوید همینگز و جک نیکلسن نیز برای ناپلئون مدنظر بودند. کوبریک باتوجه به وسواس کاری خود ۲۷۶جلد کتاب که به زندگی ناپلئون پرداخته بودند را جمعآوری کرده بود و جهت مطالعه مدنظر داشت. زندگینامه ناپلئون به قلم فلیکس مارکام نیز در میان این کتابها دیده میشد. او زیر سطرهایی از کتاب مارکام را خط کشیده و علامت تعجب گذاشته و گاهی نیز در آن یادداشتهای نوشته بود؛ مثلا:" چه کسی به جان تزار پل سوءقصد کرد؟ سازوکار سیاسی واقعا چگونه بود؟"
از همه جذابتر قفسه چوبی برگهدان کتاب کوبریک بود که به "ویکیپدیای آنالوگ" شهره است. هر روز از زندگی ناپلئون را که انتخاب میکردید، میتوانستید کشوی مربوط به آن را بیرون بکشید و در میان برگهها بگردید و به جزئیترین و شخصیترین اطلاعات دسترسی پیدا کنید! در این برگهها آگاهیهای متنوعی درباره زندگی ناپلئون ثبت شده بود، از آنچه او هنگام صبحانه میخورد گرفته تا لباسی که ژوزفین در هنگام صرف شام میپوشید. تمام اینها بخش کوچکی از حوزه تحقیق و پژوهش همهجانبه کوبریک برای این شاهکار خلقناشدهاش بودند.
هنگامی که استنلی کوبریک درحال به پایانبردن شاهکار علمی/تخیلیاش "۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی" بود، تصمیم گرفت که سوژه کار بعدیاش به گفته خودش: "یکی از آن شخصیتهای نادر تاریخساز که سرنوشت عصر خویش و نسلهای آتی را رقم زد" باشد. او پژوهشگرانی را به جستوجوی ردپای ناپلئون به سراسر اروپا فرستاد. یکی از این جستوجوگران جان هارلن بود. او میگوید:" من در سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ در زوریخ به دنبال اطلاعات، کتابها، نقاشیها و خلاصه هر آنچه به برهه تاریخی انقلاب فرانسه تا کنگره وین در سال ۱۸۱۵ مربوط بود، میگشتم!
افراد دیگری نیز با ماموریت مشابه هفتهها در آلمان و فرانسه و بریتانیا به پژوهش و جمعآوری اطلاعات پرداختند. استنلی کوبریک به هر نکتهای هر چقدر هم که جزیی بود علاقه داشت؛ از رنگ خاک ِ زمینی که در آن جنگی رخ داده گرفته تا شکل میخهایی که با آن اسبها را در آن دوره نعل میکردند!
استنلی کوبریک عاشق پژوهش بود؛ درواقع مراحل پیشتولید و نیز تدوین را با علاقه انجام میداد و به فیلمبرداری بیش از حد ضرورت میپرداخت. او در سال ۱۹۶۹، محصول پژوهش بزرگش پیرامون ناپلئون بناپارت را در فیلمنامهای ۱۶۸صفحهای گنجاند. هارلن میگوید: "فیلمنامههای استنلی معمولا با فیلم نهایی بسیار متفاوت بودند." البته این فیلم حماسی/زندگینامهای تنها به بخشی از زندگی ناپلئون محدود نمیماند و زندگی او را از تولد در جزیره کُرس در ۱۷۶۹ تا مرگ در جزیره دورافتاده سنتهلن در ۱۸۲۱ پی میگرفت!
تمرکز و تاکید فیلم بر نبردهایی بود که کوبریک آنها را چون نمایشی آهنگین میدانست و با عبارت " بالههای عظیم مرگبار" توصیفشان میکرد. او عشق ناپلئون به ژوزفین را نیز "یکی از شورانگیزترین دلبستگیهای همه دورانها" میخواند و این دو را جانمایهی اصلی اثر میدانست.
نکته مهم این است که فیلم قرار نبود نمایشی پرزرقوبرق اما ملالآور باشد، بلکه کوبریک میخواست تصویر بازنماییشده بسیار اصیل و دقیقی از زندگی ناپلئون در قرنهای ۱۸ و ۱۹ ارائه دهد. کمال مطلوبش این بود که در انتها تماشاگران احساس کنند که فیلمی مستند را درباره رویدادهای معاصر دیدهاند.
گرچه تولید فیلم ناپلئون پروژهای بلندپروازانه بود، استنلی کوبریک آن چنان دربارهاش سخن میگفت که به نظر میرسید کاری آسان در پیش دارد. به یکی از خبرنگاران در مصاحبهای گفت: "مراحل تولید ناپلئون بسیار کوتاهتر از فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی خواهد بود!
میگفت نماهای خارجی و نبردها و نیز فیلمبرداری در مکانهای تاریخی و کارهای دیگر ظرف دو تا سه ماه تمام میشود. پس از آن نیز کارهای استودیویی قاعدتا نباید بیش از سه ماه طول بکشد. او با خونسردی درباره اینکه در صحنههای نبرد حداکثر از ۵۰ هزار نیروی ارتش رومانی در نقش سیاهی لشکر- ۴۰هزار پیادهنظام و ۱۰هزار سوارهنظام- استفاده خواهد کرد، حرف میزد و میگفت: "بازسازی نبردهای ناپلئون آنقدر هم که در آغاز به نظر میرسد دشوار نیست."
درباره بودجه هم نگرانی نداشت، لباسهای بسیاری از سیاهیلشکرها قرار بود از نوعی کاغذ مخصوص طراحی شود، که بسیار ارزان تمام میشد و در عینحال تفاوتش با پارچه در تصویر قابل تشخیص نبود. افزونبراین نیازی هم به ساخت دکورهای استودیویی نداشتند.
کوبریک میگفت: "بیشتر نماهای داخلی قصرها در مکانهای واقعی در فرانسه فیلمبرداری خواهند شد، که مبلمانها و وسایل هم سر صحنه وجود دارد. فقط لازم است با گروهی کوچک به تعداد عوامل فیلمی مستند سر صحنه برویم." محصول نهایی یقینا اثری بینظیر و شاهکار میشد. به ادعای کوبریک تا آنهنگام هرگز یک فیلم تاریخی شاخص ساخته نشده بود و بهتبع آن فیلمی برجسته درباره ناپلئون نیز پدید نیامده بود.
از نظر او حتی فیلم پنجساعته ابل گانس که در ۱۹۲۷ به نمایش درآمد و بسیاری آن را میپرستیدند، اثری خام به شمار میآمد؛ اما ناپلئون کوبریک قرار بود بهترین فیلمی باشد که تاکنون دراینباره ساخته شده است. پروژه ناپلئون قطعا از این توان بالقوه برخوردار بود که در عمل محقق شود. ناپلئون میتوانست شاخصترین اثر کوبریک باشد و ضرباهنگ کند بری لیندون و دقت وسواسگونه در جزییات در۲۰۰۱: ادیسه فضایی را با صحنههای بزرگ نبرد در فیلم اسپارتاکوس درهم آمیزد.
این فیلم بهترین محمل برای برای پرداختن به دغدغههای کوبریک بود: "اینکه چگونه افراد هوشمند به خودویرانگری دست زده و طعم تلخ زهر حسادت و انتقام را میچشند؛ چگونه استعداد، موفقیت و قدرت، با خودمداری و تکبر و سوءاستفاده از قدرت همراه میشود. این درونمایهها همیشه او را مجذوب میکرد. از بخت بد، استودیو درباره تامین هزینههای فیلم ناپلئون متقاعد نشد. هارلن میگوید: "استنلی فقط یک قرارداد پیشتولید با ام.جی.ام در دست داشت؛ موافقتنامهای برای برنامهریزی، زمانبندی و تعیین بودجه. این موارد به کمپانی تحویل داده شدند، اما آنها در مرحله بعدی از پروژه کنار کشیدند."
واقعیت این است که مالکان M.G.M بهتازگی تغییر کرده بودند. آنان بیشتر به درآمدزایی میاندیشیدند و قصد داشتند کازینو بسازند و سرمایهگذاری در پروژه تاریخی عظیمی که ۵۰هزار سیاهیلشکر نظامی نیاز داشت با اهدافشان همسو نبود.
همزمان ساخت فیلم واترلو در ۱۹۷۰ درباره ناپلئون، شرایط را سختتر کرد و این پایان غمانگیزی بود بر آن چه هارلنِ ۸۲ساله آن را "دوسال کار بیوقفه" توصیف میکرد. "ناپلئون" ساخته نشد و ضمن زدن حسرتی ابدی بر سینه شیفتگان سینما و کوبریک، تبدیل به بزرگترین فیلم ساختهنشده تاریخ نیز شد.
تماشای این کتاب ثقیل از جزئیات این فیلم ساختهنشده، همچون آینه دق بود. چندی پیش اما رسما اعلام شد که فیلمنامه کوبریک تبدیل به مینیسریالی پرخرج برای HBO خواهد شد که رفیق کوبریک، اسپیلبرگ میسازدش. او به همین منوال A.I را هم ساخته بود. لطفش کم است، اما قطعا بر ساختهنشدنش میارزد!
پاسخ ها