عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی مینویسد: واقعیت این است که مجموعه اصولگرایان در بهترین حالت بعید است حتی بتوانند ۱۵ درصد آرای مردم را داشته باشند. پس هر کسی که بخواهد از مردم رای بگیرد، به ناچار باید به سوی کسب نظر ۸۵ درصد بقیه روی بیاورد حتی اگر ۲۰ درصد آنان را هم هدف قرار دهد، باز هم برنده است؛ بنابراین سرنا را از سر گشاد آن نباید زد و در پی حذف نامزدها بود.
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: آقای محمدرضا باهنر که از عناصر اصلی اصولگرایی هستند اخیرا نکتهای را گفتهاند که به نظر میرسد باتوجه به این نگاه هیچ امیدی به اصلاح تفکر اصولگرایی نباید داشت به ویژه آنکه آقای باهنر از عقلای این جناح هستند و میکوشند که از تندروهای آنان دوری گزینند.
ایشان درباره انتخابات سال آینده و نیز رییسجمهور سابقی که با حمایت او و جناح متبوعش به این مقام رسید گفته است که: «او فرد زیرکی است و دست روی نقاط حساس میگذارد و رفتارهایش بیشتر اپوزیسیونی است تا پوزیسیونی و به همین دلیل هم ممکن است در بدنه جامعه، مقداری رای برای خودش جمع کند. اگر احمدینژاد و خاتمی برای ۱۴۰۰ تایید صلاحیت شوند یک شکاف بزرگ امنیتی در کشور ایجاد میشود.» به نظر میرسد که ذهنیت اصولگرایی حتی از نوع میانهروی آن هر روز در حال انسداد و محدود شدن است.
اول اینکه چنین رفتارهایی از فردی که مورد حمایت جدی اصولگرایان بوده و هنوز هم بهطور ضمنی هست نیاز به زیرکی و کیاست ندارد. این را یک بار از امام علی پرسیدند و رفتار او را با رفتار زیرکانه معاویه مقایسه کردند و ایشان جواب داد که: «او از من زرنگتر نیست، منتها علی چه کند؟ وقتی بنای بر رعایت تقوا و اخلاق دارد؛ دست و زبانش بسته است.» اینکه چنین رفتاری را نشانه کیاست و زیرکی بدانید، نشان میدهد که الگوی رفتاری اصولگرایان درنهایت همین است. فقط تا حالا کسی که زیرک و خودی باشد را پیدا نکردهاند ضمن آنکه این رفتار واجد هیچ زیرکی خاصی نیست چراکه جوجهها را همیشه باید آخر پاییز شمرد و شب دراز است.
این رفتار محصول ساختاری است که شکل دادهاید. در ساختاری که احزاب قدرتمند نباشند، رسانهها در حاشیه باشند، پاسخگویی کمیاب و نایاب باشد چنین رفتاری سکه رایج میشود. پوپولیسم که میگویند، محصول همین ویژگیهای ساختاری است.
روزی که نان آن را خوردند اکنون باید چوبش را بخورند. آن هم چه چوبی؟ راه مقابله با آن حذف و رد صلاحیت نیست. به همین علت باید به بخش دوم اظهارات آقای باهنر پرداخت که معتقد است با تایید صلاحیت این و آن، جامعه دچار شکاف عمیقی خواهد شد.
این نحوه استدلال ریشه بحران ذهنیت اصولگرایی است؛ ذهنیتی که جای متغیر وابسته و مستقل را عوض میکند و نتیجه وارونه میگیرد. حضور انتخاباتی و تایید صلاحیت این و آن نیست که موجب شکاف اجتماعی میشود بلکه شکاف اجتماعی و امنیتی به علل دیگری شکل میگیرد و سیاستمداران سعی میکنند که آن را در جهت اهداف خود استفاده کنند. اگر سیاستمدار موجود سوار چنین شکافی نشد، دیگری میآید چنین میکند. نگاه را باید از سیاستمداران عبور داد و به بطن جامعه متمرکز کرد و اجازه نداد که جامعه تا این حد دچار شکاف امنیتی شود.
تحولات در جامعه رخ میدهد به علاوه فرض کنید، شکاف امنیتی و اجتماعی وجود داشته باشد اگر اجازه بروز آن داده نشود و در عین حال هیچ قدمی برای حل و کاهش آن برداشته نشود آن شکاف به مرور تشدید میشود. مثل یک دیگ بخار است هر چه فشار درونی آن بیشتر شود و راهی برای تخلیه آن نباشد، دیر یا زود به مرحله انفجار خواهد رسید.
واقعیت این است که مجموعه اصولگرایان در بهترین حالت بعید است حتی بتوانند ۱۵ درصد آرای مردم را داشته باشند. پس هر کسی که بخواهد از مردم رای بگیرد، به ناچار باید به سوی کسب نظر ۸۵ درصد بقیه روی بیاورد حتی اگر ۲۰ درصد آنان را هم هدف قرار دهد، باز هم برنده است. بنابراین سرنا را از سر گشاد آن نباید زد و در پی حذف نامزدها بود.
با حذف یا مردن این و آن مشکلی حل نمیشود. باید فکری به حال مردم کرد. مگر اینکه دعا کنند، ملت حذف شود یا بمیرد. این تنها راه است ولی فراموش نکنیم که در تقابل با ملت باید ایمان داشت که ملت مردنی نیست.
پاسخ ها