دولت احمدینژاد در اعتراض به وضعیت موجود قرار بود به شیوهای کلاسیک به انقلاب وفاداری نشان بدهد، اما این اعتراضها نهتنها موجب تغییر در وضعیت نابسامان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نشد بلکه با خودرأییِ او اوضاع آشوبناکتر از آن چیزی شد که اصولگرایان انتظارش را داشتند. احمدینژاد در برابر حملات اصلاحطلبان و اصولگرایان و نهادهای رسمی به خاطر ایجاد این آشوبها تن به انعطافپذیری نداد و راه خروج را در پیش گرفت.
احمد غلامی سردبیر روزنامه شرق در یادداشتی نوشت: انعطافپذیری مانع تغییرپذیری است. جریانهای سیاسی ایران به غیر از اصولگرایان که همواره درصدد حفظ وضعیت موجود و بازگشت به گذشته بودهاند، در تغییرپذیری ناکام ماندهاند. آنان با وجود این ناکامی در تغییرات به جای اعتراض و خروج از قدرت، انعطافپذیری را به حامیان خود و مردم توصیه کردهاند.
اگر بخواهیم دولتهای بعد از انقلاب را با دوگانه «انعطاف» و «تغییر» محک بزنیم، به نکات تازهای دست پیدا خواهیم کرد. یکی از مهمترین دولتهای بعد از انقلاب که تن به انعطافپذیری نداد و مردم را نیز وادار به انعطافپذیری نکرد، دولت نهم و دهم بود. تغییرات مورد نظر این دولت، ساختارهای سیاسی، اقتصادی و مهمتر از همه اجتماعی را نابود کرد و میتوان گفت این تغییرات از نوع مخرب آن در دستور کار دولتهای احمدینژاد بود.
اما از سوی دیگر نباید نادیده انگاشت همین روحیه تغییرپذیری در ساختارها بود که از دولت احمدینژاد دولتی عاصی یا یاغی ساخت که اصولگرایان را بیش از پیش بیمناک کرد؛ اما این عدم انعطافپذیری و ترویج آن در بین مردم جذابیتی ویژه به احمدینژاد بخشید. گیرم این جذابیت پوپولیستی باشد، اما احمدینژاد از طرفی دیگر بر توان ایده تغییرپذیری صحه گذاشت. طرفه آنکه او با شعار بازگشت به آرمانهای انقلاب بر سر کار آمده بود.
آلبرت هریشمن در کتاب «خروج، اعتراض و وفاداری» ایدههایی را دنبال میکند که مردم و جریانهای سیاسی در وضعیتهای بهوجودآمده در جامعه از یکی از این مفاهیم تبعیت میکند. هریشمن میگوید: «مردم بیش از هر چیز در برابر تغییر از خود واکنش نشان میدهند و فقط تغییرات اجتماعی میتواند نیروهای بیشمار و بیگانهشده مردم را دوباره به صحنه بیاورد».
دولت احمدینژاد در اعتراض به وضعیت موجود قرار بود به شیوهای کلاسیک به انقلاب وفاداری نشان بدهد، اما این اعتراضها نهتنها موجب تغییر در وضعیت نابسامان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نشد بلکه با خودرأییِ او اوضاع آشوبناکتر از آن چیزی شد که اصولگرایان انتظارش را داشتند. آشوبسازیای که همواره اصولگرایان، اصلاحطلبان را به آن متهم میکردند.
احمدینژاد در برابر حملات اصلاحطلبان و اصولگرایان و نهادهای رسمی به خاطر ایجاد این آشوبها تن به انعطافپذیری نداد و راه خروج را در پیش گرفت. به تعبیر هریشمن: «خروج در قلمرو سیاسی عملی نابخشودنی است. خروج، مرحله خشنتری از اعتراض است؛ چراکه در اعتراض هنوز وفاداری مستتر است. اعتراض جزء لاینفک و کارکرد هرگونه نظام سیاسی است که گاه ترسیم منافع نیز نامیده میشود».
ترسیم منافع یعنی احزاب و جریانهای سیاسی به نوعی نیازها و خواستههای خود را بیان کنند که برای مردم و شاکله سیاسی موجود قابل فهم باشد. در جای دیگری هریشمن تأکید میکند: «اعتراض را میتوان به چشم نوعی باقیمانده نگریست. هر که خروج نمیکند نامزد اعتراض است». از اینجا جایگاه دولتهای سازندگی، اصلاحات و تدبیر و امید عیان میشود. دولت احمدینژاد پس از اعتراض و ناکامی در رؤیاهای موجه و ناموجه خود دست به خروج زد.
این خروج حاوی پتانسیلی است که دیر یا زود به کارش میآید. آلبرت هریشمن ایده اعتراض و خروج را اینگونه بیان میکند: «اعتراض در کشورهای توسعهیافته از موضع بسیار مقتدری برخوردار است». در کشورهایی که دایره انتخابهای آن به لحاظ سیاسی محدود نیست، مردم با برآوردهنشدن خواستههای خود دست به خروج آرام و بیسروصدا خواهند زد.
درست در نقطه مقابل مردم و جامعهای که امکانات محدودی برای انتخاب دارند، آنان در مواجهه با بنبست تغییرناپذیری، از مرز انعطافپذیری عبور کرده و دست به اعتراضات گسترده میزنند. اعتراضاتی که با خروجی پرتنش همراه است. همان چیزی که همواره دولتهای سازندگی، اصلاحطلب و تدبیر و امید را واداشته دست به عصا باشند و حامیان خود و مردم را از پیامد این اعتراضات دور نگه دارند. دولتهای اصلاحطلب، همواره در تضادی آشکار به سر بردهاند. اعتراضات این دولتها و گروههای حامی آنان نه به وفاداری منتهی شده است، نه به خروج.
این دولتها خشمگین از وضعیت، اما ترسان از خروج به سوی انعطافپذیری گام برداشتهاند. آنان با تغییر آغاز کردهاند و با اعتراض مواجه شدهاند. در برابر مخالفان دست به اعتراض هم زدهاند، اما در نهایت به انعطافپذیری تن دادهاند. همه دولتهای اصلاحطلب هریک به شیوهای راه انعطاف را در پیش گرفتهاند. دولت سازندگی بعد از تغییرات اقتصادی و اجتماعی و مواجهه با اعتراضات دست به اعتراض زد؛ اما در نهایت با ایده مصلحت، دولت به سمت گزینه وفاداری گام برداشت.
دولت اصلاحات بیش از هر دولت دیگری سودای تغییر داشت، اما چندان دلبسته اعتراض نبود و در دوران پرآشوب نهایتا با بیمیلی به سمت انعطافپذیری رفت و مردم را نیز به این باور رساند که چارهای جز انعطاف وجود ندارد. دولت تدبیر و امید سرگردان میان اعتراض و انعطاف جا پای دولت اصلاحات گذاشت، اما دیگر در این دوران انعطاف بیش از هر چیز معنای انفعال میدهد و شاید بتوان آن را نوعی خروج قهرآمیز تلقی کرد.
پاسخ ها