از لاهیجان برمیگشتم رشت. بعد از پل جانبازان دوتا آقا که ترک موتور نشسته بودند اومدن فیزیکی اذیتم کردند. واقعا تا مدتها حالم بد بود و همش میگفتم یه سیم خاردار باید به خودم نصب کنم! تا کسی اذیتم نکند و یا هزارتا فکر دیگر. با وجود اینکه حرفهای دوچرخه سواری میکنم، اما این رفتار انقدر تأثیر بدی روی ذهنیت من داشت که هم اکنون هم که با دوچرخه میرم تو خیابون یا جاده استرس دارم مبادا این رفتار تکرار بشه و ناخواسته میترسم.
فرقی نمیکند زن باشی یا مرد؛ چراکه پرخاش و خشونت علیه دوچرخه سواران حرفه ایی در جادههای کشور زن و مرد نمیشناسد. فقط کافی است سوار دوچرخه باشی آن وقت خواهی فهمید هر دو جنس به یک میزان، اما به عناوین و شیوههای گوناگون مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.
به گزارش ایسنا، کافی است چشم برخی از رانندگان خودروها، موتورسواران یا عابران به یک دوچرخهسوار بیفتد آن وقت است که با ویراژ دادن، کُند کردن سرعت، متلک یا ناسزاگویی و حتی پیچیدن در مسیر حرکت دوچرخه کاری میکنند تا تمرکز یا تعادل دوچرخه سوار از دست برود. با این تفاسیر، اگرچه دوچرخهسواری میتواند برای اغلب زنان و مردان جنبهی ورزشی یا تفریحی داشته باشد، اما چند وقتی است که خشونت و شوخیهای پر خطر در گوشه کنار کشورمان عامل اصلی آسیب رسیدن به جسم و جان ورزشکاران دوچرخه سوار در جادههای کشور شده است.
کم نبودهاند دوچرخهسوارانی که بیدقتی رانندگان یا شوخی و خشونت سایرین آنها را به کام مرگ کشانده است. محمد تیرانداز سال ۱۳۸۶ در کرمان، جسیم ایرانمش سال ۱۳۸۶ در کرمان، علی نوروزیان سال ۱۳۹۴ در لرستان، علی طالبیان سال ۱۳۹۰ در آذربایجان شرقی، حامد ژاله سال ۱۳۹۶ در قزوین، علی حیدری در اصفهان، رضا احمدی در تهران و اخیرا مهیار فرزانه سال ۱۳۹۹ در یزد از جمله دوچرخه سواران حرفهای کشورمان بودهاند که جان خود را در جادهها از دست دادهاند.
این اواخر نیز «ونوس زرین خاک» که یک زندگی ورزشی داشت به ابدیت پیوست. تازهترین مورد آزار و اذیت دوچرخه سواران به چند روز گذشته باز میگردد که ممکن بود به حادثهای جانگداز تبدیل شود.
برای همین اکنون پای صحبت و تجارب ناگوار برخی از دوچرخه سواران در نقاط مختلف ایران نشستهایم تا به روایت تجربههای خود بپردازند بلکه مخاطبانی که تا چند وقت پیش تصور میکردند این کارشان فقط یک شوخی است، آگاه شوند که گاهی همین شوخی به ظاهر کوچکشان ممکن است چه آسیبهای روانی و جسمی غیر قابل جبرانی به بار بیاورد.
«پیمان مجدد» و «حمید سلیمانی» از جمله دوچرخه سواران بازمانده هستند که مورد خشونت قرار گرفتهاند. همرکاب پیمان مجدد ماجرای خشونتی و سوءقصدی که به جان پیمان شد را اینگونه روایت میکند: «بعد از تمرین حین بازگشت از استادیوم آزادی به سمت شهریار بودیم که دو نفر از داخل ماشین شروع به فحاشی کردند. بعد از رد شدن از کنار ما و اعتراض دوچرخه سواران که چرا فحاشی میکنید آنها با کاتر (چاقو) از ماشین پیاده و به سمت پیمان حملهور شدند. کلاه کاسکت پیمان بیشتر ضربهها رو گرفت، ولی برخورد کاتر با دست پیمان باعث شد تا شاه رگش آسیب ببیند و عملش کنند.»
ویدا هم از جمله بانوان دوچرخه سواران است که به طور حرفهای دوچرخه سواری میکند. این بانوی دوچرخه سوار کلکسیونی از تجربههای تلخ خود را این گونه ارائه کرده است: «من خاطرات زیادی از اذیتهای دیگران نسبت به خودم در حین دوچرخه سواری دارم از کدومش بگم؟
- از ضربههایی که سرنشین ماشینها از پشت به کمرم میزدند؟
- از پرتاب میوه و زباله از داخل خودرو؟
- از پاشیدن آب از داخل خودرو؟
- از تعقیبهای موتور سوارانی که قصد سوء استفاده و آزار فیزیکی داشتند؟
- از مواردی که خودرو به قدری خودش رو به من نزدیک کرده و باعث انحراف من از جاده و زمین خوردن من شده؟
- از مواردی که خودرو به قدری به من نزدیک شده که سرنشین خودرو، دست درازی کرده؟
- بارها مورد فحاشی قرار گرفتهام با جملاتی زشت و کلماتی رکیک.
- چندین بار منو تعقیب و تهدید کردند.
- تاکنون دوبار تصادف عمدی دو بار تصادف غیر عمدی رو تجربه کردم.
- آخرین بار تصادفی که با سهلانگاری و بیتفاوت بودن به حضور دوچرخه سوار و نادیده گرفتن دوچرخه سوار منجر به آسیب جدی برای من شد.
تصادف آخر باعث شد که من برای همیشه از رفتن به خیابان و جاده ترس بزرگی داشته باشم و هرگز به تنهایی رکاب نزنم یا دوچرخه رو با ماشین به مکانهای امن و محدود ببرم و رکاب بزنم.
ولی با همه این مشکلات علاقه من به دوچرخه سواری به قدری بوده و هست که هنوز هم رکاب میزنم.»
همچنین محمد جواد رنگینی از دیگر دوچرخه سواران است که در یکی از استانهای کشورمان رکاب میزند. او در توضیح حادثهای که برایش پیش آمده است، میگوید: «داستان از آنجا شروع شد که دو نفری داشتیم آخر تختی رکاب میزدیم. ناگهان دو نفر سوار بر موتور از کنارمون گاز دادن و در حین رد شدن یکیشون با مشت محکم کوبید تو سرم خلاصه که بعد از کلی تعقیب و گریز تو خیابون فاطمی وایسادند و درگیر شدیم (قصد درگیر شدن نداشتم فقط خواستم پلاکشون رو بردارم) و بعد چند دقیقه جدامون کردن اونا هم فرار کردن، پلاکشون رو برداشتم پلیس اومد گزارش نوشت فردا میرم پزشکی قانونی بعدشم دادسرا و شکایت میکنم.»
پروانه هم که سالها تجربه رکاب زدن دارد، بیان میکند: «میدونید کجای این موضوع فاجعه ست؟ اونجاش که به خاطر اذیت زیاد، یک دست زدن و رفتن عادی شده و اکثرا میگن باز شُکر که بیشتر از این اذیت نکرد!».
پروانه ادامه میدهد: "منم مثل سایر خانمها تجربههای ناخوشایند دارم. در یکی از برنامهها یه موتوری دنبالم راه افتاد و هِی خواست شماره بده. وقتی دید قبول نمیکنم با شدت زیاد چنان مشتی کوبید پشتم که از درد زیاد اومدم خونه مُسکن خوردم. نمیدونم چرا فکر میکنن این مردم آزاری بامزه است؟ "
محمدرضا هم از دیگر دوچرخه سواران است که مورد اذیت رانندگان قرار گرفته است، او در خاطرهای تلخ میگوید: «در جاده در حال رکاب زدن بودم. یک خودرو پراید آرام از کنارم رد شد، اما سرنشینانش پوست موز خود را به طرفم پرت کردند که یکی از آنها به صورتم خورد. در طول این سالها چندین مرتبه توسط موتورسوارها هم پس گردنی خوردهام یا متلک شنیدهام. نکته قابل توجه این حوادث بیشتر در زمانهایی برام اتفاق افتاده است که به طور انفرادی رکاب زدهام.»
همچنین افسانه هم که از دیگر ورزشکاران در رشته دوچرخه سواری است توضیح میدهد: «از لاهیجان برمیگشتم رشت. بعد از پل جانبازان دوتا آقا که ترک موتور نشسته بودند اومدن فیزیکی اذیتم کردند. واقعا تا مدتها حالم بد بود و همش میگفتم یه سیم خاردار باید به خودم نصب کنم! تا کسی اذیتم نکند و یا هزارتا فکر دیگر. با وجود اینکه حرفهای دوچرخه سواری میکنم، اما این رفتار انقدر تأثیر بدی روی ذهنیت من داشت که هم اکنون هم که با دوچرخه میرم تو خیابون یا جاده استرس دارم مبادا این رفتار تکرار بشه و ناخواسته میترسم.
همچنین مهرداد ادیب روایت میکند: «هفته گذشته با احتیاط کامل از نزدیکترین نقطه به جدول حاشیه در حال حرکت بودم که ماشینی از پشت بهم زد افتادم. راننده پشت فرمون داشت میلرزید، ولی همین که پاشدم سرپا و دید چیزیم نشده شروع کرد سروصدا که چرا با دوچرخه از تو خیابون میری؟! طلبکار بود ازم. تو پیاده رو باشی عابرین میگن جای دوچرخه اینجا نیست. تو خیابون باشی رانندهها میگن جای دوچرخه اینجا نیست. امیدوارم بزودی دوچرخه جای مخصوص به خودشو داشته باشه!»
سمیرا هم که دوچرخه سواری در شمال ایران است میگوید: «یه روز داشتم از یه مسیر خلوت بین شهری رکاب میزدم. وقتی تو مسیر بودم دیدم حدود ١٠ تا موتور سوار با حرکات آکروباتیک روی موتوراشون مانور میدن. برام جالب بود همینطوری از قسمت خیلی کنار جاده آسفالته رکاب میزدم، چون حدود ٤٠ کیلومتر رکاب زده بودم تقریبا خسته بودم و نمیتونستم تند برم. به قول خودمون ملو رکاب میزدم.
یکم جلوتر یه کلاه افتاده بود روی زمین، فکر کردم مال موتور سوارهاست وایسادم کلاه رو برداشتم تا مسیری با خودم بردم که اگه اونا رو دیدم بهشون کلاه رو بدم. تا اینکه بعد دو سه کیلومتر دیدم یه جا وایسادن منم ایستادم کلاه رو بهشون دادم. همشون جوان بودن گفتم که حرکاتتون خیلی جالبه، اما خیلی مراقب خودتون باشید. مجدد رکاب زنی رو شروع کردم. متاسفانه چند تا از اونا خیلی آروم پشت سرم میومدن. من چند جا وایسادم. اونا رد میشدن من دوباره رکاب میزدم. کمی جلوتر میدیم وایسادن. چند باری این ایستادن من ادامه داشت که جلوتر که رفتیم متوجه شدم میخوان اذیتم کنند.
سمیرا ادامه داد: سعی کردم که تندتر برم و تا از اون مسیر بین شهری که جلو بود رد شوم، چون دو سه کیلومتر جلوتر شهر کوچیکی با کلی مغازه بود. خواستم تندتر بروم مجبور شدم خیلی مسیر رو ایستاده رکاب بزنم اونا هم جوری به من نزدیک میشدن که دستشونو بهم میزدن! یه عدهای هم جلوتر با موتور مسیرم رو میبستن من مجبور میشدم برم وسط خیابون.
آزارشون اونقدر شد که مجبور شدم برم جهت مخالف خیابون رکاب بزنم تا اونا شرشونو کم کنند. بعد اونا رفتن و از مسیر مخالفم دوباره برگشتن. دقیقا رو در رو مجبور شدم رکاب بزنم منم برای اینکه نظمشونو بهم بزنم همونجوری مخالف بحالت مارپیچی که خودشون باهام انجام داده بودن رکاب زدم که خدا رو شکر دور شدن، ولی تا خود اون آبادی کلا تو مسیر مخالف رکاب زدم که از دست موتور سوارها راحت شم. ولی کلا رکاب تو جهت مخالف خیلی خیلی خطرناکه، اما این خطر رو پذیرفتم بخاطر آزار و اذیت روحی و روانی و چه بسا جسمی اون موجودات پست.
تو مسیر سنگر هم بخاطر رهایی از این موتور سوارها رفتم تو خاکی اونقدر بهم نزدیک شد که دستم رو گرفته بود. نزدیک بود منو بندازه که اینبار هم بازم برای دور شدن از آزارشون رفتم تو جهت مخالف رکاب زدم.»
نکات روشن دوچرخه سواری
به گزارش ایسنا، این چند روایت تنها بخش کوچکی از مسائلی است که روزانه دوچرخه سواران با آن دست و پنجه نرم میکنند و بخش کوچکی از جامعه که به تصور خود شوخی میکنند، اما در عمل به دوچرخه سوار آزار و اذیت میرسانند باید تغییر جدی در رفتار و فرهنگ خود داشته باشند و مقامات قضایی نیز باید برخورد جدی و شدیدی با این گونه مزاحمان داشته باشند چرا که این آزار و اذیت میتواند منجر به خطرات جانی دوچرخهسواران شوند.
یکی از موضوعات مشترک در روایتها این بوده که اغلب دوچرخه سواران طعمه آزار و اذیت میشوند که به طور تک نفره یا در گروههای بسیار محدود رکاب میزنند. نکته دیگر که میتوان در این روایتها در نظر داشت پرهیز از مشاجره است. چراکه در صورت بالا گرفتن بحث، امکان گلاویز شدن بالا میرود و دراین بین میزان آسیب رسیدن به دوچرخه سوار ممکن است بیشتر باشد چراکه وقتی انسانی با قصد قبلی انجام به کاری مانند آزار رساندن میکند خود را برای عواقب بعدی آن آماده کرده است.
علاوه بر این ضرورت دارد که پیش از انجام هرگونه اقدامی نسبت به یادداشت کردن شماره پلاک خودرو یا موتور سریعا در نظر گرفته شود تا با طرح شکایت از طریق مجراهای قانونی به پرونده رسیدگی شود. اگر چه این کار ممکن است زمانبر باشد، اما جنبه تنبیهی و تربیتی عمومی هم خواهد داشت. به این شرط که نهادهای قانونی همکاری لازم را با دوچرخه سواران داشته باشند.
همچنین این ضرورت احساس میشود که ورزشکاران و ماجراجویانی که با خطر بیشتری سر و کار دارند نسبت به بیمه کردن خود اقداماتی انجام دهند تا چنانچه آسیبی به آنها رسید هزینههای درمان را تأمین کنند؛ چراکه بیمه یک سرمایه گذاری مطمئن در تضمیین سلامتی و جبران خسارت است.
در پایان باید گفت چنانچه بستری در کشور فراهم شود که دوچرخه به عنوان یک وسیله نقلیه عمومی شناخته شود مردم نیز نسبت به دوچرخه سواران تغییر نگرش پیدا خواهند کرد و این تصور را نخواهند داشت که دوچرخه سواران عمدتا افراد ثروتمند و پولدار جامعه هستند که برای خوشگذرانی این ورزش را انتخاب کردهاند. اگر این نگرش تغییر یابد عمدتا از عقدههای درونی افراد یا تربیت نادرست آنها کاسته خواهد شد و با احترام بیشتری میتوان در کنار یکدیگر به همزیستی پرداخت.
پاسخ ها