پارسا احمدوند

پارسا احمدوند

دلنوشته های یک پدر، سرگرمی های پدر پسری

برای نجات جان پسرم رحمم را اجاره کردم! (داستان سوم: طاهره)

بخاطر نجات زندگی پسرم رحمم را اجاره دادم! (داستان سوم: طاهره)

رحمم را اجاره دادم تا...

به گزارش تجارت نیوز : خیلی‌ها ممکن است بگویند همه چیز در زندگی پول نیست. اما برای بسیاری از افراد که زندگی‌شان به پول وابسته است و تنها پول است که آینده‌شان را رقم می‌زند این حرف معنایی ندارد. بسیاری از زنان و دخترانی که گرفتار کودک‌همسری می‌شوند یا برای امرار معاش خود و خانواده مجبور به فروش تخمک و اجاره دادن رحم هستند از این دست افرادند. برای زنانی مثل عاطفه، سهیلا و طاهره، "همه چیز پول نیست" یک حرف تو خالی و بی معنا از زبان قشر مرفه‌ای است که به اصطلاح گرسنگی نکشیده‌اند که عاشقی یادشان رود!

تجارت نیوز طی گزارشی از اجاره رحم صرفا به دلیل فقر، چند داستان واقعی از زبان همان زنانی که رحمشان را اجاره داده‌اند، نقل کرده.

یکی از این داستان‌ها، داستان طاهره است:

فقط ۱۵ سالَم بود که به اصرار پدرم با یک مرد ۴۰ساله ازدواج کردم. کریم کامیون داشت و به شهر ما رفت‌وآمد می کرد. گفته بود مرا موقع خرید نخ برای بافت گلیم دیده و عاشقم شده. پیشنهاد دو میلیون پول نقد به عنوان شیربها به پدرم داده بود. ۱۲ سال پیش دو میلیون تومان برای مردی که هفت سر عائله داشت پول خوبی بود. هرچه گریه و التماس کردم هیچ فایده‌ای نداشت. مادرم مدام می‌گفت به شکم گرسنه خواهر و بردارهایت فکر کن. یکی نبود بگوید کس دیگری این بچه‌ها را درست کرده و حالا من باید نان‌شان را با جانم تامین کنم!

ازدواج کردم. شدم زن مردی که در پنج سال زندگی مشترک یک کلمه محبت‌آمیز از دهانش درنیامد. یا در جاده بود و من را در یک خانه کوچک و نمور در پایین‌ترین نقطه شهر تنها می‌گذاشت، یا وقتی هم بود فقط کتک می‌خوردم. یک سال بعد از ازدواجم باردار شدم و خدا «علی» پسرم را به من داد...

اجاره دادن رحم

حالا دیگر تنها دلخوشی زندگی من علی بود. از پدر و مادرم خبر نداشتم. آنها هم هیچ سراغی از من نمی‌گرفتند. پسرم هنوز چهار سالش نشده بود که کریم را به جرم حمل مواد مخدر دستگیر کردند. وقتی برای اولین بار به ملاقاتش رفتم گفت اگر بفهمم دست از پا خطا کرده‌ای هرطور شده از اینجا بیرون می‌آیم و تکه‌تکه‌ات می‌کنم.

او از پدرم خواسته بود به من سر بزند اما پدرم گفته بود که با من دیگر نسبتی ندارد. کریم حکم ابد گرفته بود...

یک روز خانم خانه صدایم کرد و گفت: «طاهره می‌خوای یه پول خوب به دست بیاری و برای آینده فرزندت سرمایه‌گذاری کنی؟» ترسیدم، گفتم: «خانم من کار خلاف نمی‌کنم.» بعد از اینکه حسابی خندید گفت: «دختر خوب مگه تا حالا که اینجا کار می‌کردی از من خلافی دیدی؟» از حرفی که زده بودم شرمنده شدم. راست می‌گفت خانواده خوبی بودند و به من و پسرم هم خیلی رسیدگی می‌کردند. حتی دخترهای شیرین خانم وقتی فهمیدند درس می‌خوانم به من زبان انگلیسی هم یاد می‌دادند. شیرین خانم گفت: «دختر یکی از دوستانم خیلی دوا و درمان کرده و حتی به خارج از کشور هم رفته اما نتوانسته باردار شود و حالا به دنبال شخصی می گردد برای اجاره کردن رحم.» می‌گفت تو را دیده و از قیافه و ظاهرت خوشش آمده. اگر قبول کنی پول خوبی می‌گیری و می‌توانی برای آینده پسرت پس‌انداز کنی

۲۰۰ میلیون تومان؛ خون‌بهایی که برای آینده پسرم گرفتم

همه چیز از آنجا شروع شد و سه ماه بعد من با در دست داشتن مدارک پزشکی که نشان می‌داد سالم هستم می‌توانم یک بچه سالم در بطن خودم پرورش دهم پای میز قرار داد با خانواده‌ای نشستم که سال‌ها بود دل‌شان می‌خواست بچه‌دار شوند اما نمی‌شد.

وقتی داشتم قرارداد را امضا می‌کردم می‌دانستم کریم قطعاً به خاطر این کار مرا می‌کشد اما برایم مهم نبود. زندگی‌ام را کف دست گرفته بودم تا آینده پسرم را بسازم. می‌دانستم پولی که برای اجاره دادن رحم خود می‌گیرم بیشتر خون‌بهای من است...

ادامه روایت زندگی طاهره‌ای را که برای نجات زندگی پسرش و سهیلایی که برای نجات زندگی خودش و دخترش که بعد از طلاق بالجبار در کنار پدر معتادش زندگی می‌کرد، رحمش را اجاره داد را می‌توانید از تجارت نیوز بخوانید .

 

پارسا احمدوند
پارسا احمدوند دلنوشته های یک پدر، سرگرمی های پدر پسری

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋