Mohammad javad oliaei

Mohammad javad oliaei

توسط ۳ نفر دنبال می شود
 ۳ نفر را دنبال می کند

ای رفته از بَرَم به دیارانِ دور دست با هر نگینِ اشک، به چشمِ ترِ منی هر جا که عشق هست و صفا هست و بو

ای رفته از بَرَم به دیارانِ دور دست

با هر نگینِ اشک، به چشمِ ترِ منی

هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست،

در خاطر منی...

 

هر شامگه که جامهٔ نیلین آسمان

پولک‌نشان ز نقش هزاران ستاره است

هر شب که مه چو دانهٔ الماس بی‌رقیب

بر گوش شب به جلوه چنان گوشواره است

آن بوسه‌ها و زمزمه‌های شبانه را

یاد آور منی...

در خاطر منی...

 

در موسم بهار

کز مهرِ بامداد

تک‌دختر نسیم

مَشاطه‌وار موی مرا شانه می‌کند

آن‌دم که شاخ پر گل باغی به دست باد

خم می‌شود که بوسه زند بر لبان من

وانگاه نرم نرم

گل‌های خویش را به سَرَم دانه می‌کند

آن لحظه، ای رمیده ز من در بر منی

در خاطر منی...

 

هر روزِ نیمه ابریِ پاییز دل‌پسند

کز تند بادها

با دست هر درخت

صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد

رقصنده در هواست

وان روزها که در کف این آبیِ بلند

خورشیدِ نیمروز

چون سکهٔ طلاست

تنها توئی، تو که روشنگر منی...

در خاطر منی...

 

هر سال چون سپاه زمستان فرا رسد

از راه‌هایِ دور

در بامدادِ سرد که بر ناودان کوی

قندیل‌های یخ

دارد شُکُوه و جلوهٔ آویزهٔ بلور

آن لحظه‌ها که رقص کند برف در فضا

همچون کبوتری

وانگه برای بوسه نشینند مست و شاد

پروانه‌های برف، به مژگان دختری؛

در پیش دیدهٔ من و در منظر منی...

در خاطر منی...

 

آن صبح‌ها که گرمی جان‌بخش آفتاب

چون نشئهٔ شراب، دَوَد در میان پوست

یا آن شبی که رهگذری مست و نغمه‌خوان

دل می‌برد به بانگِ خوش‌آهنگ دوست، دوست

در باور منی...

در خاطر منی...

 

اردیبهشت‌ماه

یعنی: زمان دلبریِ دخترِ بهار

کز تک‌چراغ لاله چراغانی است باغ

وز غنچه‌های سرخ

تک‌تک میان سبزه فروزان بود چراغ

وانگه که عاشقانه بپیچد به دلبری

بر شاخِ نسترن

نیلوفری سپید

آید مرا به یاد: که نیلوفر منی...

در خاطر منی...

 

هر جا که بزم هست و زنم جام را به جام

در گوشِ من، صدایِ تو گوید که نوش، نوش

اشکم دَوَد به چهره و لب می‌نهم به جام

شاید رَوَم زِ هوش

 

باور نمی‌کنی که بگویم حکایتی،

آن لحظه‌ای که جام بلورین به لب نهم

در ساغر منی...

در خاطر منی...

 

برگرد ای پرندهٔ رنجیده، باز گرد

بازآ که خلوتِ دلِ من، آشیان توست

در راه، در گذر

در خانه، در اطاق

هر سو نشان توست...

 

با چلچراغ یاد تو نورانی‌ام هنوز...

پنداشتی که نورِ تو خاموش می‌شود؟!

پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مُرد؟!

و آن عشق پایدار، فراموش می‌شود؟!

 

نَه ای امید من

دیوانهٔ تو ام

افسونگر منی...

هر جا، به هر زمان

در خاطر منی...

 

(مهدی سهیلی- شاعر و نویسنده معاصر)

👇

🆔 @Dr_Shariaaty

👇

🆔 @Delava_Radio

https://t.me/Dr_Shariaaty/1682

Mohammad javad oliaei
Mohammad javad oliaei

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋