نیما فوق دیپلم الکترونیک دارد اما کاری پیدا نکرده که بهتر از پیکی باشد. دستی به موهای مشکیاش که باد آنها را بهم ریخته میکشد و میگوید: «یکی از اتفاقاتی که برایم عجیب بود این بود که رفتم خانه کسی دیدم با انبردست غذا و نوشابه را گرفت. راستش اوایل این رفتارها به من برمیخورد اما کمی فکر کردم دیدم کار بدی هم نیست و بهتر از این است که طرف بی خیال باشد. آدم حق میدهد که مردم بترسند.»
زیر آفتاب داغ تابستان یا روزهای قرنطینه کرونا؛ فرقی نمیکند؛ آنها را همیشه در شهر میبینیم که در رفت و آمدند. در ترافیک ویراژ میدهند و از لای ماشینها راه دررو را پیدا میکنند تا قبل از اینکه غذا از دهان بیفتد، یا گیرنده دلواپس بسته ارسالی شود، آن را به دست مشتری برسانند.
«ایران» در ادامه نوشت: از پیکهای موتوری حرف میزنم که اگر نبودند خیلی از ما که از ترس ویروس حاضر به بیرون رفتن از خانه نبودیم لابد گرسنه میماندیم یا شاید داروهای مورد نیازی که باید زود به دستمان میرسید به تعویق میافتاد. مردان خسته و دودگرفتهای که از نقش مثبت آنها در شرایط قرنطینه گفته نشده است. اما حالا آنها حرفهای زیادی برای گفتن دارند از رفتارهای مردم در این دوره و مشکلات و خطرات رفت و آمد با موتور در شهری مثل تهران.
شاید بتوان گفت اولین پیکهای موتوری برای رستورانها و بازارهایی مانند بازار بزرگ تهران به راه افتاد اما با رونق گرفتن شرکتهای فروش اینترنتی که دسترسی سریع کالای خریداری شده به مشتری را وعده میدادند کار کردن با موتور مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت، از طرفی ترافیک و لزوم صرفهجویی در زمان هم باعث شد بسیاری از جوانان یا مردانی که از کار بیکار شده بودند یا شغلی پیدا نکرده بودند وارد این عرصه شوند.
کسی پیشبینی نمیکرد با شیوع یک بیماری همه گیر چقدر حضور آنها ضروری خواهد شد. شغلی که با توجه به خطرات آن درآمد زیادی ندارد و اقشار ضعیف جامعه را به خود جذب میکند و مردانی که نه قدرت خرید اتومبیل برای مسافرکشی را دارند و نه شغلی که لااقل از حفظ جان خود مطمئن باشند. به قول علی که پیک یک اغذیه فروشی معروف در تهران است و تقریباً ماهی ۳ و نیم میلیون حقوق میگیرد: «هیچ پیک موتوری از کار خود راضی نیست و تنها از روی اجبار به این کار روی آورده است.»
یاسین ۲۹ ساله را در بلوار کشاورز تهران روبهروی پیتزا فروشی بزرگی میبینم که با ماسک سیاهی که بهصورت زده تکیه داده به موتورسیکلت و منتظر سرویس بعدی است که راه بیفتد. او که تقریباً یک سال است خانه پدری در زاهدان را رها کرده و به تهران آمده است، در آشپزخانه و سالن رستوران کار کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده که دوست دارد بیرون از فضای رستوران باشد و به قول خودش آزادتر کار کند.
یاسین به همراه ۵ نفر دیگر خانهای در خیابان کارگر اجاره کرده و شبها برای خواب به آنجا میرود: «ساعت یک شب میروم خانه و آنقدر خسته هستم که حتی حوصله قفل کردن موتور را هم ندارم.» او از کم شدن مشتری سالن و بیشتر شدن غذای بیرونبر میگوید اما آن طور که قیاس میکند، کار از سال پیش بسیار کم رونقتر شده است.
او که غیر از کار کردن در این رستوران نیمی از روز برای استارتاپی معروف کار پیک را انجام میدهد از رفتارهای مردم در برخورد با پیکها میگوید: «آنهایی که از خانه سفارش میدهند خیلی حساس هستند. دیگر مثل سال پیش نیست که بروی در خانه و سلام علیک بکنی و خوشحالی مردم را از رسیدن غذا ببینی. الان بیشترشان میگویند غذا را بیرون بگذار و برو، یا بعضی میگویند بگذار داخل آسانسور و برو. رفتارها عوض شده مثلاً یکی سینی دست میگیرد و میگوید غذا را بگذار داخل سینی که دستش به جعبه نخورد یا یکی کارت میکشد و رسید نمیگیرد...»
یاسین که در حین صحبت هم یک لحظه ماسک را از صورت برنمیدارد، معتقد است اگر او رعایت مسائل بهداشتی را نکند بیماری شیوع بیشتری پیدا میکند: «کنترل کرونا در دست ماست، مثلاً برای مردم از نان تا دارو و خرید سوپر مارکتی انجام میدهم و اگر بخواهم رعایت نکنم واقعاً بیمسئولیتی است هرچند بعضی از همکاران ما مثل خیلی از مردم جوری برخورد میکنند که انگار هنوز باور نکردهاند ویروسی وجود دارد.»
رضا که ۱۰ سال است پیک موتوری است تا به حال این شکل برخورد از مشتری را ندیده است. او که همراه چند تا از همکارانش زیر سایه درختی در خیابان مطهری منتظر نوبت شان هستند دل پری دارند: «یکی میگوید بگذار زمین، یکی میگوید بگذار روی جا کفشی و... بیشتر اینجوری هستند. مردم میترسند و کاری هم نمیشود کرد. هر سری دستکش عوض میکنیم و ماسک هم میگذاریم اما مشتریها یک طوری حرف میزنند که انگار ما آدمهای کثیفی هستیم. جای اینکه پشت آیفون بگویند بفرمایید بالا حتی جواب نمیدهند و آدم نمیداند چکار بکند.»
مصطفی که تازه یک سال است وارد این شغل شده و قبل از آن در کار پیویسی بوده با خنده میگوید: «حالا یک چیزی ننویسید که ما از کار بیکار شویم؟ بدبختمان نکنید!» همین طور که شوخی میکند صدای دستگاه داخل جعبه پشت موتورش به صدا در میآید. او به راه میافتد و یوسف جایش را میگیرد.
یوسف میگوید: «رفتارها زمین تا آسمان فرق کرده. الان در که باز میشود طرف دو متر فاصله میگیرد که احساس بدی به آدم میدهد. بعضی طوری برخورد میکنند که انگار ما نوکر آنها هستیم. پنج طبقه میروی بالا طرف از لای در کارت را میفرستد بیرون و میگوید غذا را بگذار زمین و برو... البته رفتار بعضی مشتری ها خیلی فراتر از این هم رفته است.»
یوسف هم در کار ساختمانی بوده که پاهایش دچار آسیب میشود و حالا چند سالی هست که مشغول کار پیک موتوری است اما راضی نیست: «پیک پول خوبی دارد ولی همهاش خرج موتور است و این رفتارهای مردم هم آدم را بیشتر خسته میکند. عشق این کار هم به دیدن مردم و ذوقی است که موقع گرفتن غذا داشتند که دیگر این هم نیست. من ۱۰ سال پیش با موتور در امین حضور روزی ۱۴۰ تومان کار میکردم. اینجا البته بد نیست؛ تقریباً روزی ۱۶۰ هزار تومان میدهند.»
خیابان نیلوفر هم پر از ساندویچی و پیتزایی است. راسته معروفی که از بالا تا پایینش بوی غذا موج میزند و موتورهای پارک شدهای که رانندگانش به خنکای داخل مغازهها پناه بردهاند. یکی از آنها نیما جوانی ۲۶ ساله است که از اهواز به امید کار همراه خانواده به تهران آمده است.
نیما فوق دیپلم الکترونیک دارد اما کاری پیدا نکرده که بهتر از پیکی باشد. دستی به موهای مشکیاش که باد آنها را بهم ریخته میکشد و میگوید: «یکی از اتفاقاتی که برایم عجیب بود این بود که رفتم خانه کسی دیدم با انبردست غذا و نوشابه را گرفت. راستش اوایل این رفتارها به من برمیخورد اما کمی فکر کردم دیدم کار بدی هم نیست و بهتر از این است که طرف بی خیال باشد. آدم حق میدهد که مردم بترسند.»
او که بیشتر از یک سال است در این پیتزا فروشی کار میکند کار کردن در یک مغازه را به کار کردن برای استارتاپها ترجیح میدهد چون به قول خودش قرار نیست در خیابان رها باشی و کسی هم به فکرت نباشد. نیما از باران زمستان سال پیش در اتوبان حقانی و تصادفی میگوید که باعث شد چند وقتی خانه نشین شود.
این بخشی از خطرات کار کردن با موتور در شهری است که قوانین راهنمایی و رانندگی در آن دستخوش تعاریف شخصی رانندهها است: «راستش دلم میخواهد کاری را که دوست دارم و درسش را خواندهام انجام بدهم اما الان لیسانس و فوق لیسانس هم یا بیکارند یا دستفروشی میکنند. خیلی دنبال کار گشتم اما حقوقی که میدادند نصف حقوق اینجا هم نبود و بیمه نداشت و حقوق وزارت کاری بود. اینجا کار بیشتر است ولی از اجبار خطرات را به جان خریدم.»
کار سخت و خطرناک پیک موتوری ها در دوران کرونا تبدیل به شغلی حیاتی شده است. آنها حالا از نان شب گرفته تا خریدهای سوپرمارکتی و میوه فروشی و داروخانهای را به لطف گسترش استارتاپها انجام میدهند تا ما کمتر در جاهای شلوغ و سربسته حضور پیدا کنیم. مردانی که در روزهای عادی قبل از شیوع کرونا تنها شغلی ساده داشتند و حالا در همه جای دنیا حضورشان ارزشمند و حتی فداکارانه است، هر چند شاید از روی اجبار.
پاسخ ها