من بیپول بودم. از زندگی خسته شده بودم. دیگر طاقت نداشتم این شرایط را تحمل کنم. از وقتی شوهرم ما را ترک کرده بود این وضعیت ادامه داشت، به همین دلیل تصمیم گرفتم همه اعضای خانواده را بکشم تا از بدبختی نجات پیدا کنند. دختر بزرگم ازدواج کرده بود و بچه داشت. من هم بعد از مرخصشدن از بیمارستان در خانه او زندگی میکردم. شب حادثه چاقویی برداشتم و اول دختر کوچکم را زدم. بعد هم سراغ دختر بزرگ و نوهام رفتم، اما دامادم بیدار شد و چاقو را از دستم درآورد.
مردی که دختر بیمار خود را به قتل رسانده بود، خودش نیز روی تخت بیمارستان جان باخت.
تحقیقات درباره این پرونده از زمانی آغاز شد که به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ شهرستان مرند خبر دادند مردی که چاقو خورده به بیمارستان منتقل شده است.
گروهی از مأموران بعد از دریافت این گزارش به بیمارستان رفتند. یکی از اعضای کادر درمان که پلیس را باخبر کرده بود، توضیح داد: آمبولانس اورژانس مردی را به بیمارستان منتقل کرد که خونریزی شدیدی داشت. بعد از اینکه او را معاینه کردیم، فهمیدم هدف چند ضربه چاقو قرار گرفته و علاوه بر این لگنش نیز شکسته است. مرد زخمی حال مساعدی نداشت و بازجویی از او امکانپذیر نبود، به همین دلیل مأموران برای بررسی درباره جزئیات واقعه به خانه او رفتند. آنها وقتی وارد محل موردنظر شدند، صحنه تلخی را دیدند و مشاهده کردند دختری فوت شده و جسدش در آنجا افتاده است. بهاینترتیب کارآگاهان جنایی و متخصصان پزشکی قانونی به محل فراخوانده شدند.
بررسیهای اولیه نشان داد دختر جانباخته درواقع خفه شده و به قتل رسیده است. کارآگاهان به تحقیق از مطلعان پرداختند و راز این قتل را فاش کردند. آنها متوجه شدند این دختر معلول و بیمار روانی بود. او زمان حادثه درحالیکه کنترلی بر رفتارش نداشت، با چاقو به پدرش حملهور شد و ضرباتی را به او وارد کرد. مرد میانسال که جانش را در خطر میدید، سعی کرد از خودش دفاع کند و اینگونه بود که دخترش را خفه کرد. سپس اورژانس از این واقعه مطلع شد و مرد زخمی را به بیمارستان رساند.
درحالیکه کارآگاهان امیدوار بودند با بهبودی نسبی مرد میانسال از او تحقیق کنند و به جزئیات بیشتری از این واقعه پی ببرند، او یک روز بعد بهدلیل شدت جراحات تسلیم مرگ شد. این پرونده هنوز باز است و تحقیقات درباره آن ادامه دارد. این در حالی است که بهصورت همزمان تیمی دیگر از کارآگاهان جنایی در استان تهران نیز مشغول تحقیق درباره یک فرزندکشی دیگر هستند که در آن نیز ردی از بیماری روانی وجود دارد.
کارآگاهان جنایی وقتی مطلع شدند قتلی در خانهای در اطراف تهران به وقوع پیوسته است، به محل رفتند و مشاهده کردند دختری ۱۱ساله با ضربات چاقو جانش را از دست داده است. این در حالی بود که یک زن جوان و دختری خردسال نیز زخمی شده بودند. در همان بررسیهای اولیه معلوم شد قاتل مادر دختر ۱۱ساله بهنام فرزانه است که دختر بزرگ و نوهاش را نیز هدف ضربات چاقو قرار داده، اما آن دو نفر فوت نشدهاند.
بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی و بازداشت متهم تحقیقات ادامه یافت و معلوم شد فرزانه، زنی اهل افغانستان است که از سالها قبل در ایران زندگی میکند. او دو دختر داشت و فرزند سومش را باردار بود که شوهرش خانواده را ترک کرد و به کشورش بازگشت. بعد از آن فرزانه زندگی سختی داشت. سالها در برابر مشکلات مقاومت کرد، اما به بیماری شدید روانی مبتلا شد، بهگونهای که اخیرا مدتی طولانی بستری بود.
متهم وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، بدون هیچ مقاومتی به قتل اعتراف کرد و گفت: من بیپول بودم. از زندگی خسته شده بودم. دیگر طاقت نداشتم این شرایط را تحمل کنم. از وقتی شوهرم ما را ترک کرده بود این وضعیت ادامه داشت، به همین دلیل تصمیم گرفتم همه اعضای خانواده را بکشم تا از بدبختی نجات پیدا کنند. دختر بزرگم ازدواج کرده بود و بچه داشت. من هم بعد از مرخصشدن از بیمارستان در خانه او زندگی میکردم. شب حادثه چاقویی برداشتم و اول دختر کوچکم را زدم. بعد هم سراغ دختر بزرگ و نوهام رفتم، اما دامادم بیدار شد و چاقو را از دستم درآورد.
این زن هماکنون در بازداشت به سر میبرد و تحقیقات از او همچنان ادامه دارد.
پاسخ ها